شهید خلیل ابراهیم زاده گنجی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

شهید خلیل ابراهیم زاده گنجی


شهرستان : بابل استان : مازندران جنسیت : مرد وضعیت تاهل : مجرد شغل : آبادی : یگان : لشگر 25 کربلا نوع عضویت : سپاه - كادر مذهب : شیعه دین : اسلام‌‌ نام پدر : سید نعمت الله مسئولیت : فرمانده دسته رشته تحصیلی : تحصیلات : متوسطه تخصص : کد شهید : 15 رسته : پیاده نام مادر : گلچمن عبدالحسین زاده موضوع شهادت : جبهه عملیات : محل شهادت : جزیره مجنون تاریخ شهادت : 1367/04/04 نحوه شهادت : جراحات وارده به بدن شهر : گنج افروز بخش : شهرستان : بابل استان : مازندران گلزار : شهدای گنج افروز تاریخ تدفین : 1372/01/10

زندگی نامه

در عمليات والفجر 10 به شدت مجروح شد و از حال رفت. يكي از هم¬رزمانش به خيال اين¬كه او به شهادت رسيد، وی را با عنوان شهيد به بيمارستان اهواز انتقال داد. خبر خيلي زود در همه جا پيچيد. بچه‌هاي پايگاه محل نیز، در تهيه و تدارك مراسم تشييعش بودند. هم¬سنگرانش وقتي خبر شهادتش را شنيدند، سريع خود را به سردخانه بيمارستان اهواز رساندند. وقتي او را بيرون كشيدند، متوجه شدند پلاستيك از داخل عرق کرد. سريع همان¬جا به او نفس مصنوعي دادند. اين¬گونه بود كه دوباره متولد شد. وقتي به هوش آمد، روي سينه¬اش نوشته¬اي ديد: «شهيد سيّدخليل ابراهيم¬زاده ـ اعزامي از بابل» «سیدخلیل» در سال 1350 در «پايين‌گنج¬افروز» بابل به دنيا آمد. پدرش «سيّد نعمت¬الله»، كشاورز بود و مادرش «گل¬چمن»، بانویی كدبانو و خانه¬دار. آن¬ها شش فرزند داشتند که خليل آخرین‌شان بود. سیدخلیل دوره ابتدائي را در مدرسه «شهيد سيّدحسن اسماعيل زاده» فعلی بابل به پايان رساند. سپس تا پایه سوّم راهنمايي ادامه تحصیل داد. به گفته خانواده، «او از همان زمان كودكي، نسبت به مسائل ديني اهميت خاصي قائل مي¬شد و به همراه آن‌ها در مراسم شركت مي¬كرد. هنوز به سنّ تكليف نرسيده بود كه نماز مي¬خواند و روزه مي¬گرفت و در نماز جماعت شركت مي¬كرد. به همه نیز توصيه مي¬كرد: نماز جمعه و جماعت را از دست ندهند.» در بیان خلق‌وخوی سیدخلیل، باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز، در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد و نزدشان از محبوبیتی وافر بهره‌مند بود. با تشکیل بسیج، فعالیت‌هایش را در قالب انجام اقدامات تبلیغی و فرهنگی و ترغیب جوانان به حضور در صحنه‌های انقلابی از سر گرفت. او در 30 بهمن 1364 با لبیک به نداي رهبر، به عنوان تک‌تیرانداز راهی مریوان شد تا دوشادوش دیگر رزمندگان به دفاع از کشور بپردازد. او با حضور در عملیات کربلای 5 آسیب دید. همچنین، در حلبچه نیز دچار جراحت شد. «محمود اسماعیل‌پور» از هم‌رزم دیرینش این‌گونه یاد می‌کند: «در ولایت‌پذیری مطیع امر رهبر بود. به‌گونه‌ای که هر وقت امام خمینی دستور می‌دادند که جوانان باید در جبهه‌ها حضور داشته باشند، او با وجود مجروحیت، فرصت را غنیمت می‌شمرد و راهی منطقه می‌شد. وقتی هم که ما اصرار می‌کردیم نرو! می‌گفت: اطاعت از ولی امر واجب است. می‌گفت: حالا که هم‌رزمان‌مان به شهادت رسیدند، نباید سلاح‌شان روی زمین بماند. ما باید با همان سلاح بجنگیم و پیروز شویم.» در 30 آذر 1366 با انتصابش به مسئول دسته، در میدان جهاد به نبرد با دشمن پرداخت. هم‌زمان با عضویت در سپاه در 3 دی 1366، دوباره، در کسوت مسئول دسته گردان مسلم به مناطق نبرد عزیمت کرد. او در نامه¬هاي خود به خواهرانش سفارش مي‌كرد و مي¬گفت: ‌«شما بايد ادامه¬دهنده راه ما باشيد. همان‌طور كه حضرت زينب(س) در صحراي كربلا ادامه-دهنده راه امام حسين(ع) بود. بعد از ما هم، شما بايد كار زينبي بكنيد و با حفظ حجاب خود، مشت محكمي بر دهان ياوه¬گويان باشید.» «رحیمه» از برادرش چنین می‌گوید: «وقتی به مرخصی می‌آمد، می‌گفتم: دیگر بس است! بگذار جوانان دیگر بروند و اسلحه تو را به دوش بگیرند. می‌گفت: من هم باید بروم. می‌پرسیدم: اگر برنگردی، چه؟ جواب می‌داد: در این صورت شما باید ادامه‌دهنده راه ما باشید.» دل‌جوئی از خانواده‌های شهدا و جمع‌آوری کمک‌های مردمی در راستای یاری رزمندگان، از جمله اقدامات این مجاهد خستگی‌ناپذیر در جبهه فرهنگی به شمار می‌رود. و سرانجام، سیدخلیل در 4/4/67 طی عملیات پدافندي در جزيره مجنون، به درجه والای شهادت نائل گشت. پيكر پاکش نیز سه سال بعد به آغوش خانواده بازگشت و در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.

وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم « فلاتهنوا و تدعوا فی السلم وانتم الاعلون والله معکم و لن یترکم اعمالکم» (سوره محمد، آیه35) پس شما اهل ایمان در کار دین سستی روا مدارید و ( از ترس جنگ) کافران را دعوت به صلح نکنید که شما بر کفار غالب و بلند مقام تر خواهید بود و خدا با شماست و از اعمال شما هیچ نمی کاهد. بنام و یاد الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام بر صاحب الزمان حضرت بقیه الله ولی عصر (عج) و با درود به رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پیر جماران بت شکن قرن امام امت نائب بر حق امام زمان (عج ) روح الله حضرت آیت الله العظمی امام خمینی و با سلام به امید امت و باسلام بر فقیه عالیقدر مشکینی و با درود به محضر شهدای اسلامی بخصوص شهید مظلوم بهشتی و استاد مطهری و []رجائی]] و باهنر و با سلام بر خامنه ای شهید زنده، هاشمی یاور امام زمان و تمام نیروی مخلص و خدمتگزار انقلاب و اسلام و قرآن. سخنم را که صحبتی است از یک سرباز کوچک امام زمان (عج) و یک خدمتگزار اسلام و قرآن شروع می کنم به این امید که بتوانم حرف دلم را برای شما بر روی کاغذ بیاورم. به نام خدا بنام الله که به ما جان داد تا فدای اسلام عزیز سازیم بنام او که هدف و مقصود من است. معبودا! خدایا! پروردگارا! در هر دم و در هر لحظه زندگیم بیادت بودم امیدوارم در دم مرگ بیادت باشم. سلام بر روح خدا که به پیکر مرده مان جان داد. سلام بر این قامت ایستاده در مقابل ظلم وجور جباران و ستمگران بر ولی فقیه یاور مسلمین و مستضعفین و درود بر روحانیت مسئول و متعهد پرچمدار مبارزه علیه شرک و نفاق. شما ای وارثان خون شهدا! هرگز از مبارزه دست بر ندارید و تا مظلوم در جهان هست، بجنگید و تمام دشمنان اسلام و انسانیت را به زباله دان تاریخ بفرستید. شما ای وارثان خون شهدا! مبادا امام را تنها بگذارید یا ازخطش منحرف شوید جدا شدن از امام و متکی شدن به هر خطی جز ولایت فقیه جدا شدن از سرچشمه توحید است. شما ای حزب اللهی ها! ای براردران بسیجی! ای بازوان مسلح ولایت فقیه! همانطوری که تا به حال ثابت کردید پشتیبان این راه باشید. ای برادران بسیجی! خوشا آنانکه زندگی و مرگشان بخاطر الله است. و هدفی جز او ندارند. برادران و خواهران! به این حدیث « اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم » جامه عمل بپوشانید و برای تحقق این هدف تا می توانید به بسیج مستضعفین بپیوندید و از شما می خواهم امام را که روح اسلام است یاری کنید و هر وقت که نهال اسلام احتیاج به آب داشت با خون پاک خود سیرابش سازید و مبادا سستی کنید که مورد مواخذه قرار می گیرید. پدر عزیزم! از اینکه زیاد مزاحمت شدم مرا حلال کنید صابر باشید از زحمات بی دریغ شما که برای بهتر زندگی کردن ما بود، تشکر می نمایم. مادرم! ای بهترین یاور! از کودکی تا به حال خدماتت را فراموش نمی کنم. هرچند که در این دنیا نتوانستم کاری برایت انجام بدهم امیدوارم در آن دنیا جبران نمایم. مادرم! افتخار کن که مادر شهیدی و فرزندت شهید شده صبر پیشه کن که « ان الله مع الصابرین ». و شما ای برادرانم! پشتیبان ولایت فقیه باشید و به هرقیمتی که شده امام را تنها نگذارید و شما ای خواهرانم! همچون زینب باشید و زینب گونه در سوگ من عمل کنید و بگوئید با ما چه کردند همچنان که زینب در سوگ برادرش گفت. هرچند که گوش شنوا کم داشتند. در سوگ من اصلا اشک نریزید چون صبر و بردباری شما خنجری است بر قلب دشمن. خدایا! پرودگارا! معبودا! ترا شکر می کنم که مرا در خانواده ای آفریدی و پرورش دادی که مقید به اجرای احکام الهی و اسلامی بودند و هستند. خدایا! پروردگارا! معبودا! به خانواده های شهدا ومفقودین واسرا صبر عنایت فرما خدایا! گناهان ما راببخش و بیامرز. خدایا! اگر دروغ گفتم و تهمت زدم و غیبت کردم و دزدی کردم از گناهان ما درگذر. آمین. در پایان مرا درگلزار شهدا دفن کنید در هنگام دفن پدر ومادرم و پدر و مادر شهید اسماعیل پور مرا به خاک بسپارند، دیگر عرضی ندارم. خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. 1/1/1367 این عید باستانی را که پیروزی رزمندگان است به خانواده شهدا ومفقودین و اسرا تبریک عرض می کنم.[۱]

پانویس

  1. سایت جنگ و درنگ