شهید عبدالطیف گوجینی
شهید عبدالطیف گوجینی تاریخ تولد :1343/10/18 تاریخ شهادت : 1363/06/31 محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه :گلستان - گمیشان – بناور
محتویات
زندگی نامه
شهيد عبدالطيف گوجيني فرزند بيرام محمد در سال 1345 هجري شمسي در خانواده مذهبي در يکي از روستاهاي بندرترکمن به قارقي چشم به جهان گشود. او در يک خانواده کارگري پرورش يافت. دوران کودکي را زير سايه پدر و مادر سپري کرد. دوران ابتدايي را در مدرسه فتح در روستاي قارقي که نام فعلي آن در حال حاضر غزه مي باشد در سال 1352 شروع کرد و با موفقيت در سال 1356 به اتمام رساند. و به دليل ضعف و اقتصاد مالي نتوانست ادامه تحصيل دهد. چون در يک خانواده پر جمعيت زندگي مي کردند و از داشتن پدر محروم بودند چون در همان ايام کودکي پدر خود را از دست داده بودند و نيز به عنوان سر پرست خانواده، خانواده را به عهده گرفته بود. شهيد عبدالطيف گوجيني فرزندي بود زحمتکش زمستان ها را همراه دوستانش به کارگري و صيادي مشغول مي شد و تابستان ها را به کارگري بر روي کمباين مشغول مي شد. و مدتي هم براي گذراندن دوران طلبگي به حوزه رفته بود اما به دليل سر پرستي از خانواده بعد از چند ماهي دوباره برگشت. شهيد عبدالطيف گوجيني در سال 1363 به خدمت مقدس سربازي رفت و دوران آموزشي را در چهل دختر گذراند و بعد از گذراندن دوران آموزشي به منطقه عملياتي جزيره مجنون اعزام شد بعد از گذراندن 6 ماه از خدمت بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت نائل گرديد.
وصیت نامه
دشمن ( نهاد دژخيم اين جان و جرثومه پستي و پليدي چه مغرور و مطمئن دل به نابودي اين آب و خاک داده بود او فکر اين همه از خود گذشتگي و ايثار را هرگز نکرده بود. آري ايراني تشنه مردانگي و نيکي است و تن به مذلت و اسارت نميدهد سر مي دهد تا سرافراز باشد. اي اسب سرافراز به اين خيمه سوگوار خوش آمدي به آشيانه اين دشت بي قرار در آستانه اين دل هاي داغدار خوش آمدي. پيش آي و گام در حريم خلوت اين خيل سوگوار و چشم انتظار بگذارد. پيش آي و گام و پيشاني به خاک خونين اين لاله زار بگذار. با اين حمايت دلتنگ و بي قرار از سوارت بگو اي اسب راهوار دست کدام نا نجيب دشنه در قلبش فرو برد ؟ بگو سوارت کجا جان سپرده است که يال بلند نگاهت خونين است. شهادت تولدي ديگر براي زندگي جاودان است. اي آنجا مي کاش جان ها داشتم. بارها براي پيروزي اسلام با کفر مي جنگيديم زيرا به جايي مي رويم ملکوتش ناميده اند آنجا مي رويم که بهشتش مي نامند. زندگي ذلت بار را هيچوقت قبول نخواهم کرد. مرگ سرخ و شهادتم را بر آن ترجيح مي دهم. همانطوري که قلب پاکم آگاه است به آرزوي خود خواهم رسيد. اميدوارم اين قطره خون بي ارزش براي باروري انقلاب اسلامي جهانيان مورد پذيرش آقا امام زمان و نائب او قرار گيرد در ضمن از خانواده عزيزم که اگر اشتباهي کردم و باعث ناراحتي شما شدم مرا حلال کنيد.[۱]