شهید مهدی قاسمی روشناوند: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
  
کد شهید:    6528372   تاریخ تولد :    
+
کد شهید:    6528372     
نام :    مهدی‌   محل تولد :    گناباد
+
 
نام خانوادگی :    قاسمی‌روشناوند    تاریخ شهادت :    1365/04/01
+
نام :    مهدی‌  
نام پدر :    غلامرضا    مکان شهادت :   
+
  
تحصیلات :    نامشخص   منطقه شهادت :     
+
نام خانوادگی :    قاسمی‌روشناوند
شغل :        یگان خدمتی :     
+
 
 +
نام پدر :   غلامرضا
 +
 
 +
محل تولد :    گناباد
 +
 
 +
تاریخ شهادت :    1365/04/01
 +
 
 +
تحصیلات :   نامشخص   
 +
    
 
گروه مربوط :    گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
 
گروه مربوط :    گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
نوع عضویت :    سایر شهدا    مسئولیت :    رزمنده‌
+
 
 +
نوع عضویت :    سایر شهدا     
 +
 
 +
مسئولیت :    رزمنده‌
 +
 
 
گلزار :    بهشت‌قاسم‌
 
گلزار :    بهشت‌قاسم‌
خاطرات
 
  
    احساس مسؤلیت
+
==خاطرات==
موضوع    احساس مسؤليت
+
 
 +
احساس مسؤلیت
 +
 
 
راوی    شهربانو قاسمی
 
راوی    شهربانو قاسمی
متن کامل خاطره
+
 
  
 
به خاطر دارم مهدی یک هفته قبل از این که به شهادت برسد، چند روز مرخصی گرفت و به گناباد آمد. در آن جا برایش گوسفند قربانی کردیم و قرار شد، ناهار همه دور هم جمع شویم. با این که مهدی مرخصی داشت و نیز از گلو درد شدیدی رنج می برد گفت: باید هر چه سریعتر به منطقه باز گردم. دلم پیش همرزمانم است و نمی توانم در این جا بمانم. هر چه گفتم برادر جان تو که هنوز تازه آمده ای حداقل بمان تا گلو دردت خوب شود هر چه اصرار کردیم نتوانستیم مانع رفتن او شویم. بالاخره خداحافظی کرد و رفت و حتی ذره ای از آن گوشت نخورد. مثل این که دیگر طاقت ماندن در این دنیا را نداشت و بعد از یک هفته خبر شهادتش را برای مان آوردند.
 
به خاطر دارم مهدی یک هفته قبل از این که به شهادت برسد، چند روز مرخصی گرفت و به گناباد آمد. در آن جا برایش گوسفند قربانی کردیم و قرار شد، ناهار همه دور هم جمع شویم. با این که مهدی مرخصی داشت و نیز از گلو درد شدیدی رنج می برد گفت: باید هر چه سریعتر به منطقه باز گردم. دلم پیش همرزمانم است و نمی توانم در این جا بمانم. هر چه گفتم برادر جان تو که هنوز تازه آمده ای حداقل بمان تا گلو دردت خوب شود هر چه اصرار کردیم نتوانستیم مانع رفتن او شویم. بالاخره خداحافظی کرد و رفت و حتی ذره ای از آن گوشت نخورد. مثل این که دیگر طاقت ماندن در این دنیا را نداشت و بعد از یک هفته خبر شهادتش را برای مان آوردند.
    تواضع و فروتنی
+
 
موضوع    تواضع و فروتني
+
 
 +
تواضع و فروتنی
 +
 
 
راوی    شهربانو قاسمی
 
راوی    شهربانو قاسمی
متن کامل خاطره
 
  
 
به خاطر دارم قبل از این که مهدی به خدمت سربازی اعزام شود، یک شب او را برای شام دعوت کردم. برادر بزرگم نیز در خانه حضور داشت و هنگامی که مهدی مقداری پول در حدود ده هزار تومان به او هدیه داد ولی مهدی نپذیرفت و از گرفتن پول امتناع ورزید. مجددا پدرم همان مقدار پول را به عنوان هدیه به مهدی داد ولی باز هم قبول نکرد و گفت: پدر جان ، پولی که شما برای به دست آوردن آن زحمت زیادی کشیده اید من نمی توانم براحتی خرج کنم.
 
به خاطر دارم قبل از این که مهدی به خدمت سربازی اعزام شود، یک شب او را برای شام دعوت کردم. برادر بزرگم نیز در خانه حضور داشت و هنگامی که مهدی مقداری پول در حدود ده هزار تومان به او هدیه داد ولی مهدی نپذیرفت و از گرفتن پول امتناع ورزید. مجددا پدرم همان مقدار پول را به عنوان هدیه به مهدی داد ولی باز هم قبول نکرد و گفت: پدر جان ، پولی که شما برای به دست آوردن آن زحمت زیادی کشیده اید من نمی توانم براحتی خرج کنم.
    لحظه و نحوه شهادت
+
 
موضوع    لحظه و نحوه شهادت
+
 
 +
 
 +
لحظه و نحوه شهادت
 +
 
 
راوی    غلامرضا قاسمی
 
راوی    غلامرضا قاسمی
متن کامل خاطره
 
  
 
یکی از همرزمان برایم نقل کرد ، مهدی در جبهه مسئول تدارکات بود . یک روز که برای حمل غذا و رساندن آن به نیروها به خط مقدم رفته بود ، ماشین آنها مورد اصابت خمپاره ی دشمن قرار می گیرد که در همانجا ماشین آتش می گیرد و ایشان نیز به فیض عظیم شهادت نائل می گردد.
 
یکی از همرزمان برایم نقل کرد ، مهدی در جبهه مسئول تدارکات بود . یک روز که برای حمل غذا و رساندن آن به نیروها به خط مقدم رفته بود ، ماشین آنها مورد اصابت خمپاره ی دشمن قرار می گیرد که در همانجا ماشین آتش می گیرد و ایشان نیز به فیض عظیم شهادت نائل می گردد.
 +
 
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16436 یاران رضا]</ref>
 
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16436 یاران رضا]</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references/>
 
<references/>

نسخهٔ ‏۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۰۱

کد شهید: 6528372

نام : مهدی‌

نام خانوادگی : قاسمی‌روشناوند

نام پدر : غلامرضا

محل تولد : گناباد

تاریخ شهادت : 1365/04/01

تحصیلات : نامشخص

گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است.

نوع عضویت : سایر شهدا

مسئولیت : رزمنده‌

گلزار : بهشت‌قاسم‌

خاطرات

احساس مسؤلیت

راوی شهربانو قاسمی


به خاطر دارم مهدی یک هفته قبل از این که به شهادت برسد، چند روز مرخصی گرفت و به گناباد آمد. در آن جا برایش گوسفند قربانی کردیم و قرار شد، ناهار همه دور هم جمع شویم. با این که مهدی مرخصی داشت و نیز از گلو درد شدیدی رنج می برد گفت: باید هر چه سریعتر به منطقه باز گردم. دلم پیش همرزمانم است و نمی توانم در این جا بمانم. هر چه گفتم برادر جان تو که هنوز تازه آمده ای حداقل بمان تا گلو دردت خوب شود هر چه اصرار کردیم نتوانستیم مانع رفتن او شویم. بالاخره خداحافظی کرد و رفت و حتی ذره ای از آن گوشت نخورد. مثل این که دیگر طاقت ماندن در این دنیا را نداشت و بعد از یک هفته خبر شهادتش را برای مان آوردند.


تواضع و فروتنی

راوی شهربانو قاسمی

به خاطر دارم قبل از این که مهدی به خدمت سربازی اعزام شود، یک شب او را برای شام دعوت کردم. برادر بزرگم نیز در خانه حضور داشت و هنگامی که مهدی مقداری پول در حدود ده هزار تومان به او هدیه داد ولی مهدی نپذیرفت و از گرفتن پول امتناع ورزید. مجددا پدرم همان مقدار پول را به عنوان هدیه به مهدی داد ولی باز هم قبول نکرد و گفت: پدر جان ، پولی که شما برای به دست آوردن آن زحمت زیادی کشیده اید من نمی توانم براحتی خرج کنم.


لحظه و نحوه شهادت

راوی غلامرضا قاسمی

یکی از همرزمان برایم نقل کرد ، مهدی در جبهه مسئول تدارکات بود . یک روز که برای حمل غذا و رساندن آن به نیروها به خط مقدم رفته بود ، ماشین آنها مورد اصابت خمپاره ی دشمن قرار می گیرد که در همانجا ماشین آتش می گیرد و ایشان نیز به فیض عظیم شهادت نائل می گردد.

[۱]

پانویس

  1. یاران رضا