شهید حسن طهرانی مقدم

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

بسم الله الرحمن الرحیم


نام شهید: حسن طهرانی مقدم


همسر شهید طهرانی مقدم با اشاره به حضور سرزده رهبر انقلاب در منزل شهید پس از شهادت ایشان گفت: حضرت آقا آمدند و در این دیدار گفتند که 25 سال حاج حسن را از نزدیک می شناختند و فرمودند:« من خودم مصیبت زده ام و این جمله خیلی ها را به یاد جمله امام خمینی (ره) در مورد شهادت شهید مطهری با همین مظنون انداخت.

سرچشمه تهران و آن روز واقعه که به نام شهید بهشتی و هفتاد و دو تن ثبت شده است. محله ای که شاید نامش با شهدای بزرگ انقلاب گره خورده ...اما سرچشمه، نام مردان بزرگ دیگری را هم در شناسنامه خود ثبت کرده است.16 آبان سال 1338 بود که در همین محله قدیمی تهران پسری به دنیا آمد که نامش را حسن نامیدند. پسری که والدینش فکر نمی کردند روزی یکی از تاثیرگذارترین مردان تاریخ خواهد شد.

دوران جوانی حسن همراه با دوران مبارزات مردم با رژیم ستمشاهی بود و حسن هم مانند تمامی مردم در تظاهرات و فعالیت های انقلابی حضور داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد کمیته انقلاب و قبل از آغاز جنگ در سال 1359 عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.

آری این پسر نامش حسن طهرانی مقدم است. سرداری که دیگر نام و خدماتش جهانی شده است و او را به عنوان پدر موشکی ایران می شناسند.

خوش به حال آبان ماه

امان از آبان ماه...ماهی آشنا برای حسن و خانواده اش...حسن طهرانی مقدم 6 آبان ماه 38 به دنیا آمد، آبان ماه 63 برای دوره آموزشی پرتاب موشک به سوریه رفت و 18 آبان ماه 1390 هم به شهادت رسید...خوش به حال آبان ماه...

براساس این گزارش حسن طهرانی مقدم نامی نیست که بتوان به همین راحتی از آن عبور کرد.زندگی این مرد بزرگ سراسر تحرک، محبت، عشق،بصیرت، شجاعت و تخصص است. به مناسبت سالگرد شهادت این شهید بزرگ میهمان خانه شهید شدیم. خانه ای که وقتی وارد حسینه اش می شوید انگار سالهاست که آنجا را می شناسی و حس گرمی به تو دست می دهد.

خانم حیدری همسر شهید طهرانی مقدم به همراه دختر و نوه هایش به استقبال ما می آیند و کلی هم با نوه های شهید بازی کردیم...جای شما خالی...از شیطانی های محمد حسن کوچولو تا نجابت زهرا خانم و هیبت محمد طاها...

خانم حیدری زیاد اهل مصاحبه نبود و می گفت، اصل خود حسن آقاست. با زندگی اش سخن گفت و با شهادتش سخن را به پایان رساند...با این حال از زندگی همسر شهید طهرانی مقدم شروع کردیم ؛« ما 5 خواهر و یک برادر بودیم که یک خواهرم سال 70 فوت کرد، پدرم رئیس یکی از شبهات بانک رهنی سابق(مسکن فعلی) و مادرم خانه دار بود.دوران راهنمایی را در مدرسه مرجان و مدرسه ملی گذراندم اما برای دوران دبیرستان به دلیل بیماری پدر به کرج رفتیم و آن سالها دیگر انقلاب شده بود و سالهای جنگ هم همزمان با سالهای تحصیل من در دبیرستان بود.»

اولین دیدار حسن طهرانی مقدم با همسرش

در مورد آشنایی خود با حسن طهرانی مقدم گفت: در دوران تحصیل خیلی فعال بودم، انجمن اسلامی، امداد و جهاد سازندگی و اول دبیرستان بعنوان بسیجی به استخدام سپاه درآمدم. همسر خواهرم و حاج حسن دوست مشترکی داشتند به نام شهید عبدالرضا لشگریان و به واسطه این آشنایی مادر ایشان من را در عروسی خواهرم دیدند و همان شب برای پسرشان خواستگاری کردند. دو ماه بعد در اواخر تابستان به خواستگاری ام آمدند و آنجا بود که برای اولین بار حاج حسن را دیدم.

روایت 10 دقیقه حرف حساب حسن آقا با همسرش در شب خواستگاری

در مراسم خواستگاری مادرمن، همراه با مادر و خواهر حاج حسن و خود حاج حسن آقا بودیم و کل صحبت من و حسن آقا در مورد ازدواج 10 دقیقه بیشتر نشد. خوب به یاد دارم که حاج حسن سخت ترین شرایط دنیا را برایم ترسیم کرد و گفت: من 6 ماه، 6 ماه جبهه هستم و ممکن است شهید شوم، کار و خانه ندارم و خیلی چیزهای دیگر که بعدها خودش می گفت هرکاری کردم که نه بگویی قبول نکردی!

شاه داماد؛ پسرک موفرفری و نمکی

خانم حیدری گفت:حاج حسن آن روز یک پسر نمکی،موفرفری، خوش اندام بود. با شلوار چهار جیب و کتانی با گلهای گلایل و شیرینی خشک...دیگر خودتان تصور کنید! مهریه ام را 300 هزار تومان مثل خواهرم تعیین کردند که خود حاج حسن یک حج هم به آن اضافه کرد.

وقتی حسن به مراسم نامزدی اش نیامد!

همسر شهید طهرانی مقدم در مورد مراسم نامزدی و عروسی هم گفت: خب مانند تمام رسم و رسومات ایرانی ها ما هم مراسم نامزدی داشتیم. اما چه مراسمی بیا و تماشا کن...فقط می توانم بگویم که مراسم نامزدی اول ما به هم خورد و حاج حسن آنقدر دیر آمد که انگار نیامد و تمام مهمانها رفتند. وقتی آمد فقط عذرخواهی کرد و گفت:کار مهمی پیش آمده و نتوانستم زودتر بیایم! البته خیلی پدرم از این موضوع ناراحت و عصبانی بود. بعد از چند روز آمد و به پدرم گفت که عازم جبهه هستم و برای حلالیت گرفتن آمده ام.البته تنها هم نبود آنقدر گفتند و شوخی کردند تا پدرم تبسم کرد و بعد دوباره آمدند و مراسم نامزدی برگزار شد.

خطبه عقد در محضر حضرت امام (ره)

4یا 5 ماه دوران نامزدی محرم بودیم و حاج حسن این مدت را جبهه بودند و فقط تلفن تنها راه ارتباط و با خبر بودن ازاحوالات همسرم بود آن هم به سختی انجام می شد . بعد به تهران آمدند تا خطبه عقد انجام شود. البته خواندن خطبه عقدمان هم ماجرایی دارد. قرار بود حضرت امام (ره) خطبه عقد را جاری کنند اما من دیر رسیدم و شهید محلاتی وکیل من شدند.

پدر جان؛ شب نامزدی خدمت آیت الله خامنه ای بودم

خانم حیدری گفت: پدرم تا همین ده سال پیش نمیدانست شب نامزدی حاج حسن کجا بود و چرا دیر آمد...! تا اینکه 10 سال پیش تصویری با حضور فرماندهان در دفتر رئیس جمهور وقت در رسانه ها منتشر شد. حاج حسن عکس را آورد و به پدرم نشان داد و گفت: یادتان هست آن شب دیر آمدم ؟ من آن شب به دیدار آیت الله خامنه ای رئیس جمهور وقت رفته بودم.

ماشین عروس: شورلت با گلهای قرمز...

در ادامه ازدواح شهید حسن طهرانی مقدم و همسرشان بانو حیدری به اینجا رسیدیم که آقا داماد بعد از یکبار بدقولی بالاخره نامزدی گرفتند و بعد هم خدمت امام(ره) خطبه عقد جاری شد. و اما ادامه داستان...

خانم حیدری می گوید: سال 62 عروسی گرفتیم و برخلاف عروسی های آن زمان عروسیمان مفصل بود و شام مفصل دادند. ماشن عروسمان شورلت با گلهای قرمز تزیین شده بود. البته به دلیل اینکه تعداد جمعیت زیاد بود و باید از کرج به تهران می آمدیم مادر و خواهرم هم در ماشین ما بودند. هزینه های مراسم را هم خود حاج حسن و خانواده اش دادند چون پدرشان پیش از ازدواج ما فوت کرده بوند.

روزی که حاج حسن صاحب زینب شد

خانم حیدری می گفت: من با مادر شوهرم در اتاقی 12 متری در نیاوران زندگی را آغاز کردم و سر یک سفره غذا می خوردیم و چند روز بعد از عروسی حاج حسن به عملیات خیبر رفت. تا اینکه سال 65 در اوج جبهه و جنگ و موشک باران تلفنی به او اطلاع دادم که احتمالا پدر می شود و وقتی حاج حسن آمد دیگر مطمئن بودم که باردار هستم.

زمان تولد زینب هم آمد و خودش مرا به بیمارستان نجمیه برد و در گوش زینب اذان و اقامه گفت و با توجه به اینکه زینب اول محرم به دنیا آمده بود، بدون هیچ صحبتی هر دو موافق بودیم که اسمش را با خودش آورده است. و در سال 66 هم حسین به دنیا آمد.

همسر شهید طهرانی مقدم در مورد علاقه شهید طهرانی مقدم به همسر و زندگی اش گفت: یادم هست که سال 63 یک بار حساب کردم و نوشتم که در این سال حاج حسن 10 ماه و چند روز در خانه نبوده است و در تمام این مدت تنها یک عکس که خودش از من گرفته بود در کیفش گذاشته که بعد از شهادتش خودم عکس را از کیفش در اوردم. حاج حسن در یکی از نامه هایش نوشته است که یک چشمم به این عکس است و یک چشمم به خط مقدم جبهه...

از همسر شهید طهرانی مقدم سوال کردیم آیا از حساسیت و شغل موشکی حاج حسن باخبر بودید پاسخ داد: حاج حسن خیلی اهل صحبت نبود و کارش هم ایجاب می کرد که خیلی صحبت نکند. من هم کنجکاوی نمی کردم. اما سال 63 از رفت و آمد ها و صحبت هایی که می شد فهمیدم در کار موشکی است. با این حال از این گوش میشنیدم و از آن گوش در می کردم و هیچوقت نگفتم که کارت را عوض کن چون در زمان ازدواج می دانستم پاسدار است.

حضور حاج حسن در خانه کم اما با کیفیت بود

جنگ هم که تمام شد گفت جنگ دیگری آغاز شده است و برای گرفتن لیسانس به دانشگاه رفت و با اینکه کم درس می خواند بهترین نمره ها را می گرفت. اما بچه ها خیلی بهانه می گرفتند چون اصلا پدرشان را نمی دیدند ولی با اینکه کم خانه بود همان کم را هم با کیفیت بود و بهترین امکانات را فراهم می کرد.

همسر شهید طهرانی مقدم گفت: در خانه به بچه ها نمی گفتیم که پدرشان کیست تا اینکه بزرگ شدند و خودشان فهمیدند؛ همیشه می گفتیم که مهندس کارخانه است و فقط در مراسم ها لباس پدرشان را می دیدند و بعدها فهمیدند که در صنایع دفاعی است.

بیش از 5 یا 6 کشور برای آموزش رفت. و اولین کشور سوریه بود. آن روزها روزهای جنگ تحمیلی بود که حاج حسن با 16 نفر برای آموزش دوره های پرتاب موشک رفتند و قرار بود 6 ماه آموزش طول بکشد ولی شبانه روزی زحمت کشیدند چون از رادیو می شنیدند که موشک می زنند و 3 ماهه آموزششان تمام شد. اما وقتی به ایران آمدند تا بر پایه علم آنها کار کنند دیدند که جواب نمی دهد و با خودشان تمرین و تلاش کردند تا سلاح ها را بومی سازی کنند.

از آن روز تلخ سوال کردیم که آیا لرزش انفجار موشک که موجب شهادت حاج حسن بود را حس کردید گفت: آن روز روزه بودم و بعد از نماز مغرب و عشا یکی از بستگان به من گفت که حاج حسن شهید شده است. البته من همیشه آمادگی شنیدن این خبر را داشتم حتی سالی که صیاد شیرازی شهید شد می خواستند ایشان را هم ترور کنند و بعد از شهادتشان خیلی از دانشجوهایی که در خارج از کشور تحصیل کرده بودند می گفتند که اساتیدشان در کلاسها هم در مورد حاج حسن صحبت می کنند.

دیدار خانواده شهید طهرانی مقدم با سید حسن نصرالله/ حاج حسن استاد عماد مغنیه بود

وی ادامه داد: بعد از شهادت حاج حسن حتی سید حسن نصرالله با ما دیدار داشتند و گفتند اگر هر زن لبنانی در لبنان راحت قدم می زند به خاطر خون این شهید است.سید حسن نصرالله پرچمی از حرم امام حسین (ع) را که به گفته خودشان بهترین هدیه و دارایی ایشان بود را به ما اهدا کردند و بعدها فهمیدیم که حاج حسن استاد شهید مغنیه بود.

مقام معظم رهبری گفتند: من خودم هم مصیبت زده ام

خانم حیدری گفت: هفتمین روز شهادت حاج حسن در همه جای محله ما مراسم بود و آمدند و گفتند که از خانه بیرون نیایید! قرار است حجت الاسلام محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری به خانه شما بیایند. تدابیر امنیتی زیادی انجام شد که فهمیدیم که شخصی بالاتر از آقای گلپایگانی در راه منزل ما هستند که ناگهان حضرت آقا آمدند و در این دیدار گفتند که 25 سال حاج حسن را از نزدیک می شناختند و من خودم مصیبت زده ام و این جمله خیلی ها را به یاد جمله امام خمینی (ره) در مورد شهادت شهید مطهری با همین مظنون انداخت.

وی افزود: آقا برای تشییع پیکر حاج حسن آمدند و بعد از آن یکی دوبار دیگر هم آمدند و 2 ساعتی در منزل ما بودند و همسرشان هم آمدند.

همسر شهید طهرانی مقدم آرام با همان لبخندی که از آغاز دیدار روی لب هایش بود از ما جدا شد و کمی آن طرفتر در حسینیه شهید طهرانی مقدم با میهمانان دیگر خوش و بش می کرد و خیر مقدم می گفت.

وقتی اشک در چشمان مقام معظم رهبری جاری شد

زینب طهرانی مقدم دختر شهید هم در طول مصاحبه سرگرم آرام کردن بچه ها بود در مورد دیدار حضرت آقا با خانواده اش گفت: در این دیدار من دوبار دیدم که اشک در چشمان حضرت آقا حلقه بست؛ یکبار وقتی مادربزرگم گفتند از دوری حسن دارم می میسوزم و بار دوم وقتی زهرا خواهرم را که آن موقع 5 سال داشت بغل گرفتند و در مورد پدرم گفتند این شهید سراپا اخلاص بود.

روزهای سخت خانواده شهید بعد از شهادت بعد از شهادت صیاد شیرازی

دختر شهید طهرانی مقدم ادامه داد: بعد از شهادت شهید صیاد شیرازی خاطرم هست که دو سال لواسان نقل مکان کردیم چون می خواستند پدرم را هم ترور کنند اما در همان زمان هم با پدرم مرتب به خانه مادر بزرگم می رفتیم.

فرزندان شهید طهرانی مقدم

زینب طهرانی مقدم در مورد خواهر و برادرانش گفت: من کارشناس ارشد علوم قرآنی هستم و بعد از من برادرم حسین است و پس از آن فاطمه خواهرم که حالا در دوره دبیرستان است و پس از آن زهرا که سوم دبستان است و من و حسین همیشه می گوییم که فاطمه و زهرا فرزندان دوره سرداری بابا هستند چون ما خیلی کم پدر را می دیدیم.

وقتی از او می پرسیم که حرفی برای گفتن دارد، گفت: بله یک مطلب خیلی مهم که تا حالا جایی نگفته ام؛برای من خیلی جالب است، پدر من در پیروزی غزه نقش صددرصدی داشتند اما یکبار که تلویزیون در مورد پیروزی لبنان برنامه پخش می کرد و همه نشسته بودیم اصلا چیزی نگفت. هنوز هم به این مطلب فکر می کنم چون ما کاری را که خودمان نقشی نداشته ایم را سعی می کنیم نشان دهیم که موثر بودیم و چطور می شود که پدر من اینگونه سکوت کرده است.

گفتگو به سرعت تمام شد. اما یک ساعت بعد از پایان مصاحبه در حسینیه شهید طهرانی مقدم ماندیم. اصلا انگار دلت نمی خواهد از این خانه دل بکنی... با نوه های شهید کلی بازی کردیم و عکس یادگاری گرفتیم. آری اینجا خانه استاد عماد مغنیه است. خانه شهیدی است که مقام معظم رهبری به او عنایت داشتند و به این خانه پا نهادند. اینجا خانه پدر موشکی ایران است. اینجا خانه شهید طهرانی مقدم است.

تقویم زندگی شهید طهرانی مقدم

6ابان 1338؛ روز تولد شهید حسن طهرانی مقدم در محله سرچشمه تهران

تیرماه 1359: ماه رمضان بود و حاج حسن به روستاهای محروم موفنات رفت تا برای اهالی روستا حمام و مدرسه بسازد. البته در کنار آن هم وظیفه غنی سازی کتابهای درسی مدارس را با همکاری آموزش و پرورش برعهده داشت.

21 تیرماه 1359: در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسمی شد

2 آبان ماه 1363: اعزام به سوریه برای گذراندن دوره آموزش پرتاب موشک های دوربرد

18 ابان ماه 1359: شهادت برادرش شهید علی طهرانی مقدم

21 اسفند ماه 1363: پرتاب اولین موشک از طرف ایران به عراق یا همت شهید طهرانی مقدم

16 شهریور ماه 1364: انتصاب به عنوان فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه پاسداران

31 شهریور ماه 1381: بهره برداری از 4 سکوی موشکی در رژه دفاع مقدس

اول مهر ماه 1384: انتخاب حسن طهرانی مقدم بعنوان جانشین نیروی هوایی سپاه پاسداران

21 تیرماه 85/سید حسن نصرالله: در جنگ 33 روزه لبنان اگر کمک های حاج حسن طهرانی مقدم نبود قادر به مقابله با اسرائیل نبودیم.

22 آبان 1387: بهره برداری از موشک سجیل نسل جدید موشک های دفاعی ایران

21 آبان ماه 1390: شهادت سردار بزرگ و پدر موشکی ایران شهید حسن طهرانی مقدم.[۱]

پانویس

  1. فرازی از خاطرات شهدا 2

رده