شهید سید احمد قدمگاهی
سیداحمدقدمگاهی | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | نیشابور |
شهادت | خرمشهر، 1361/02/10 |
یگانهای خدمت | لشکر 5 نصر |
سمتها | مخابراتوبیسیم |
شغل | دانش آموز |
خانواده | نام پدر: علی |
کد شهید : 6123472
نام : سیداحمد
نام خانوادگی : قدمگاهی
نام پدر : علی
محل تولد : نیشابور
تاریخ شهادت : 1361/02/10
مکان شهادت : خرمشهر
تحصیلات : نامشخص
شغل : دانش آموز
یگان خدمتی : لشکر 5 نصر
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .
نوع عضویت : سایر شهدا
مسئولیت : مخابراتوبیسیم
محتویات
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم با درود به رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و با سلام به شهداي راه اسلام و با تحسين به امت شهيد پرور ايران اکنون که در اين زمان که عصر کشمکش ناميده اند و شيطانهاي حاکم بر جوامع بشري منافع خود را از خوردن دسترنج و مکيدن خون مستضعفين به دست مي آورند و دنياي ما هم کاملاً در اين وضعيت به سر مي برد، بارديگر دين اسلام پس از 1400 سال به وسيله ريخته شدن خون بهترين عزيزان اين امت تازه گرديد و حال آنکه رهبران اين انقلاب تأکيد بر اين دارند که دستورات و قوانين قرآن کريم را به مرحله عمل درآورند به شما برادران و خواهران دينيم بايد بگويم که قرآن و اسلام ما چه در صدر اسلام و چه در اين زمان ، دشمنان زيادي داشته و خواهد داشت و تا اين لحظه که دين اسلام به اين صورت درآمده و بهاي اين نعمت گرانقدر ، خونهاي بسيار پاک و با ارزش است که به پاي اين درخت بارور اسلام ريخته شده ، در اين مقطع زماني که به کشورهاي انقلابي ايران ، جنگي ناخواسته ازطرف شياطين تحميل شده و مشکل اصلي کشور ما جنگ است ، به ياري حسين زمانمان برخيزيم و اين انسان نستوه و مسلمان را در ميدان جنگ با شياطين تنها نگذاريم و به پاي اين انقلاب و اسلام عزيزمان آنقدر خون بريزيم که موجب پيروزي اسلام برکفر شود که براستي هم اسلام نيازمند به اين خون انسانهاي خدايي مي باشد پس برادرم ! من و تو بايد خون خود را فداي اسلام کنيم تا آن را از دسايس و دامهاي شياطين محفوظ نگه داريم . به اميد به مورد عمل درآمدن دستورات قرآن کريم در سراسر جهان و ظهور حضرت مهدي (عج) . و اکنون پيام فرزندتان سيد احمد به شما خانواده عزيزم . 1- پدرم ! از اينکه يکي از فرزندان خود را در راه اسلام دادي اميدوارم که کوچکترين ناراحتي به خود راه ندهي و مرا هم حلال کني که خداوند در قرآن کريم مي فرمايد : اگر در راه خدا بميريد و يا کشته شويد غم مداريد که به رحمت ايزدي پيوسته و به سوي خدا محشور خواهي شد . 2- و اکنون تو اي مادرم که آرزوي دامادي من را در دل داشتي ، به تو مي خواهم بگويم که دامادي من ، به جبهه آمدنم و حجله عروسي من ، حجله شهادت من است . از تو مادر عزيز و دلبندم کي خواهم که مرا حلال کني و اميدوارم که هر چقدر که مي تواني صبور باشي و با خداي خود ارتباط بيشتري برقرار کني و از خدا تقاضاي صبر کني و شما اي برادران عزيز و اميد من ! از شما تقاضا دارم که با قرآن ارتباط بيشتري پيدا کنيد تا اينکه از رسالتي که بر دوش شماست بيشتر آگاه شويد و بهتر عمل کنيد . اميد آنکه اهداف ناقص مانده مرا دنبال کرده و به طور مثبت آنرا به پايان رسانيد . والسلام به اميد پيروزي نهايي رزمندگان اسلام در سراسر جهان به رهبري امام خميني تاريخ شب 10/2/61 جبهه جنوب
خاطرات
عشق شهادت
راوی : سیدحسین طباطبایی قدمگاهی
همان لحظات ابتدایی که وارد پادگان 92 زرهی اهواز شدیم همه را به خط کردند تا به همه پلاک بدهند . وقتی که همه پلاکها را تحویل گرفتند . سید احمد گفت : بچه ها من این بار شهید می شوم .
خاطرات سیاسی
راوی : سیدعلی قدمگاهی
هنگام تشییع جنازه شهید سید اسماعیل حسینی اولین شهید نیشابور که در تظاهرات به شهادت رسیده بود سید احمد در آن زمان محصل بود . مدیر مدرسه آنها اجازه نداده بود که دانش آموزان در تشییع جنازه شرکت کنند . ولی سید احمد همراه با دوستانش از کلاسها بیرون می دوند و در کنار مردم علیه رژیم گذشته شعار می دهند و در تشییع جنازه هم شرکت می کنند .
اولین اعزام
راوی : سیدعلی قدمگاهی
آخرین شبی که قرار بود سید احمد به مناطق جنگی برود، با دیگر بسیجیان در مسجد محل تا صبح به خواندن دعا و نوحه مشغول بودند . وقتی من به چهره او نگاه می کردم یک حالت روحانی داشت و مشخص بود که او شهید می شود .
خواب و رویای شهید
راوی : سیدحسین طباطبایی قدمگاهی
یک روز رو کرد به ما و گفت : من دیشب خواب شهید بهشتی را دیدم که در یک جا جمع شده بودیم و شهید بهشتی برایمان سخنرانی می کرد . او گفت : من آرزو دارم که ان شاءالله روزی برسد که من هم شهید بشوم و در کنار شهید بهشتی قرار بگیرم .
خواب و رویای شهید
راوی : سیدعلی قدمگاهی
موقعی که ما با هم در بیرجند آموزش می دیدیم سید احمد می گفت : من خواب دیده ام که شهید می شوم . اما او گفته بود این مطلب را به پدر و مادرم نگوئید
خواب و رویای دیگران درمورد شهید
راوی : سیدعلی قدمگاهی
یکبار یکی از همسایه هایمان را دیدم که بر سر مزار سید احمد رفته و دارد گریه می کند . و به حالت درخواست اجابت از کسی (امامزاده) نخ بر سر مقبر شهید بسته بود . من به او گفتم : این چه کاری است؟ او در جواب گفت : شب قبل دیدم سید احمد دارد در کوچه راه می رود . جلو آمد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت : چرا شما اینقدر ناراحتی؟ گفتم : مشکل دارم . او به من گفت : دنبال من بیا و مرا به مزار شهدا برد . سر مزار خودش رفتیم . در قبر باز شد من با او رفتیم داخل قبر دیدم دور تا دور آقایان خیلی نورانی نشسته بودند و سید احمد آنها را به من معرفی می کرد . حضرت علی (ع) و دیگر ائمه آن جا بودند که به من گفت : شما مشکلت را به اینها بگو تا حل کنند من می خواستم خواسته ام را بگویم که در همین حین از خواب بیدار شدم.
راوی : سیدعلی قدمگاهی
یکبار سه تا از پسرانم حالشان خیلی بد شده بود . ولی سید احمد حالش نسبت به دو برادر دیگر خیلی وخیم بود . نزدیک غروب بود و وسیله ای برای رفتن به شهر پیدا نکردیم . لذا به ائمه معصومین متوسل شدم و تذر کردم تا او ان شاءالله خوب بشود . و می گفتم : خدایا پسرم را به تو سپردم . صبح که از خواب بلند شد دیدم که حالش خوب شده است
روزه
راوی : سیدعلی قدمگاهی
در ماه رمضان سید احمد که باید برای رفتن به مدرسه به مشهد می رفت . قبل از اذان به روستا بر می گشت تا روزه اش باطل نشود و بعد از ظهر دوباره می رفت که این مسأله با ایجاد مشکلاتی برای او شده بود . با چند تن از دوستانش مجبور شد که برای اینکه روزه اش باطل نشود در مشهد اتاقی اجاره کرد و مدّت یک ماه را در مشهد ماند تا روزه اش را تمام و کمال بگیرد.