شهید محمد رضا فرجادی کوشا

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
محمدرضا فرجادی کوشا
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق





م الله الرحمن الرحیم

نام شهید: محمدرضا فرجادی کوشا عنوان: نذرهای یک شهید برای اعزام به جبهه

1-دو روز روزه بگیرد 2-تعداد1010 بار صلوات بفرستد 3-پنج بار تسبیحات حضرت زهرا(س) را بگوید 4-مبلغ 100 ریال در راه خدا صدقه بدهد 5- به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهر ری برود 6- مبلغ 50 ریال برای کمک به هزینه های حرم،به داخل ضریح حضرت عبدالعظیم بیاندازد. تقویم تاریخ روز 22 خرداد سال 1347 را نشان می داد که شهید محمدرضا فرجادی کوشا پا به عرصه گیتی نهاد، با گذر از دوره کودکی مانند همسن و سال های خود به جهت تحصیل علم و دانش به مدرسه رفت، در آن روزها بود که در پی تربیت اسلامی در محیط خانواده به سوی مسجد روی آورد و نجوای دلنشین قرآن و فریاد پر صلابت تکبیرش هنوز در یاد و خاطره نمازگزاران مسجد المهدی(عج) محله باغ خزانه در منطقه 17 تهران مانده است. با فرا رسیدن پیروزی انقلاب اسلامی ایران در حالی که هنوز 10 سال بیشتر از عمر خود را پشت سر نگذاشته بود، ولی سن کم و جسم کوچکش مانعی در سر راه فعالیتهای او نبود و همپای اقشار مختلف ملت ایران، با تلاشی خستگی ناپذیر در صحنه های مورد نیاز نهضت انقلاب اسلامی حضور پیدا می کرد. این شهید والامقام علاقه زیادی به شرکت در دعای پر فیض کمیل و نماز عبادی-سیاسی جمعه و نماز جماعت داشت و مقید به شرکت در آنها بود و در تبلیغ فرهنگ انقلاب اسلامی با توزیع کتابها و نشریات فرهنگی –مذهبی نقشی فعال را ایفا می نمود. وی که دارای روحی بلند و ایمانی راسخ بود بسیار دوست داشت که به جمع باصفای نیروهای بسیج ملحق شود ولی سن کم او مانع از این می شد که به صورت رسمی به عضویت بسیج در آید ولی با این حال در تمامی فعالیت های تاثیرگذار نیروهای انقلابی، در آن روزگار ایران اسلامی در کنار دوستان و همسنگرانش به تلاش می پرداخت. سرانجام در فروردین سال 1360،شرایط سنی وی برای حضور رسمی در سنگر بسیج مهیا گشت و در سن 13 سالگی به آرزوی خود دست یافت و به عضویت بسیج در آمد و ضمن فراگیری آموزش های عقیدتی –نظامی در پایگاه مقاومت بسیج مسجد المهدی(عج)، با داشتن روحیه ای پر تلاش و خستگی ناپذیر به عنوان رابط بین پایگاه بسیج، سپاه و دیگر نهادهای انقلابی در زمینه امور تبلیغات به فعالیت پرداخت و این مسئولیت را تا زمان شهادت بی وقفه ادامه داد. در آن روزگار وی اشتیاقی وصف ناشدنی برای حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل و دفاع از دین و انقلاب اسلامی داشت که با شهادت همسنگران بسیجی اش، شهیدان محسن خراسانی و محمد غلامی و نیز شهادت داماد خانواده فرجادی،شهید حسین فرجادی کوشا،که یکی از جان برکفان ارتش جمهوری اسلامی ایران در عملیات رمضان بود، این شوق دو چندان گشت و دیگر تاب و تحمل دوری از جبهه و ماندن در شهر را نداشت. برای عزیمت به جبهه ها و پیوستن به جمع رزمندگان، بارها از طریق مراکز اعزام اقدام کرد و هر بار به دلیل کمی سن با مخالفت و ممانعت مسئولین مواجه می شد، او نیز مانند بسیاری از هم سن و سالان خودش با دستکاری شناسنامه خود و افزودن دو سال به سنش،با گریه و خواهش توانست موافقت مسئولین اعزام را به دست آورد و برای کسب آمادگی و گذراندن آموزش های لازم برای نبرد با دشمن متجاوز به همراه دیگر بسیجیان به پادگان غدیر اصفهان اعزام شد و در بهمن سال 1361 به خیل عظیم رزمندگان ایران اسلامی در جبهه های غرب کشور پیوست. هنگام حضور در جبهه غرب کشور در ارتفاعات قصر شیرین و در خطوط پدافندی به عنوان بی سیم چی به انجام تکلیف در راه نبرد با دشمن و دفاع از انقلاب اسلامی می پرداخت. شهید محمدرضا فرجادی کوشا برای رفتن به جبهه نذر کرده بود که: 1-دو روز روزه بگیرد 2-تعداد1010 بار صلوات بفرستد 3-پنج بار تسبیحات حضرت زهرا(س) را بگوید 4-مبلغ 100 ریال در راه خدا صدقه بدهد 5-به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در شهر ری برود 6-مبلغ 50 ریال برای کمک به هزینه های حرم،به داخل ضریح حضرت عبدالعظیم بیاندازد. یکی از نزدیکان این شهید روایت می کند که: وقتی ایشان برای مرخصی به تهران برگشته بود، در شبی که می خواست دوباره به جبهه برگردد، گفت: من می روم اما دیگر برنخواهم گشت، به او گفتم چرا محمد؟ تو باید برگردی، او در جواب به من گفت: من خواب دیده ام که شهید می شوم و تو نباید این راز را فاش کنی تا روزی که خبر شهادت من را می آورند و همین طور هم شد. او دیگران را به تلاش در جهت ادامه راه شهیدان توصیه می کرد و به اطرافیان خود می گفت: هر موقع شهیدی را دیدید که بر زمین افتاده استف از خدا بخواهید که بتوانیم راه آنها را به نحو احسن و با قدمهای استوار ادامه دهیم. در روزهای منتهی به شهادت و نزدیک شدن به ملاقات با خدای متعال، چهره اش نورانیت خاصی پیدا کرده بود و همسنگرانش ضمن بیان این مطلب به وی، سیمای شهادت را در چهره معنوی و نورانی اش به خوبی حس کرده بودند. یکی از همرزمان این شهید، در خاطرات خود، ماجرای شهادت ایشان را اینگونه بازگو می کند: وقتی از سنگر بیرون آمد لبخندی به آفتاب زد و زیر لب صحبت می کرد و حرکت لبهایش قابل دیدن بود، من به او نگاه می کردم و فکر می کردم که چه می گوید و با که صحبت می کند. او می گفت امروز چه روز طولانی است، خورشید چقدر داغ و سوزان است. لحظاتی گذشت ومن با شنیدن صدای انفجار به خودم آمدم،گرد و غبار اطراف را فرا گرفته بود و جایی قابل دیدن نبود، متوجه نوای یا مهدی(عج) ، یا مهدی (عج) وی شدم، به طرفش دویدم و دیدم که پیکرش بر اثر اصابت ترکش مجروح شده و غرق در خون است، وی را بغل کردم و شنیدم که آخرین کلمات خود را بر لب داشت و می گفت: خدایا شهادت را نصیبم کن و امام و شهدا را واسطه قرار می داد و از خدا طلب آمرزش می کرد و امام را دعا می کرد و با ندای الله اکبر به محضر خداوند شتافت. شهید محمدرضا فرجادی کوشا به تاریخ 27 اردیبهشت 1362، در منطقه قصر شیرین در جبهه غرب کشور به فیض عظمای شهادت نائل آمد و به جمع یاران شهیدش ملحق گشت.پیکر مطهرش پس از وداع یاران و همسنگران در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به نشانی قطعه28،ردیف 4،شماره 7 جای گرفت. همسنگران بسیجی این شهید والامقام در پایگاه مقاومت بسیج المهدی(عج) در ایام شهادت شهید محمدرضا فرجادی کوشا با استفاده از ذوق و استعداد هنرمندان متعهد در انتقال مفاهیم ارزشی که متاثر از رویدادهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بود، اقدام به طراحی اطلاعیه ای برای فراخوان داوطلبین عضویت در بسیج نمودند که این طرح هنری در عین سادگی در شکل و متن،با استفاده از یک تصویر در زمینه، که زرمنده ای را در حال نبرد و شلیک آر پی جی نشان می دهد و نیز به کار بردن واژگانی مانند:"حزب الله" ،" دانشگاه کربلا" و " مدرک شهادت یا پیروزی" که در آن روزگار مردم با عنایت به سخنان حضرت امام خمینی (ره)پیرامون دفاع مقدس ملت ایران با آنها اشنا شده بودند، توانست نقش موثری در حضور پر شور جوانان در سنگر بسیج برای دفاع از اسلام و انقلاب ایفا کند.[۱]

پانویس

  1. فرازی از خاطرات شهدا 2