شهید سید محمد سیارتی کته شمشیر

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

کد شهید : 6610719 تاریخ تولد :

نام : سیدمحمد

محل تولد : مشهد

نام خانوادگی : سیارتی ‌ کته ‌ شمشیر

تاریخ شهادت : 1366/09/02

نام پدر : غلامحیدر مکان شهادت :


تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :

شغل : یگان خدمتی :

گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .

نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌

گلزار : خواجه‌ربیع‌


خاطرات:

در اواخر تابستان سال 64 اینجانب به صورت وظیفه در تیپ ویژه شهدا مستقر و در منطقه عملیاتی جزیره مجنون مشغول خدمت شدم . در همین دوران خدمت بودم که نامه ای از مشهد برایم فرستادند ،در آن از آمدن عمویم به جبهه نوشته بودند که برایش نامه بنویسم ، و چون خیلی دوست داشتم او را ببینم از فرمانده گردان تقاضای 92 ساعت مرخصی کردم ، آنها هم موافقت کردند خلاصه به اهواز رفتم و به یاد دارم 400 تومان پول داشتم تا به شوش رسیدم . رفتم به سراغ تعاون سپاه پرسیدم : آیا این صندوق پستی مخصوص سایت 4( سایت موشکی ) می باشد ؟ آنها جواب درستی به من ندادند ، دیگر رفتم امامزاده و بعد از بجا آوردند نماز زیارت متوسل شدم به دانیال پیامبر، گریه کنان به ضریح ایشان چسبیدم و خواستم کمکم کند که عمویم را پیدا کنم ، دیگر بعد از انجام فرایضم به بیرون از امامزاده آمدم دیدم قسمتی است برای پذیرایی از رزمندگان ،نهار را در آنجا صرف کردم و راهی پادگان امام رضا ( ع ) شدم . 5 الی 6 ماشین عوض کردم مقداری هم پیاده رفتم تا رسیدم به تیپ 21 زامام رضا ( ع ) رفتم به واحد تغذیه ، واز دژبانی آنجا سوال کردم فردی به نام سید مهدی سیادتی در این مقر می باشد ایشان پس از سوال وجواب و رویت کارت شناسایی من را به داخل راهنمایی کردند وآدرس سنگر ایشان را دادند وقتی رسیدم به آنجا دیدم عمویم به همراه چند تن از دوست نشان در کنار هم نشسته اند همین طور در حال رفتن به پیش ایشان بودم که یک دفعه چشمش به من افتاد از جایش بلند شد وبا چهره ای متعجب و خوشحال بنده را در آغویش گرفت، ساعاتی بعد این لحظات را غنیمت شمردم و عکسهایی یاد گاری با ایشان گرفتم . صبح روز بعد عمویم به راننده خودشان سفارش کرد ند که اگر خواستی بروی جزیره مجنون پسر برادرم را هم برسان آنجا ، همینطور در سنگر منتظرشان نشسته بودیم که همسنگری عمویم برایم تنقلات آورد و به اصلاح از من پذیرایی کرد همزمان با همین عمویم از بیرون آمد و به دوستش گفت : این تنقلات متلق به تمامی بچه های سنگر است آنها باید بین همه تقسیم شود ،چند تن از دوستان دیگرشان گفتند : سید جان ما راضی هستیم پسر برادرتان مهمان ما هستند راحتش بگذاریم اما عمویم سخت مخالفت کردند وگفتند : بخاطر این جور چیز ها خودتان را مدیون نکنید اینها مادیات هستند ارزش ندارند . خلاصه از همان زمان یادم هست که عمویم به این جور مسائل ( حق الناس ) شدیدا تاکید داشتند و تا می توانست نمی گذاشت حق کسی ضایع شود .


به یاد دارم یک شب که همسرم سید مهدی سیادتی از جبهه به مقصد مرخصی آمده بود برایم تعریف کرد در جبهه منطقه شوش بودیم وقت اذان شد من دنبال چیزی می گشتم که بر آن نماز بخوانم با خود گفتم شاید در کوله پشتی ام باشد وقتی در آن را باز کردم دیدم سه تا مهر خیس گوشه کوله ام افتاده تعجب کردم با خودم فکر کردم آنها را کسی اشتباهی در کوله پشتی ام گذاشته ،بلند گفتم اینها مال چه کسی است همه ساکت بودند و کسی جواب نداد یکی از آنها را بر داشتم در برابر آفتاب گذاشتم تا خشک شد سپس شروع به خواندن نمازکردم در حالیکه بر روی مهر نوشته بود شوش دانیال ، وقتی نمازم تمام شد رفتم که آن را بگذارم سر جایش که دیدم آن دو مهر دیگر نیست و هیچ کس در اتاق نبود من شک کردم و با خود گفتم احتمالات از طرف خدا بوده و هنوز هم ؛آن یک مهر را یاد گار دارم .[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا


رده