شهیداحمد کاظمی متولد سال1337
نام : کاظمی / احمد
نام پدر : عشقعلی
تاریخ تولد : ۱۳۳۷-۵-۲
محل تولد : نجف اباد
تاریخ شهادت : ۱۳۸۴-۱۰-۱۹
محل شهادت : ارومیه
شهرستان : نجف اباد اصفهان
یگان : سپاه پاسداران
مسئولیت : فرمانده نیروی زمینی سپاه
تحصیلات : کارشناسی ارشد
محل تحصیل : دانشگاه تهران
گلزار : گلستان شهدای اصفهان
زندگی نامه
شهید احمد کاظمی در روز دوم مردادماه سال 1337 در محله کوچهملا شهرستان نجفآباد متولد شد. آموختن علم را در سن 7 سالگي آغاز کرد و در سال 1358 ديپلم ماشينآلات کشاورزي را از هنرستان دکتر شريعتي گرفت. از همان آغازين سالهاي نهضت امام (ره) به خيل مبارزان پيوست و در سال 1356 در عاشوراي حسيني به علت شرکت در تظاهرات بر عليه رژيم پهلوي به همراه سه نفر از دوستان خود دستگير و به مدت 15 روز شکنجه شد؛ اما به علت اينکه نتوانستند مدرکي عليه او به دست آورند، آزاد گشت. بعد از رهايي، احمد مصمّمتر از قبل به مبارزه ادامه داد و مجدداً تحت تعقيب قرار گرفت و به ناچار مخفي شد . با پيروزي انقلاب به اتفاق شهيدان محمد منتظري، غلامرضا صالحي، غلامرضا يزداني، در ديماه سال 1358 به سوريه رفت. تصميم داشت همراه با گروههاي فلسطيني آموزشهاي چريکي را در کنار سازمانهاي فعال فلسطيني طي کرده و در جرگه مبارزان عليه رژيم صهيونيستي قرار بگيرد. اما حوادث کردستان او را مجبور به بازگشت به ايران نمود. کاظمي به همراه سرلشگر رحيم صفوي و شهيد خرازي صادقانه تلاش کردند تا امنيت به کردستان بازگردد . سال 1359 لباس سبز سپاهپاسداران را بر تن کرد و با شروع جنگ عليرغم مجروحيتي که در يکي از جنگهاي ضدانقلاب داشت و هنوز با عصا راه ميرفت، به پادگان گلف اهواز رفت. تجربههاي چريکي در پادگان حموريه سوريه و جنگ کردستان در محور فارسياد – دارخوين به کمکش آمد و او به کمک نيروهاي مردمي، حماسهاي بينظير آفريد. وي تا پايان مردادماه قبل از عمليات ثامنالائمه (ع) نيروهاي مستقر در فياضيه را به سه گردان رساند و در پنجم مهرماه به دشمن حمله نمود. با اتمام عمليات ثامنالائمه (ع) غنايم بسياري را به دست آورد . مقدمات تشکيل تيپ 8 نجفاشرف را فراهم کرد و در سوم آذرماه سال 1360 در شهر شوش تيپ 8 نجفاشرف را تشکيل داد و توانست در عمليات فتحالمبين در منطقه به وسعت 3500 کيلومتر مربع دشمن را شکست دهد و خبر شجاعتش در ميان رزمندگان ايران و مزدوران بعثي بپيچد... در عمليات بيتالمقدس از روش منحصر به فرد خود که دور زدن دشمن بود، استفاده کرد و شهر خرمشهر را با هزاران نفر از نيروهاي عراقي به محاصره درآورد و لحظاتي بعد بيش از پانزده هزار نفر با زيرپوش سفيد، خود را تسليم او کردند و صداي بانک اللهاکبر در شهر خرمشهر طنين افکند. اما هرگز کسي ندانست که احمد فاتح اصلي خرمشهر است. بعدها به همراه شهيد مهدي باکري زيباترين صحنههاي رشادت جنگ را به تصوير کشيد. با شهادت مهدي او به بستر بيماري افتاد. احمد آذرماه سال 1364 يکي از برجستهترين فرماندهان در سطح کشور شناخته شد . چندي بعد با بانويي پارسا پيمان ازدواج بست و آنچه بر شادي اين وصلت افزود، کلام امام (ره) بود که خطبه عقد را ميان اين دو جوان قرائت کرد و آنان را براي ادامهي زندگي به خدا سپرد. روز بعد از مراسم عقد، کاظمي جهت شرکت در عمليات والفجر 8 به جبهه رفت و دچار مصدوميت شيميايي شد. تيرماه سال 1365 به زيارت بيتاللهالحرام مشرف گرديد. روزهاي جنگ به سرعت ميگذشت و احمد غمگين از اين بود که چرا از کاروان دوستان شهيد خود عقب مانده است. اما او راهي جز پذيرش تقدير الهي نداشت. جنگ تمام شد و او معاونت عمليات نيروي زميني سپاهپاسداران و فرماندهي لشکر 8 نجفاشرف را پذيرفت و لشگر را سر و سامان داد. از جمله فعاليتهاي او در اين دوران رسيدگي به خانوادههاي بيبضاعت، رفع مشکلات مردم و برپايي هيئتهاي عزاداري بود. سال 1372 با بروز مجدد ناامني در کردستان به فرمان مقام معظم رهبري، فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهدا را پذيرفت تا هيبت، شجاعت و فرماندهي مقتدر از او ريشه ظلم را در منطقه بخشکاند. سردار کاظمي با انجام عملياتي حساس و حمله به قرارگاه اصلي ضدانقلاب در کردستان عراق توانست آنها را وادار کند اسلحه خود را بر زمين بگذارند . وي ضمن مبارزه، از تحصيل علم نيز غافل نشد و در اين زمان مدرک کارشناسي ارشد خود را از دانشگاه تهران دريافت نمود. سال 1379 با حکم رهبر معظم انقلاب به مدت 5 سال به عنوان فرمانده نيروي هوايي معرفي گرديد. در اين مقطع نيز همانند گذشته توانست در جهت بالابردن توان و ارتقا ساختار و سازماندهي هوايي و موشکي، قدمهاي فوقالعاده مهمي بردارد. وي براي اولين بار نيروي هوايي سپاه را مجهز به هواپيماي جنگنده سوخو 24 نمود و سازمان هليکوپتري را با خريد هليکوپترهاي امآي 17 سازماندهي کرد و حتي موفق به ساخت هليکوپتر شد. مدت مأموريت احمد در نيروي هوايي به شش سال و نيم رسيد. در دوران مأموريتش در نيروي هوايي، حادثه اسفناک زلزله بم پيش آمد و احمد تمام امکانات نيروي هوايي سپاه و کشور را در جهت کمک به مردم مهيّا کرد. وي که مفتخر به 55% جانبازي بود، به جهت رشادتها و توانمنديهاي خود از دست مبارک مقام معظم رهبري سه مدال فتح را به افتخارات خود افزود و در بيست و هفتم بهمنماه سال 1369 به درجه سرتيپ تمامي نايل آمد . سال 1384 کاظمي به حکم رهبر انقلاب به سمت فرماندهي نيروي زميني سپاه منصوب گرديد و در طي سه ماه فعاليت در اين ارگان، بيش از صد سفر به يگانها به منظور بررسي و سرکشي امور در کارنامه خود ثبت کرد. او در آزمون وروي دکتراي علوم استراتژيک پذيرفته شد؛ اما به دليل مشغله کاري از ادامهي تحصيل منصرف گرديد. صبح روز نوزدهم ديماه سال 1384 احمد براي هميشه از خانواده و بچهها خداحافظي کرد. او رفت تا براي هميشه از تمام خستگيها و ناملايمات دنيا خداحافظي کند. يازده ستاره فروزان انقلاب در يک پرواز به سوي اروميه در سرزمين خاطرههايشان براي هميشه ماندگار و ثابتقدم در پيشگاه حضرت دوست شدند . مزار پاکش در گلزار شهداي اصفهان کنار شهيد خرازي قرار دارد .
وصیت نامه
شهيد احمد كاظمي در وصيتنامه خود نوشته است:خداوندا خود ميدانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهيدم عقب ماندهام و دوران سخت را بايد تحمل كنم. اي خداي كريم، اي خداي عزيز و اي رحيم و كريم، تو كمك كن به جمع دوستان شهيدم بپيوندم .
متن وصيت نامه سردار سرلشكر پاسدار شهيد احمد كاظمي فرمانده نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي :
الله اكبر اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهيد ان علياً ولي الله
خداوندا فقط ميخواهم شهيد شوم شهيد در راه تو، خدايا مرا بپذير و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزي شهادت ميخواهم كه از همه چيز خبري هست الا شهادت، ولي خداوندا تو صاحب همه چيز و همه كس هستي و قادر توانايي، اي خداوند كريم و رحيم و بخشنده، تو كرمي كن، لطفي بفرما، مرا شهيد راه خودت قرار ده. با تمام وجود درك كردم عشق واقعي تويي و عشق شهادت بهترين راه براي دست يافتن به اين عشق .
نميدانم چه بايد كرد، فقط ميدانم زندگي در اين دنيا بسيار سخت ميباشد. واقعاً جايي براي خودم نمييابم هر موقع آماده ميشوم چند كلمهاي بنويسم، آنقدر حرف دارم كه نميدانم كدام را بنويسم، از درد دنيا، از دوري شهدا، از سختي زندگي دنيايي، از درد دست خالي بودن براي فرداي آن دنيا، هزاران هزار حرف ديگر، كه در يك كلام، اگر نبود اميد به حضرت حق، واقعاً چه بايد ميكرديم. اگر سخت است، خدا را داريم اگر در سپاه هستيم، خدا را داريم اگر درد دوري از شهداي عزيز را داريم، خدا داريم .
اي خداي شهدا، اي خداي حسين، اي خداي فاطمة زهرا(س)، بندگي خود را عطا بفرما و در راه خودت شهيدم كن، اي خدا يا رب العالمين .
راستي چه بگويم، سينهام از دوري دوستان سفر كرده از درد ديگر تحمل ندارد. خداوندا تو كمك كن. چه كنم فقط و فقط به اميد و لطف حضرت تو اميدوار هستم. خداوندا خود ميدانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهيدم عقب ماندهام و دوران سخت را بايد تحمل كنم. اي خداي كريم، اي خداي عزيز و اي رحيم و كريم، تو كمك كن به جمع دوستان شهيدم بپيوندم .
گرچه بدم ولي خدا تو رحم كن و كمك كن. بدي مرا ميبيني، دوست دارم بنده باشم، بندگيام را ببين. اي خداي بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا ميكنم، از روي سركشي نيست. بلكه از روي ناداني ميباشد. خداوندا من بسيار در سختي هستم، چون هر چه فكر ميكنم، ميبينم چه چيز خوب و چه رحمت بزرگي از دست دادم. ولي خداي كريم، باز اميد به لطف و بزرگي تو دارم. خداوندا تو توانايي. اي حضرت حق، خودت دستم را بگير، نجاتم بده از دوري شهدا، كار خوب نكردن، بندة خوب نبود،... ديگر ... حضرت حق، اميد تو اگر نبود پس چه؟ آيا من هم در آن صف بودم. ولي چه روزهاي خوشي بود وقتي به عكس نگاه ميكنم. از درد سختي كه تمام وجودم را ميگيرد ديگر تحمل ديدن را ندارم. دوران لطف بيمنتهاي حضرت حق، واي من بودم نفهميدم، واي من هستم كه بايد سختي دوران را طي كنم. الله اكبر خداوندا خودت كمك كن خداوندا تو را به خون شهداي عزيز و همة بندگان خوبت قسم ميدهم، شهادت را در همين دوران نصيب بفرماييد و توفيقام بده هر چه زودتر به دوستان شهيدم برسم، انشاء الله تعالي . [۱] منزل ظهر جمعه6/4/82
خاطرات
- فرمانده
گفت: آقاي اميني جايگاه من توي سپاه چیه؟ سئوال عجيب و غريبي بود! ولي ميدانستم بدون حكمت نيست. گفتم: شما فرماندهي نيروي هوایی سپاه هستين سردار. به صندلياش اشاره كرد. گفت: آقاي اميني، شما ممكنه هيچ وقت به اين موقعيتي كه من الان دارم، نرسي؛ ولي من كه رسيدم، به شما ميگم كه اين جا خبري نيست! آن وقتها محل خدمت من، لشكر هشت نجف اشرف بود.با نيروهای سرباز زياد سر و كار داشتم. سردار گفت: اگر توي پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون و قرآن خون كردي ، اين برات ميمونه؛ از اين پستها و درجهها چيزي در نميآد!