فوزيه شیر دل

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
فوزیه شیردل
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد ۱۳۳۸/۲/۲ ، کرمانشاه
شهادت ۱۳۵۸/۵/۲۵
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
شغل پرستار


بسم الله الرحمن الرحیم

نام شهید: فوزيه شیر دل

زندگینامه

شهید "فوزیه شیردل" همان پرستار شهید فیلم"چ" ابراهیم حاتمی کیا،به گفته خواهرش این شهید35 سال گمنام بوده و کسی او را نمی شناخته است.

در آغازین روزهای فجر میزبان خواهر شهیدی بودیم که به گفته خودش این شهید 35 سال گمنام بوده و کسی او را نمی شناخت اما اکنون آرزو میکرد که مادرش زنده بود و یادواره دختر شهیدش را می دید.

شهید فوزیه شیردل همان پرستار فیلم «چ» ابراهیم حاتمی کیا است که در دوم اردیبهشت 1338 در یک خانواده مذهبی در کرمانشاه بدنیا آمد و در 25 مرداد 1358 در شهر پاوه ای که شهید چمران را برای دفاع از خود می دید،در لباس سفید پرستاری به شهادت رسید.

شهید چمران در توصیف این شهید می گوید: «دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود خون لباس سفیدش را گلگون کرده بود،16 ساعت مانده بود و خون از بدنش می رفت...این فرشته بی گناه ساعتی بعد،در میان شیون و ضجه ها جان به جان آفرین تسلیم کرد.

شهید فوزیه شیردل به عنوان شهید شاخص بسیج انتخاب شده است و بر این اساس پای صحبت های خواهرانه خواهر این شهید نشسته ایم.

  • کمی از خانواده شیردل و خواهر شهیدتان برایمان بگویید؟

خواهر شهید فوزیه شیردل:ما چهار خواهر و دو برادر بودیم که فوزیه فرزند دوم خانواده بود.فوزیه در دوم اردیبهشت ماه 1338 در یک خانواده مذهبی در کرمانشاه به دنیا آمد.پدر حافظ کل قرآن کریم بود و همیشه به فوزیه روخوانی قران را آموزش می داد.

فوزیه تا سوم راهنمایی درس خواند اما به دلیل علاقه زیاد شغل پرستاری را ادامه داد.هرچند پدرم و مدیر مدرسه اصرار داشتند که با توجه به استعداد او راه دیگری را برود اما بالاخره پدرم با او موافقت کرد.فوزیه به پرستاری علاقه بسیار داشت و آن را خدمت به مردم می دانست.به یاد دارم هرگاه من بیمار می شدم مرا به درمانگاهی که در چهار راه هلال احمر کنونی قرار داشت می برد و از من مراقبت می کرد.

بعد از مدتی اعلام شد که بیمارستان 200 تختخوابی کرمانشاه [بیمارستان آیت الله طالقانی] به بهیار نیاز دارد،فوزیه با رضایت پدرم به همراه دوستانش ثبت نام کردند.بعد از گذراندن یک دوره آموزشی در بیمارستان تصمیم گرفت به یک بیمارستان منطقه محروم برود و آنجا خدمت کند.

خواهرم دوسال در پاوه خدمت کرد و از نگهبان تا کارکنان بیمارستان از او راضی بودند و ارزش زیادی برای او قائل بودند.

فوزیه به حجاب بسیار اهمیت میداد،به طوری که مدیر دبستان چندین بار او را به خاطر حجاب سرزنش کرده بود اما فوزیه با سادگی و متانت به او ثابت کرده بود که نمی تواند مانع حجاب او شود.

  • از مرداد ماه 1358 چه خاطراتی به یاد دارید؟

خواهر شهید فوزیه شیردل:آخرین باری که فوزیه به پاوه رفت اواخر دوره دو ساله او بود.به ما خبر دادند که در آن اطراف درگیری شده و اتفاقاتی افتاده است.پدر من پیر بود و برادرانم نیز بچه بودند و برای اطلاع از احوال فوزیه نمی توانستیم به پاوه برویم.تا اینکه یک روز تابستانی من مشغول درس خواندن بودم و پدرم نیز در ایوان نشسته بود که ماشین دژبانی کنار منزل ما ایستاد و به ما گفتند که دست فوزیه تیر خورده است اما به دلیل شرایط آنجا ما نمی توانیم او را ببینیم.

در آن زمان تیر خوردن به ویژه برای یک دختر جوان در شهر غریب یک مسئله غیر قابل قبول و سنگین بود. همان موقع پدرم به معنای واقعی توان خود را از دست داد و مادرم بسیار غصه دار شد.

فوزیه با حقوق ناچیزی که داشت یک خانه محقر و ساده ای که وام روی آن بود برای ما خریده بود و هر بار که برمی گشت یک وسیله برای منزل تهیه می کرد و این باعث خوشحالی مادرم می شد.

یک روز قبل از شهادت او مادرم گفت که صدای فوزیه را از اتاق بالا می شنود که او را صدا می زند.مادرم می گفت مطمئن است که فوزیه بیمار است و به کمک ما احتیاج دارد اما ما او را دلداری می دادیم و حرفهایش را به حساب دلتگی مادرانه گذاشتیم.

بالاخره پدر و عمویم به دنبال فوزیه رفتند که در مسیر قزانچی نیروهای سپاه به دلیل اوضاع نامناسب منطقه مانع از ورود آنها شدند.نزدیک غروب همان روز بود که به ما خبر دادند که تعدادی از اجساد شهدا را آورده اند و ما باید برای شناسایی برویم.

لحظه ای که پیکر به خون آغشته فوزیه را مادرم دید بسیار سخت بود و از آن روز مادرم تغییر کرد. برای خانواده لحظات سختی بود...

  • براساس آنچه از همراهان شهید فوزیه شیردل به یاد دارید،نحوه شهادت ایشان چگونه بود؟

خواهر شهید شیردل:بیست و پنجم مرداد ماه آخرین روز از دوره دو ساله فوزیه در پاوه بودو قرار بود فردای آن روز برای همیشه به کرمانشاه برگردد.خانم نقش بندی از دوستان فوزیه به او می گوید که اوضاع منطقه مناسب نیست و دکتر چمران و دوستانش در حال درگیری با منافقان و ضد انقلاب هستند بهتر است شما سریعتر به کرمانشاه برگردید اما فوزیه به او جواب میدهد که مبارزانی که با منافقان می جنگند با برادران او تفاوتی ندارند و باید به آنها کمک کند و ماندگار می شود و به زخمی ها کمک می کند.

پاوه یک منطقه کوهستانی بود و بیمارستان محل خدمت فوزیه نیز با 10 تختخواب دارای کمترین امکانات و در محاصره شدید منافقان و ضد انقلاب از خدا بی خبر بود.

شهید چمران دستور میدهد که پرستاران،زنان،کودکان و زخمی ها را داخل یک وانت گذاشته و یک محلفه روی آنها بکشند و به عنوان زخمی از بیمارستان خارج و به خانه سپاه که از بیمارستان فاصله داشت منتقل کنند.فوزیه هم یکی از این افراد بود.در همان هنگام یک بالگرد به منظور رساندن مهمات به نیروهای شهید چمران به پاوه اعزام شده بود.فوزیه به منظور علامت دادن به بالگرد از زیر محلفه بیرون می آید و از ناحیه پهلو مورد هدف گلوله منافقان قرار می گیرد ولی کوتاه نمی آید و باز هم تیر می خورد و از پا می افتد و تازه متوجه گرمی و خونریزی پهلویش می شود تا اینکه به خانه س پاه می رسند.

خانه سپاه فاقد هر گونه امکانات از جمله آب و برق بوده است.فوزیه در این شرایط و با زبان روزه و بدون هیچ درمانی هفده ساعت خونریزی داشته است.شهید چمران و همرزمانش بیشتر از همه ناراحت فوزیه بودن که نمی توانستند برای او کاری کنند.

بعد از فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر آزادسازی پاوه،نیروهایی به آن جا اعزام شدند و افرادی که در خانه سپاه بودن را به داخل بالگرد انتقال دادند.جسم ناتوان فوزیه که اندکی جان داشت همراه آنها بود.بالگرد هنگام اوج گرفتن مورد هدف ضذانقلاب انقلاب قرار گرفت و با کوه برخورد کرد و متلاشی شد.شهید چمران درباره خواهرم می گوید دردناکترین صحنه ای که دیدم صحنه پرستار جوانی بود که بالباس سفید آغشته به خون و کبود شده از هلیکوپتر آویزان شده به گونه ای که پاهایش در داخل هلیکوپتر وبدنش روی زمین کشیده می شد.

  • برخورد پدر و ما در شما هنگام شنیدن خبر شهادت شهید شیردل چگونه بود؟

خواهر شهید شیردل:زمانی که خواهرم شهید شد جنگ تحمیلی آغاز نشده بود و مردم با نام شهید و شهادت غریب بودند و با خمپاره و تفنگ` آشنا نبودند.زمزمه هایی از کارشکنی های دولت وقت در میان مردم وجود داشت اما تصور نمی کردیم که به این شدت باشد.و مطمئن بودیم اگر مشکلی هم به وجود می آمد فوزیه به دلیل صمیمیت با پدرم در میان می گذاشت.

در جنگ تحمیلی جوانان در پایگاههای بسیج ثبت نام می کردند، آموزش می دیدند و به مقابله با دشمن می رفتند،اما در مبارزه با ضدانقلاب و منافقان افرادی هم زبان ما به کشور خیانت کرده و مردم عادی در برابر آنها بدون تشکیلات خاصی به مبارزه برخواسته بودند.

نخستین اعلامیه ای که از زمان شهادت فوزیه با عنوان شهیده چاپ شد مردم معنای آن را نمی دانستند و برای آنها بسیار عجیب و ناشناخته بود به طوری که در روز خاکسپاری جمعیت بسیاری برای آگاهی از موضوع آمده بودند.

تمام فکر و ذهن مادرم فوزیه بود به طوری که حتی بعد از شهادت او نیز هر سال عید نوروز به نیت او سبزه می گذاشت.مادرم در اواخر عمر بسیار شکسته و بیمار شده بود و نمی توانست به مزار فوزیه برود و کسی فرصت همراهی او را نداشت.تا اینکه یک روز غروب از منزل بیرون رفته بود و کسی از او خبری نداشت .بالاخره متوجه شدیم که به مزار فوزیه رفته است و برای ما تعریف کرد که یک بانو با چادر سفید مرا تا مزار همراهی کرده اما دیگر او را ندیدم.او میگفت که آن بانو فوزیه بوده است.

  • خواهر شهید فوزیه شیردل از مصاحبت با خواهرش چه خاطراتی در ذهن دارد؟

خواهر شهید فوزیه شیردل:پرستاران پاوه به جز خواهر من بومی و اکثر پزشکان نیز فیلیپینی بودند.رئیس بیمارستان به نام دکتر عارفی فردی ضد انقلاب بود که بعدها به آمریکا فرار کرد و به دلیل اعتقادات خواهرم با او خصومت و دشمنی داشت.تنها هشت ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود ولی خواهرم با ارادتی که به امام داشت عکس ایشان را که در زیر درخت سیب نشسته اند را به دیوار اتاقش نصب کرده بود.با وجود هشدارهای دوستانش یک روز رئیس بیمارستان متوجه عکس شد و از فوزیه خواست که این عکس را بردارد اما فوزیه در جواب می گوید:«اینجا اتاق من است و دوس دارم که عکس امام بر دیوار اتاقم باشد،حاضر هستم بیست سال عمر خود را بدهم و یک تار مو از سر امام خمینی(ره) کم نشود.»

رئیس بیمارستان به خاطر این موضوع یک ماه حقوق فوزیه را کسر کرد.خواهرم یک بار در ماه و هر دفعه به مدت یک شبانه روز به ما سر می زد و برای همه سوغات می آورد اما این بار که برگشت ناراحت و دست خالی بود.پدرم که دلیل ناراحتی او و خصومت رئیس بیمارستان را متوجه شد به او گفت که چون در شهر غریب هستی بیشتر مراقب خودت باش.

چند روز به عید نوروز مانده بود.من با فوزیه به پاوه رفتم. یک شب فوزیه دیر به خانه سازمانی برگشت.من و دوستانش برای شام منتظر او بودیم تا اینکه ساعت 12 شب با یکی از نگهبانان بیمارستان رسید،چون بیمارستان تا منزل فاصله زیادی داشت.آماده شام خوردن شدیم و فوزیه هنوز ل قمه اول را نخورده بود که همان نگ هبان دوباره آمد و گفت پسر بچه ای از روستای خانقاه مار گزیده شده و کسی در بیمارستان نیست و به فوزیه احتیاج دارند و او همان لحظه آماده شد و رفت.حدود ساعت چهار صبح بود که متوجه بازگشت فوزیه شدم که خیلی خسته و با همان روپوش سفید گوشه اتاق خوابید.

فردا صبح من همراه خواهرم به بیمارستان رفتم و پیرمرد محلی که پدر پسر بچه بود جلوی بیمارستان منتظر فوزیه بود که از او تشکر کند.از آن به بعد پیرمرد و پسرش به دیدار فوزیه می آمدند.

  • در وصیت نامه شهدا علاقه به امام خمینی(ره) و توجه به ولایت وجود دارد.دیدگاه و برخورد شهید شیردل در این باره چگونه بود؟

خواهر شهید فوزیه شیردل:فوزیه روحیه مبارزی داشت.سنگ صبور همه بود و افراد خانواده با او مشورت می کردند.فوزیه نخستین کسی بود که برای رای آری به جمهوری اسلامی ایران صبح خیلی زود از منزل خارج شد،به طوری که وقتی به مدرسه نزدیک منزل برای رای دادن رسید هنوز کسی آنجا نبود.

فوزیه بسیار مقید به امام خمینی (ره) بود و نسبت به ایشان ارادت داشت.پدرم بهترین مشوق فوزیه بود.او تمام اعلامیه ها و فرمایشات امام خمینی (ره) را همانند یک معلم برای فوزیه کرد. شب های پنجشنبه فوزیه کنار پدرم می نشست و آموزش می دید. پدرم گاهی عکس هایی را به خواهرم نشان می داد که بعدها متوجه شدیم که عکس امام بوده و کنار قرآن نگه داشته است.

هنگامی که ضد انقلاب به خانه سازمانی در پاوه حمله کرده بودند همه وسایل را غارت و ویران کرده بودند،همان گونه که الان در غزه مشاهده می شود.به همین دلیل تنها یادگاری که از فوزیه به دست ما رسید یک جلد قرآن کریم بود که یک طرف آن عکس امام خمینی(ره) الصاق شده بود.

  • از آخرین دیدار خود با این شهید بفرمایید؟

خواهر شهید فوزیه شیردل:آخرین بار که فوزیه آماده رفتن به پاوه بود مادرم بسیار نگران و مضطرب بود و از فوزیه می خواست که دیرتر به پاوه برود،اما خواهرم گفت که باید زودتر برود و به مینی بوس برسد.من و مادرم او را تا مینی بوس همراهی کردیم و بعد از خداحافظی سوار ماشین شد و ما او را نگاه می کر دیم و مادرم همیشه ناراحت از این بود که نتوانسته فوزیه را خوب ببیند.ا این آخرین دیدار بود تا اینکه او را با صورت و لباس خونین دیدیم.

  • با توجه به وضعیت هجمه فرهنگی که جامعه و جوانان را مورد هدف قرار داده است،شما چه توصیه ای برای جوانان و لزوم توجه آنها به راه شهدا دارید؟

خواهر شهید فوزیه شیر دل:فوزیه دختر ساده و پاکی بود که تمام فکر و ذهن او اسلام و قران یود و راه درست را هم انتخاب کرده بود.امیدوارم جوانان به آن درجه از درک و شعور برسند و راه شهدا را بشناسند و ادامه دهند.خوب های خداوند همیشه زود آسمانی می شود و فوزیه هم از کودکی آسمانی بود و الان نیز گویی عکس او با انسان صحبت می کند.

جوانان باید با خانواده شهدا ارتباط داشته باشند تا از این طریق متوجه شوند که آن جوانان نیز با وجود آرزوهای بسیار جان خود را در کف دست گذاشته و به مبارزه با دشمن پرداختند و آنها نیز خود را مهیای مبارزه کنند.جوانان باید بدانند که دنیا ارزشی ندارد و باید برای آخرت خود ذخیره داشته باشند و خون شهدا را نیز پایمال نکنند.[۱]

به گفته خواهرش این شهید35 سال گمنام بوده و کسی او را نمی شناخته است.

در آغازین روزهای فجر میزبان خواهر شهیدی بودیم که به گفته خودش این شهید 35 سال گمنام بوده و کسی او را نمی شناخت اما اکنون آرزو میکر د که مادرش زنده بود و یادواره دختر شهیدش را می دید.


  • کمی از خانواده شیردل و خواهر شهیدتان برایمان بگویید؟

خواهر شهید فوزیه شیردل:ما چهار خواهر و دو برادر بودیم که فوزیه فرزند دوم خانواده بود.فوزیه در دوم اردیبهشت ماه 1338 در یک خانواده مذهبی در کرم انشاه به دنیا آمد.پدر حافظ کل قرا ن کریم بود و همیشه به فوزیه روخوانی قران را آموزش می داد.

فوزیه تا سوم راهنمایی درس خواند اما به دلیل علاقه زیاد شغل پرستاری را ادامه داد.هرچند پدرم و مدیر مدرسه اصرار داشتند که با توجه به استعداد او راه دیگری را برود اما بالاخره پدرم با او موافقت کرد.فوزیه به پرستاری علاقه بسیار داشت و آن را خدمت به مردم می دانست.به یاد دارم هرگاه من بیمار می شدم مرا به درمانگاهی که در چهار راه هلال احمر کنونی قرار داشت می برد و از من مراقبت می کرد.

بعد از مدتی اعلام شد که بیمارستان 200 تختخوابی کرمانشاه [بیمارستان آیت الله طالقانی] به بهیار نیاز دارد،فوزیه با رضایت پدرم به همراه دوستانش ثبت نام کردند.بعد از گذراندن یک دوره آموزشی در بیمارستان تصمیم گرفت به یک بیمارستان منطقه محروم برود و آنجا خدمت کند.

خواهرم دوسال در پاوه خدمت کردو از نگهبان تا کارکنان بیمارستان از او راضی بودند و ارزش زیادی برای او قائل بودند.

فوزیه به حجاب بسیار اهمیت میداد،به طوری که مدیر دبستان چندین بار او را به خاطر حجاب سرزنش کرده بود اما فوزیه با سادگی و متانت به او ثابت کرده بود که نمی تواند مانع حجاب او شود.

  • از مرداد ماه 1358 چه خاطراتی به یاد دارید؟

خواهر شهید فوزیه شیردل:آخرین باری که فوزیه به پاوه رفت اواخر دوره دو ساله او بود.به ما خبر دادند که در آن اطراف درگیری شده و اتفاقاتی افتاده است.پدر من پیر بود و برادرانم نیز بچه بودند و برای اطلاع از احوال فوزیه نمی توانستیم به پاوه برویم.تا اینکه یک روز تابستانی من مشغول درس خواندن بودم و پدرم نیز در ایوان نشسته بود که ماشین دژبانی کنار منزل ما ایستاد و به ما گفتند که دست فوزیه تیر خورده است اما به دلیل شرایط آنجا ما نمی توانیم او را ببینیم.

در آن زمان تیر خوردن به ویژه برای یک دختر جوان در شهر غریب یک مسئله غیر قابل قبول و سنگین بود. همان موقع پدرم به معنای واقعی توان خود را از دست داد و مادرم بسیار غصه دار شد.

فوزیه با حقوق ناچیزی که داشت یک خانه محقر و ساده ای که وام روی آن بود برای ما خریده بود و هر بار که برمی گشت یک وسیله برای منزل تهیه می کرد و این باعث خوشحالی مادرم می شد.

یک روز قبل از شهادت او مادرم گفت که صدای فوزیه را از اتاق بالا می شنود که او را صدا می زند.مادرم می گفت مطمئن است که فوزیه بیمار است و به کمک ما احتیاج دارد اما ما او را دلداری می دادیم و حرفهایش را به حساب دلتگی مادرانه گذاشتیم.

بالاخره پدر و عمویم به دنبال فوزیه رفتند که در مسیر قزانچی نیروهای سپاه به دلیل اوضاع نا مناسب منطقه مانع از ورود آنها شدند.نزدیک غروب همان روز بود که به ما خبر دادند که تعدادی از اجساد شهدا را آورده اند و ما باید برای شناسایی برویم.

لحظه ای که پیکر به خون آغشته فوزیه را مادرم دید بسیار سخت بود و از آن روز مادرم تغییر کرد. برای خانواده لحظات سختی بود...

  • براساس آنچه از همراهان شهید فوزیه شیردل به یاد دارید،نحوه شهادت ایشان چگونه بود؟

خواهر شهید شیردل:بیست و پنجم مرداد ماه آخرین روز از دوره دو ساله فوزیه در پاوه بودو قرار بود فردای آن روز برای همیشه به کرمانشاه برگردد.خانم نقش بندی از دوستان فوزیه به او می گوید که اوضاع منطقه مناسب نیست و دکتر چمران و دوستانش در حال درگیری با منافقان و ضد انقلاب هستند بهتر است شما سریعتر به کرمانشاه برگردید اما فوزیه به او جواب میدهد که مبارزانی که با منافقان می جنگند با برادران او تفاوتی ندارند و باید به آنها کمک کند و ماندگار می شود و به زخمی ها کمک می کند.

پاوه یک منطقه کوهستانی بود و بیمارستان محل خدمت فوزیه نیز با 10 تختخواب دارای کمترین امکانات و در محاصره شدید منافقان و ضد انقلاب از خدا بی خبر بود.

شهید چمران دستور میدهد که پرستاران،زنان،کودکان و زخمی ها را داخل یک وانت گذاشته و یک محلفه روی آنها بکشند و به عنوان زخمی از بیمارستان خارج و به خانه سپاه که از بیمارستان فاصله داشت منتقل کنند.فوزیه هم یکی از این افراد بود.در همان هنگام یک بالگرد به منظور رساندن مهمات به نیروهای شهید چمران به پاوه اعزام شده بود.فوزیه به منظور علامت دادن به بالگرد از زیر محلفه بیرون می آید و از ناحیه پهلو مورد هدف گلوله منافقان قرار می گیرد ولی کوتاه نمی آید و باز هم تیر می خورد و از پا می افتد و تازه متوجه گرمی و خونریزی پهلویش می شود تا اینکه به خانه س پاه می رسند.

خانه سپاه فاقد هر گونه امکانات از جمله آب و برق بوده است.فوزیه در این شرایط و با زبان روزه و بدون هیچ درمانی هفده ساعت خونریزی داشته است.شهید چمران و همرزمانش بیشتر از همه ناراحت فوزیه بودن که نمی توانستند برای او کاری کنند.

بعد از فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر آزادسازی پاوه،نیروهایی به آن جا اعزام شدند و افرادی که در خانه سپاه بودن را به داخل بالگرد انتقال دادند.جسم ناتوان فوزیه که اندکی جان داشت همراه آنها بود.بالگرد هنگام اوج گرفتن مورد هدف ضذانقلاب انقلاب قرار گرفت و با کوه برخورد کرد و متلاشی شد.شهید چمران درباره خواهرم می گوید دردناکترین صحنه ای که دیدم صحنه پرستار جوانی بود که بالباس سفید آغشته به خون و کبود شده از هلیکوپتر آویزان شده به گونه ای که پاهایش در داخل هلیکوپتر وبدنش روی زمین کشیده می شد.

  • برخورد پدر و ما در شما هنگام شنیدن خبر شهادت شهید شیردل چگونه بود؟

خواهر شهید شیردل:زمانی که خواهرم شهید شد جنگ تحمیلی آغاز نشده بود و مردم با نام شهید و شهادت غریب بودند و با خ مپاره و تفنگ آشنا نبودند.زمزمه ه ایی از کارشکنی های دولت وقت در میان مردم وجود داشت اما تصور نمی کردیم که به این شدت باشد.و مطمئن بودیم اگر مشکلی هم به وجود می آمد فوزیه به دلیل صمیمیت با پدرم در میان می گذاشت.

در جنگ تحمیلی جوانان در پایگاههای بسیج ثبت نام می کردند، آموزش می دیدند و به مقابله با دشمن می رفتند،اما در مبارزه با ضدانقلاب و منافقان افرادی هم زبان ما به کشور خیانت کرده و مردم عادی در برابر آنها بدون تشکیلات خاصی به مبارزه برخواسته بودند.

نخستین اعلامیه ای که از زمان شهادت فوزیه با عنوان شهیده چاپ شد مردم معنای آن را نمی دانستند و برای آنها بسیار عجیب و ناشناخته بود به طوری که در روز خاکسپاری جمعیت بسیاری برای آگاهی از موضوع آمده بودند.

تمام فکر و ذهن مادرم فوزیه بود به طوری که حتی بعد از شهادت او نیز هر سال عید نوروز به نیت او سبزه می گذاشت.مادرم در اواخر عمر بسیار شکسته و بیمار شده بود و نمی توانست به مزار فوزیه برود و کسی فرصت همراهی او را نداشت.تا اینکه یک روز غروب از منزل بیرون رفته بود و کسی از او خبری نداشت .بالاخره متوجه شدیم که به مزار فوزیه رفته است و برای ما تعریف کرد که یک بانو با چادر سفید مرا تا مزار همراهی کرده اما دیگر او را ندیدم.او میگفت که آن بانو فوزیه بوده است.

  • خواهر شهید فوزیه شیردل از مصاحبت با خواهرش چه خاطراتی در ذهن دارد؟

خواهر شهید فوزیه شیردل:پرستاران پاوه به جز خواهر من بومی و اکثر پزشکان نیز فیلیپینی بودند.رئیس بیمارستان به نام دکتر عارفی فردی ضد انقلاب بود که بعدها به آمریکا فرار کرد و به دلیل اعتقادات خواهرم با او خصومت و دشمنی داشت.تنها هشت ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود ولی خواهرم با ارادتی که به امام داشت عکس ایشان را که در زیر درخت سیب نشسته اند را به دیوار اتاقش نصب کرده بود.با وجود هشدارهای دوستانش یک روز رئیس بیمارستان متوجه عکس شد و از فوزیه خواست که این عکس را بردارد اما فوزیه در جواب می گوید:«اینجا اتاق من است و دوس دارم که عکس امام بر دیوار اتاقم باشد،حاضر هستم بیست سال عمر خود را بدهم و یک تار مو از سر امام خمینی(ره) کم نشود.»

رئیس بیمارستان به خاطر این موضوع یک ماه حقوق فوزیه را کسر کرد.خواهرم یک بار در ماه و هر دفعه به مدت یک شبانه روز به ما سر می زد و برای همه سوغات می آورد اما این بار که برگشت ناراحت و دست خالی بود.پدرم که دلیل ناراحتی او و خصومت رئیس بیمارستان را متوجه شد به او گفت که چون در شهر غریب هستی بیشتر مراقب خودت باش.

چند روز به عید نوروز مانده بود.من با فوزیه به پاوه رفتم. یک شب فوزیه دیر به خانه سازمانی برگشت.من و دوستانش برای شام منتظر او بودیم تا اینکه ساعت 12 شب با یکی از نگهبانان بیمارستان رسید،چون بیمارستان تا منزل فاصله زیادی داشت.آماده شام خوردن شدیم و فوزیه هنوز ل قمه اول را نخورده بود که همان نگ هبان دوباره آمد و گفت پسر بچه ای از روستای خانقاه مار گزیده شده و کسی در بیمارستان نیست و به فوزیه احتیاج دارند و او همان لحظه آماده شد و رفت.حدود ساعت چهار صبح بود که متوجه بازگشت فوزیه شدم که خیلی خسته و با همان روپوش سفید گوشه اتاق خوابید.

فردا صبح من همراه خواهرم به بیمارستان رفتم و پیرمرد محلی که پدر پسر بچه بود جلوی بیمارستان منتظر فوزیه بود که از او تشکر کند.از آن به بعد پیرمرد و پسرش به دیدار فوزیه می آمدند.

  • در وصیت نامه شهدا علاقه به امام خمینی(ره) و توجه به ولایت وجود دارد.دیدگاه و برخورد شهید شیردل در این باره چگونه بود؟

خواهر شهید فوزیه شیردل:فوزیه روحیه مبارزی داشت.سنگ صبور همه بود و افراد خانواده با او مشورت می کردند.فوزیه نخستین کسی بود که برای رای آری به جمهوری اسلامی ایران صبح خیلی زود از منزل خارج شد،به طوری که وقتی به مدرسه نزدیک منزل برای رای دادن رسید هنوز کسی آنجا نبود.

فوزیه بسیار مقید به امام خمینی (ره) بود و نسبت به ایشان ارادت داشت.پدرم بهترین مشوق فوزیه بود.او تمام اعلامیه ها و فرمایشات امام خمینی (ره) را همانند یک معلم برای فوزیه کرد. شب های پنجشنبه فوزیه کنار پدرم می نشست و آموزش می دید. پدرم گاهی عکس هایی را به خواهرم نشان می داد که بعدها متوجه شدیم که عکس امام بوده و کنار قرآن نگه داشته است.

هنگامی که ضد انقلاب به خانه سازمانی در پاوه حمله کرده بودند همه وسایل را غارت و ویران کرده بودند،همان گونه که الان در غزه مشاهده می شود.به همین دلیل تنها یادگاری که از فوزیه به دست ما رسید یک جلد قرآن کریم بود که یک طرف آن عکس امام خمینی(ره) الصاق شده بود.

  • از آخرین دیدار خود با این شهید بفرمایید؟

خواهر شهید فوزیه شیردل:آخرین بار که فوزیه آماده رفتن به پاوه بود مادرم بسیار نگران و مضطرب بود و از فوزیه می خواست که دیرتر به پاوه برود،اما خواهرم گفت که باید زودتر برود و به مینی بوس برسد.من و مادرم او را تا مینی بوس همراهی کردیم و بعد از خداحافظی سوار ماشین شد و ما او را نگاه می کر دیم و مادرم همیشه ناراحت از این بود که نتوانسته فوزیه را خوب ببیند.ا این آخرین دیدار بود تا اینکه او را با صورت و لباس خونین دیدیم.

  • با توجه به وضعیت هجمه فرهنگی که جامعه و جوانان را مورد هدف قرار داده است،شما چه توصیه ای برای جوانان و لزوم توجه آنها به راه شهدا دارید؟

خواهر شهید فوزیه شیر دل:فوزیه دختر ساده و پاکی بود که تمام فکر و ذهن او اسلام و قران یود و راه درست را هم انتخاب کرده بود.امیدوارم جوانان به آن درجه از درک و شعور برسند و راه شهدا را بشناسند و ادامه دهند.خوب های خداوند همیشه زود آسمانی می شود و فوزیه هم از کودکی آسمانی بود و الان نیز گویی عکس او با انسان صحبت می کند.

جوانان باید با خانواده شهدا ارتباط داشته باشند تا از این طریق متوجه شوند که آن جوانان نیز با وجود آرزوهای بسیار جان خود را در کف دست گذاشته و به مبارزه با دشمن پرداختند و آنها نیز خود را مهیای مبارزه کنند.جوانان باید بدانند که دنیا ارزشی ندارد و باید برای آخرت خود ذخیره داشته باشند و خون شهدا را نیز پایمال نکنند.[۲]

پانویس

  1. نرم افزار خاطرات شهدا 2
  2. نرم افزار خاطرات شهدا 2

رده‌ها