شهید علیرضا حاجی بابایی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

زندگی نامه

شهید علیرضا حاجی بابایی در سال 1335 در خانواده ای متدین، در شهرمریانج متولد شد.علیرضا که بعدها در جبهه ها به فرمانده دلها معروف شد.درادامه تحصیل وارد دانشسرای مقدماتی وکسوت معلمی را انتخاب نمود.این ردای افتخار ،برقامت ،معلم مدرسه عشق وفرمانده دلها مبارک بود.


علیرضا بعداز فراغت از دانشسرا به عنوان سپاه دانش به لقلان، روستایی محروم در نزدیکی منطقه هوراند آذربایجان اعزام می شود،روستایی دور ومحروم اما زیبا وبامردمانی ساده وصمیمی وپاک ،علیرضا سنگ صبور این مردم می شود واندک حقوق دریافتی خود را نیز برای تعمیر مدرسه و درمان وخوراک دانش آموزانش هزینه می کند،امروزاهتراز پرچم پرافتخار جمهوری اسلامی ایران بر فراز مدرسه شهید علیرضاحاجی بابایی در این روستا یادآور خدماتی است که این معلم شهید درروستا از خود به یادگار نهاده است.


ابلاغ معلمی این بار در روستای حبشی اسدآباد برای علیرضا صادر می شود،او شبکه ابرسانی به این روستا را درسال 1357اجرا می کند. وجلسات علیه رژیم را راه اندازی می کند واز همدان برای جلسات به این روستا می روند.


راهپيمايي هاي بزرگ، به بهانه هايي چون تشيع جنازه آيت الله العظمي ملا علي همداني ، شكل می گیردو آرام آرام نهال انقلاب در دستان جوانان برومند اين سرزمين نضج می یابد،


چريك هاي مدني عنواني است،كه به عليرضا و دوستانش اطلاق مي كنند، عليرضا كه حالا خود خطيبي توانا شده است،مديريت وكارگرداني بسيار از جلسات سخنراني به عهده دارد.


22 بهمن انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني به پيروزي می رسد،اما دشمنان كور دل دست از شرارت برنمي دارند وموجي از ترورهاي ناجوانمردانه به راه انداخته اند،معلم جوان ، اين بار از آيت الله مدني حكم حمل سلاح می گیرد،اين روزها،وضعيت جامعه بسيار حساس شده است، فرزند ارشد جلال ، روزي آرام در گوش پدرمی گوید :"ديگر روي زنده بودنم حساب باز نكنيد، از حالا به بعد من وقف انقلابم"


عليرضا وچند از نفر دوستانش كه اين روزها با عنوان چريكهاي مدني شناخته مي شوند،توسط شهيد محراب آیت الله مدني فراخوان شده اند، براي رسيدگي به وضعيت كردستان از ايشان حكم مي گيرند و چند صباحي را در استان كردستان مي گذرانند. ودر انجا توسط ضد انقلاب دستگیر وبه اعدام محکوم می گردد که با پادرمیانی ایت الله مدنی توسط احمد مفتی زاده ازاد می شود.


با شروع جنگ تحمیلی به سرپل ذهاب می رود.درنامه مشترک شهید همدانی وسردار شادمانی امده است که:


تقی بهمنی،علی شادمانی،حسین همدانی وعلیرضا حاجی بابایی چهارنفری هستند که بنوبت جبهه میانی سرپل ذهاب را فرماندهی می کردند. وهنگام عملیات رمضان برای اولین با یک تیپ تشکیل دادیم علیرضا به عنوان فرمانده این تیپ وحبیب مظاهری جانشین او انتخاب شد.


درعملیات مشهور به 11شهریور دربین مردم همدان که همان عملیات شهیدان رجایی وباهنر است که بعد از شهادت این دوعزیز برای نشان دادن اقتدار کشور انجام شد فرمانده جبهه میانی در قله قراویز شهید حاجی بابایی وسه محور دیگر شهید شهبازی ، شهید مظاهری وقدیر نظامی بودند.ودر پشت جبهه هماهنگی با شهید همدانی بود.


او درزمان فرماندهی عملیات سپاه درهمدان در درگیری با منافقین وانفجار نارنجک بشدت مجروح می گردد. وموقع بیهوشی توسط گروهی از منافقین که قصد تزریق هوا در رگهای اورا در روی تخت بیمارستان داشتند توسط سردار ابنوش رهایی می یابد.


در عملیات اطلاعاتی در سرپل مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفته وزخمی می شود.


مهمترین ویژگی او تهجد،شجاعت ومدیریت بود.او ویارانش چنان شجاعانه در عملیات رمضان جنگیدند. که صدام دو روز بعد از عملیاتی که فرماتده ان علیرضا بود روز درقدس نماز جمعه همدان را بمباران کرد. وپدرش ومادر بزرگش به درجه رفیع جانبازی نایل امدند.با شهادت اوبابترتیب برادر دیگر سردار ابوالقاسم به شهادت رسید وبرادر دیگر حبیب جانباز 50درصد شد. سردار شکری موحد و عزیز احمدی دو داماد خانواده نیزشهید شدند. وحاج جلال نیز یکبار دیگر در عملیات بیت المقدس جانباز شد.


عليرضا فرمانده توانمندي است كه مطالعه و در نتيجه اطلاعات زياد اوباعث شده است كه بتواند ابعاد مسائل مختلف بررسی و موشكافي كند وبه عنوان يك سخنور توانا آرامش را به نيروهاي تحت امرش هديه نماید ،سربازان دلیری كه تنها سلاحشان شوروشوق وعشق به ميهن و دفاع از انقلاب است.


ارديبهشت ماه و منطقه سرپل ذهاب گرم است، نگهبانان مشغول نگهباني هستند وفرمانده طبق معمول هر شب به راز ونياز با معبود مشغول است ، ناگهان صداي هولناك شني هاي تانك ها سكوت شب را مي شكند تاريكي ظلماني دشت ذهاب چون روز روشن ميگردد، دشمن حمله كرد ه است،گلوله هاي تانك ومنور ورگبار پياده ها همه جا راروشن كرده است، تعداد بچه ها آن قدر كم است كه به تشكيل گروهان وگردان نمي رسد، همه مقاومت می کنند تا دشمن عقب می نشیند ،روزهاي سختي است، همه چيز جيره بندي شده است،حتي گلوله هاي آر پي جي براي زدن تانك دشمن ، حتي گلوله هاي اسلحه سبك مثل ژ3 بايد با سهميه واحتياط استفاده شود،جنگ، نبردي نابرابر است،دشمن تا دندان مسلح شده و دست بچه ها خالي است.



وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

هدایت نه چیزی است که بتوان در مردم دمید، که هدایت، موهبتی است خدائی، و آنان که در راه خدا بکوشند خدایشان هدایت می‌کند.

ایمان به الله و جذب در رسالت نبوت و نگرش در راه فرو رفتن در اعماق پیام معجزه‌وار قرآن، و کشیده شدن در صراط مستقیم و فریادهای ایمان به الله، و جذب در رسالت نبوت و نگرش در راه فرورفتن در اعماق پیام معجره‌وار قرآن و کشیده شدن در صراط مستقیم و فریادهای پیاپی مجریان این پیام در طی زمان و قیام خونین آنان علیه دست‌اندرکاران ریا و نفاق و مولود نامبارکشان ظلم و استکبار، و رهبری پیامبر گونه امام خمینی(ره) انسان را برآن می دارد که خویشتن خویش و منیت خود را در اعماق دریای هواها جاگذاشته و با روح پاک خدایی به این موج عظیم« انالله و انا الیه راجعون »بسپارد.

« ان الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا ».

خدا بر او منت هدایت می‌دهد و صراط مستقیم بر او ارزانی می دارد و او می رود و در هرگام خویش محوتر و استقرار عدل را در حکومت خدا برزمین ترسیم می نماید و از پیچ و خم این رود طویل نمی هراسد که مسیر را تشخیص داده و هدف را شناخته و به معبودش راهنمائی می گردد.


دیدار او که تمامی هدفم را نشانه رفته است بدنم را در تبی سخت می سوزاند و شراره آن وجودم را احاطه کرده است من اکنون در آستانه جهانی نا آشنا ایستاده‌ام، جهانی که برایم غریب و نامأنوس است. در این دنیا انسانها نیز غریب و نا آشنا هستند، چون برای احیای دین، خود را کمتر به آب و آتش می زنند؛ شاید ندانسته بسوی سقوط می روند.


اینک به پایان یک راه و آغاز راه دیگر رسیده‌ام، می‌خواهم از مرز بودن بگذرم و در افق‌های پاک قدم بگذارم، آری دیگر مرز پایان تمامی حیله‌ها و تزویرها را هم پیدا کرده‌ام و خود را فدای انقلابم خواهم کرد و در آغاز یک حیات قرار گرفته‌ام که این فاصله برایم ملموس است.


در این واقعیت قلبم تپش وحشیانه دارد و در این راه هستی و زندگی را در طبق اخلاص قرار داده ام و آماده جانبازی و فداکاری.


و دیگر از اینکه از کوه خانه بسازی و از زندگی لذت برده و خوش باشی و بر سبزه‌زارها لبخند بزنی اغنایم نتواند کرد و نمی تواند در این راه پر از دام، مشغولم دارد و اغنایم کند و شعله درونی قلبم را فراموش نماید.


بدین جهت تداوم، تکرار زندگی را محدود در ذهن یافتم. ماندن دیگر برایم معنی و مفهومی ندارد، می خواهم در این راه، این جسم وابسته به زندگی دنیوی را فنا کنم تا در دیدار تو ای خدا بشتابم اینک وقت آن رسیده که اجازه دهی، ای خدا، جان رابرای ارزشهای انسانی قربانی کنم تا اسلام پاینده و انسانها آزاد گردند و با خون خویش، داغ ننگین ظلم و جور و فساد را از دامن انسانها پاک سازم. باشد تا باایثار خون و جانبازی رنگ و بوی تازه به زندگی بشریت دهد.


در این راه هر پدیده تلخی برایم نویدی از موفقیت است و ناملایمات و طعنه و زخم‌زبانها تسریع کننده راهم.به امید آن روز که در قربانگاه شهادت، تن را فدای اسلام و ارزشهای آن کنم، به امید آن روز که چندان دور نیست.


پدرجان ، مادرجان ، خانواده عزیزم ، برادران متقی ام و خواهر زینب گونه‌ام ، شما یک به یک بر من حقی دارید که اگرچه نتوانستم جبران کنم، حلالم کنید.


تنها شما را سفارشی دارم که آن هشدار است و آن هشدار ره به سوی الله پس بکوشید تا خدا سو شوید و خود را از زندگی نسازید و از دالان تنگ دنیا و صلابت و آگاهی گذر کنید و در این راه هم جهت با امام و همسفر با قافله جهت یافته او به سوی خدا گردید که در این راه شهید و شاهد بودن در صراط الله، جاوید و ایثار گشتن است، مبادا در دخمه کور این دالان در خواب غفلت فرو روید که نابودی بر شما لبخند خواهد زد.


به بچه‌های سپاه احترام کنید ،که آنها بهترین و پاکترین و مخلصترین مردان و دوستان من بودند.و اما شما ای مؤمنان، ای زمینه‌سازان قیام مهدی(ع)، ای لبیک گویان فریاد حسین(ع)،ای سلحشوران حاضر در صحنه مبارزه حق علیه باطل وای تمامی شمایی که مسئولید،در بقای دین بکوشید که همانا استقرار قانون خداوند و به امامت رسانیدن مستضعفین و کوبیدن مستکبرین و غلبه تقوا بر کفر و به قله معراج به سعادت رسیدن است که، من بقای دین را در یاری از امام خمینی دیدم که خط او که روش روحانیون مبارز، این مرزبانان حریم قرآن و حامیان به بند کشیده‌ شدگان ایفای رسالت رسول‌الله (ص) است. در آخر از شما التماس دعا دارم تا برایم از خدا طلب آمرزش کنید.سلام بر رهبرم مهدی(عج) و نایبش امام خمینی(ره).[۱]

پانویس

  1. سایت فاتحان


رده‌ها