آرامگاه سیدمحمد ابو تاره
سیدمحمد معروف به سیدمحمد ابوتاوه از سادات بزرگ شهر آبادان بوده است که متاسفانه علیرغم زندگی بسیار پر برکت خویش که بیشتر آن نیز در همین شهر آبادان سپری گردید، اطلاعات اندکی در مورد ایشان در اختیار داریم، که شاید علت این امر نیز از یک سو قدمت و از سوی دیگر گفتهها و شنیدههای بسیار زیاد در مورد آن بزرگوار بوده که هالهای از اسطورگی همراه با احترام را بر شخصیت ایشان غالب نموده است.
در مورد سیدمحمد میدانیم که ایشان از سادات موسوی که جد بزرگوارشان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بوده و از سادات بحرین میباشند که در سن جوانی بر اثر اختلافات قومی و با کشتی به شهر آبادان مهاجرت نموده و در همین شهر نیز سکنی میگزینند، البته برادر ایشان سیداحمد نیز یکی از سادات محترم آبادان بوده است که هم اکنون مدفن ایشان در نزدیکی بازار جمشید آباد واقع میباشد. در اینکه ایشان در هنگام ورودشان به آبادان متاهل بوده و یا اینکه هنوز همسری اختیار ننموده بودند چیزی نمیدانیم ولی آنچه که از نوادگان ایشان شنیدهایم حاکی از آن است که ایشان صاحب هشت فرزند، پنج پسر و سه دختر بودهاند که پسر بزرگ ایشان سیدعلی (مدفون در تانکی ابوالحسن) و دختر بزرگ ایشان علویه فاطمه (یا به قولی علویه حلیمه) بوده که بعدها به همسری سیدعباس یکی دیگر از سادات مکرم شهر آبادان در میآید. بدین ترتیب جناب سیدمحمد ابوتاوه پدر همسر سیدعباس بوده و سادات ابوتاوه داییهای سادات سیدعباس میباشند.
شغل شریف سیدمحمد احتمالاً قضاوت بوده و ایشان قاضی شهر آبادان بودهاند ولی به هر حال میتوان با قاطعیت اعلام نمود که آن بزرگوار علاوه بر اشتغال به قضاوت، به نخل داری و کشاورزی نیز مبادرت میورزیدهاند و دلیل اینجانب نیز وجود اسناد رسمی به جا مانده از حدود 90 سال پیش میباشد که بر اساس این اسناد، نخلستان مربوط به سید محمد که دیگر در بین وراث آن بزرگوار تقسیم گردیده بود به صورت یکجا به دکتر راول پاکستانی (هندی) که از اطباء قدیم آبادان بودهاند فروخته شد. محل این نخلستان، در خیابان کنونی اروسیه واقع بوده و تا رودخانهی بهمنشیر امتداد مییافت و در واقع خیابان اروسیه فعلی در زمانهای پیش از این، محل نخلستان خانوادهی محترم سیدمحمد ابوتاوه بوده است.
در مورد کرامات آن سید بزرگوار در زمان حیات شریفشان، بسیار گفتهاند و داستانهای زیادی از ایشان نقل شده ولی شاید مشهورترین این روایات که اتفاقاً باعث ملقب شدن ایشان به ابوتاوه گردیده است، این نقل میباشد:
روزی از روزها که جناب سید محمد به قضاوت نشسته بود، چند نفر را به جرم اینکه مالی را به سرقت بردهاند به نزد او میآورند، سیدمحمد سعی بسیار مینماید تا آنها را راضی به اعتراف نماید ولی هیچکدام از آنها این اتهام را نمیپذیرند و زیر بار این سرقت نمیروند، تا اینکه در این میان جناب سیدمحمد چارهای میاندیشد و دستور میدهد تا ماهیتابهای را بر روی آتش گذاشته و داغ کنند و صبر مینماید تا این تابه از شدت گرما سرخ گردد، سپس آن بزرگوار از آن متهمین میخواهد تا یکایک به کنار تابه (تاوه) آمده و زبان خویش را بر تابه بکشند و به آنها میگوید: آنکس که بیگناه باشد به اذن خداوند این جسم داغ بر او سرد و بی ضرر خواهد بود و آنکس که مقصر باشد، خواهد سوخت. این افراد به کنار آن تابهی داغ آمده و هر یک زبان خود را بر این تاوه میکشیدند، بدون آنکه کوچکترین آزاری به آنها برسد. در همین هنگام آنکس که مقصر اصلی بود و سرقت را انجام داده بود به گناه خویش اعتراف نموده و عذر خواهی مینماید، که پس از پخش شدن این خبر بین مردم و اطلاع عامه از این کرامت سیدمحمد، احترام ایشان در نزد مردم بیشتر شده و نیز به «سیدمحمد ابوتاوه» به معنای سیدمحمد صاحب تابه ملقب میشود.
در اینکه این تاوه حاوی روغن داغ، عسل و شیرهی خرما و یا خالی از هر چیز دیگری بوده است روایات متفاوتی از سوی نوادگان آن بزرگوار نقل شده ولی به عقیدهی بنده شاید این عمل سیدمحمد در واقع نوعی تدبیر قضایی برای رسیدن به واقعیت بوده است، بدین معنا که ایشان پس از داغ نمودن تاوه بر روی آتش و درخواست از متهمین جهت لیسیدن این تاوهی داغ و ملتهب از حرارت، با توجه به اطلاع از احترام و اعتقاد مردم به شخصیت خویش و نیز ترس مردم از چنین عقوبتی، بدینوسیله باعث اعتراف فرد یا افراد خاطی میگردیدهاند و در حقیقت هیچکدام از متهمین اعم از مجرم و بیگناه، زبان خویش را به این تابهی داغ نمالیدهاند، در روایات کهن اسلامی نیز از اینگونه تدابیر قضایی بسیار به چشم میخورد از جمله قضاوتی که حضرت علی (ع) در بین آن دو زن که هر دو مدعی مالکیت کودکی را داشتند نمود و از قنبر غلام خویش خواست تا ذوالفقار را بیاورد و آن کودک را از وسط به دو نیمهی مساوی تقسیم نماید که در واقع خود مولا علی (ع) نیز میدانست که اینکار را نمیکند بلکه صرفاً نوعی تدبیر قضایی جهت رسیدن به واقعیت بوده است. (و خداوند بر هر چیزی عالمتر است)
از سرنوشت این تاوه هم در حال حاضر خبری در دست نداریم، فقط اینقدر میدانیم که این تاوه تا سال 1361 یعنی تا دو سال پس از شروع جنگ تحمیلی در اختیار یکی از نوادگان آن سید مکرم قرار داشته و در همان زمان و در کمپ B (شهرک شهید صباغان) در شهر سربندر مفقود گردیده و دیگر اثری از آن یافت نشده است. در حال حاضر نیز نوادگان آن بزرگوار در تمامی شهرهای خوزستان از جمله سربندر، آبادان، خرمشهر، اهواز و... پراکنده بوده و با نام خانودگی تهامی، طوهامی، توهامی و... مشهور هستند که از جملهی این افراد میتوان به سیدابراهیم تهامی نوهی سید محمد، فوتبالیست اسبق تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامی ایران اشاره نمود.
این زیارتگاه در دوران دفاع مقدس متحمل خسارات فراوانی گردید که پس از پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی، بازسازی شد و در سال 1378 نیز از سوی ادرهی اوقاف شهرستان آبادان ضریح فلزی بر مزار مطهر آن بزرگوار تعبیه شد.1[۱]