شهید حسن خدمتی بیدگلی
نام : خدمتی بیدگلی / حسن
نام پدر : سیف الله
تاریخ تولد : ۱۳۳۸-۰۹-۱۷
محل تولد : آران و بیدگل
تاریخ شهادت : ۱۳۶۳-۰۱-۲۷
محل شهادت : جزیره مجنون
شهرستان : آران و بیدگل
یگان :
مسئولیت :
تحصیلات : دانشجوی رشته تاریخ
محل تحصیل : دانشگاه اصفهان
گلزار :
rId4
زندگینامه
شهادت، شهود حق است؛ شهادت هامون را درنور دیدن است. شهادت، ادای نماز عشق است شهادت دل به دلدار سپردن است و درد گلگون مینایی نوشیدن. شهادت، تکبیر زدن بر ما سوی است و تجلی صفات مراد در مرید و تابش نور معشوق در دل عاشق .
شهید حسن خدمتی در سال 1338 در شهر بیدگل کاشان، در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. دوران تحصیلش را با رنج و مشقت های فراوان سپری کرد و سپس به عنوان یک معلم متعهد مشغول به تدریس شد. در برخورد با دانش آموزان بسیار صمیمی و مهربان بود، و در آن چند سال تدریس چنان فعالی تهای چش مگیری از خود نشان داد که محبت او در دل همگان جای گرفت. او به علت علاقه فراوان به تحصیل علم و دانش توانست به دانشگاه راه یابد و تحصیلات دانشگاهی خود را تکمیل نماید. او موفق شد که از طریق دانش گاه اصفهان همراه تعدادی از دانشجویان دیگر عازم جبهه شود و سرانجام در حوالی جزیره مجنون ، در تاریخ 63/1/27 شربت شهادت را نوشید؛ گوارای وجودش باد .
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدا و با سلام خدمت حضرت ختمی مرتبت محمد (ص) و ذریه پاک و گرامیش و حجت روی زمین و برپا دارنده عدل و درهم کوبنده ظلم و ظالمین، حضرت مهدی (عج) و سلام به ارواح پاک و طیبه شهدای اسلام و شهدای قبل از انقلاب، به خصوص حضرات آیات شهید آیت الله سعیدی و آیت الله غفاری و شهدای بعد از انقلاب، مخصوصا شهدای دفتر حزب جمهوری اسلامی به ویژه حضرت آیت الله بهشتی شهید مظلوم و شهدای معظم و گرامی و معلمان شهید باهنر و رجایی و شهدای جنگ تحمیلی به ویژه شهدای مفقود الاثر مخصوصا شهید عزیز مفقودالاثرمان سید اصغر مصطفوی و با سلام خدمت امت شهید پرور ایران و سلام بر خانواده گرامی و عزیزم .
انا لله و انا الیه راجعون
یکی از خصیصه های مکتب اسلام حرکت انسان است با هدف، حرکت از او شروع شده و به او ختم می گردد و انسان بیهوده و عبث آفریده نشده و این اصل جدا کننده مکتب اسلام و مکتب های مادی گری و انحرافی است. اصل معاد و اعتقاد به روز قیامت در وجود هر فرد مسلمان نهفته شده است .
پس چه بهتر که این بازگشت به سوی الله بازگشتی پاک و عالی و بی پیرایه و مقدس باشد و چه مقامی دارد شهید که خداوندش را در حالتی بسیار روحانی ملاقات می کند. احساس مسئولیت کردن در هر شرایطی باعث نظم می گردد و باعث یک هماهنگی ایده آل می شود یک معلم، یک دانش آموز، یک روحانی، یک دانشجو، کارمند، کارگر و همه و همه اگر مسئولیت های خودشان را بدانند و به آن عمل کنند جامعه بسیار بسیار خوب خواهد شد و اگر شما کمی فکر کنید و یا این که خودتان شخصا به جبهه ها آمده باشید این احساس مسئولیت را خیلی راحت لمس کرده، پیرمرد هشتاد ساله، نوجوان سیزده ساله، روحانی، دانشجو، دانش آموز، بقال، کارگر، همه وظیفه خود را دانسته اند و جبهه ها را تقویت کرده اند و از طرفی دیگر همین نیروها و خانواده هایشان هر چه که مایحتاج نیروها در جبهه ها است تامین کرده و اجازه نمی دهند که از هیچ نظری خدای ناکرده خللی در کار جنگ به وجود بیاید، حال چه نیرویی می تواند با این نیرو مقابله کند، آمریکا که نتوانست پس عراق می تواند؟ به خدا قسم اگر تمام ابرقدرت ها با تمام تسلیحات مختلف خود متحد شوند این نیروی منسجم را نخواهند توانست شکست بدهند و پیروزی نهایی از آن رزمندگان اسلام است ان شاء الله .
من هم به عنوان فرد کوچکی از این جامعه قدم کوچکی در جهت کمک و همیاری برادران در جبهه برداشتم، امیدوارم که بتوانم در این راه مثمر ثمر بوده و اگر خداوند ما را لایق شهادت دانست به آن فیض هم نائل گردیم. این نکته را باید بدانیم که شهادت وسیله ایست برای پیروزی و پیروزی هدف است و اینجاست که هدف وسیله را توجیه می کند نه هیچ جای دیگر. انسان بایستی فعالیت های خود را در جهت پیروزی بردارد و البته ممکن است در این راه به آرزوی خود که شهادت است برسد .
همسر گرامی؛ امیدوارم همان طور که در زندگی من، که هیچ گاه برایت آسایش و آرامشی نتوانستم تهیه کنم از این جهت شرمنده ام و امیدوارم مرا ببخشید، ولی تو همان طور که مقاوم بودی و مشوق من، پس از من هم مقاوم و ستبر و همچون کوه باشی و فرزندمان را هم با راهنمایی های خودت بزرگ کنی و همان طور که آرزو داری او را پاسداری با ایمان در جهت خدمت به الله بگردانی و امیدوارم که در بهشت برین تو را ملاقات کنم، ان شاء ا ... .
عموآقا فخرالدین، پدرزن گرامی، مادر زن گرامی، خاله جان؛ به خدا قسم خیلی خجل و شرمنده ام از شما اما می دانم که شما هم راضی بودید که دامادتان در جبهه ها باشد و اسلحه فرزند عزیزتان را زمین نگذارد و راهش را ادامه دهد، ان شاء الله که در جنت روی همچون گل اصغرمان را خواهم بوسید و سلام شما را به او خواهم رساند. عمو جان شما سرپرستی همسر و فرزندم را به عهده گیر و تمام کارهایم را هر طور که خودت صلاح می دانی عمل کن .
پدر و مادرم؛ شما بسیار در زندگی رنج کشیده اید و من را شما با سوز و آه بزرگ کردید ولی من خدمتی برای شما نکردم، امیدوارم که مرا ببخشید. پدر جان به تو خیلی ظلم شد از سوی گروهی ناآگاه، اما همان طور که من در این آخرین لحظه ها از سر آنها گذشتم شما هم از سر آن ها بگذرید و آن ها را به خدای خود واگذارید، اوست آگاه بر تمام حقایق .
ابوالفضل جان، خیلی در زندگی مواظب پدر و مادر باش و سعی کن اخلاق اسلامی از اولین برنامه های تو باشد و هر گاه که به سن بلوغ رسیدی راه مرا ادامه بده و اگر در دانشگاه امام حسین(ع) قبول نشدی، در دانشگاه شرکت کن و همان رشته ای را که به تو گفتم دنبال کن، مواظب عباس باش .
خواهرم از تو عذر خواهی می کنم اما تو سعی کن از خواهرانم که از این ...، محرومند سرپرستی کنی و هیچ گاه نگذار که آن ها ناراحت باشند و خیلی مواظب پدر و مادر باشید سلام مرا به اهل فامیل، محل، دوستان و آشنایان برسانید .
والسلام
سه شنبه 16/12/62
ساعت 11 شب آماده برای جبهه
حسن خدمتی.[۱]
نگارخانه تصاویر
پانویس