شهید رازمیک خاچاطوریان
وصیت نامه
برای دفاع از سرزمین عزیزم ایران فراخوانده و برای هموطنان مسیحی ام در زیر پرچم كشورم، با غرور خدمت مقدس سربازی ام را انجام دهم تا در دفاع از حقوق كشور عزیزم مفید و مثمر ثمر واقع شوم و مردم كشورم بتوانند در صلح و صفا و آرامش و آسایش به زندگی خود ادامه دهند. رازمیك فرزند دوم خانواده نِرسِس و سیرانوش خاچاطوریان، در بهمن ۱۳۴۳ در تهران چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را تا كلاس چهارم در دبستان ارامنه نائیری سپری نمود، لیكن به علت اوضاع بد اقتصادی خانواده، مجبور به ترك تحصیل گشته تا باکار خویش، از همان دوران نوجوانی، کمکحال خانواده باشد. وی بهعنوان باطریساز تا ۱۸ سالگی در كارگاه پلاستیکسازی كار میكرد. با جدیت و پشتكاری كه داشت به سرپرستی كارگاه گمارده شد.
با معرفی خود به سازمان نظاموظیفه، وارد ارتش گردید. دوره آموزشی را در تهران گذرانده و پسازآن در نیروی هوایی به خدمتش ادامه داد. در تاریخ ۱/۴/۱۳۶۶ به جبهه جنوب اعزام و بعد از ۸ ماه حضور در جبهه، در تاریخ چهاردهم اسفند ۱۳۶۶ به علت واژگون شدن جیپ حامل وی در جاده اهواز-امیدیه، دچار ضربهمغزی شد و پس از یك هفته در بیمارستان اهواز به شهادت رسید. پیكر پاك شهید رازمیك خاچاطوریان بعد از انتقال به تهران و انجام تشریفات مذهبی با حضور جمعیت كثیری از هموطنان مسیحی و مسلمان در قطعه شهدای ارمنی جنگ تحمیلی در تهران به خاك سپرده شد
جوان جدی در كار و دلسوز برای خانواده بود. تصمیم گرفت تا هم به وظیفه شخصی و هم به وظیفه میهنی اش كه دفاع از آبوخاکش در مقابل تهاجم و تجاوز دشمن هست، عمل نماید. او همیشه میگفت كه باید بعد از سربازی به زندگی خودسر و سامانی دهد. علیرغم مخالفت خانواده، او خود را به حوزه نظاموظیفه معرفی كرد. او به برادر بزرگش گفته بود كه خانواده به تو بیشتر نیاز دارد تا به من، چون تو برادر بزرگ و نانآور خانواده هستی. او قدم به راهی نهاد كه انتخاب كرده بود. احساس بزرگی و مهم بودن داشت. روزی كه برای گرفتن دفترچه آمادهبهخدمت رفته بود بهقدری خوشحال و مسرور بود كه حدّ نداشت. او میگفت: امروز یكی از زیباترین روزهای زندگی عمرم محسوب میشود، زیرا احساس مفید و مهم بودن میكنم، چراکه برای دفاع از سرزمین عزیزم ایران فراخوانده و برای هموطنان مسیحی ام در زیر پرچم كشورم، با غرور خدمت مقدس سربازی ام را انجام دهم تا در دفاع از حقوق كشور عزیزم مفید و مثمر ثمر واقع شوم و مردم كشورم بتوانند در صلح و صفا و آرامش و آسایش به زندگی خود ادامه دهند. او بعد از یك سال به نیروی هوایی مستقر در اهواز منتقل گردید. همیشه میگفت: من وظیفه خودم را انجام داده و به كمك خداوند، انشا الله بهزودی سربازی ام را به اتمام رسانده و به زندگی خودسر و سامان داده و از مادرم، نگهداری میكنم. از همان دوران كودكی تا قبل از اینكه به سربازی برود، با حقوقی كه میگرفت، کمکخرج خانواده بود. او پسری باشعور و غیرتی بود. خاطره فراموشنشدنی وی تا دنیا باقی است در دل و فكر ما باقی خواهد ماند. بی خبر و غافلگیرکننده به مرخصی میآمد. هیچگاه چهره مصمم و شادش از یادم نخواهد رفت. او پسری بسیار شادبود. خوشرو، سربهراه و پرکار. همیشه به پدر و مادر خود احترام میگذاشت. هیچوقت كسی را از خود دلگیر نمیكرد. یاد و خاطره و رفتار نیكش همیشه در دل ماست. یادش را همیشه گرامی میداریم.
پانویس
- ↑ بوداغیانس، آرمان، گل مریم، نشر صریر، تهران، ۱۳۸۵، ص۳۰۲- ۳۰۰