شهید علی قبادی حاجی ابراهیم: تفاوت بین نسخهها
Ahmadzade98 (بحث | مشارکتها) |
|||
(۴ نسخههای متوسط توسط ۴ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | ||
+ | |نام فرد = علی قبادی حاجی ابراهیم | ||
+ | |تصویر = شهیدعلی قبادی حاجی ابراهیم.jpg | ||
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد = [[مشهد]] ، [[خراسان رضوی]] | ||
+ | |شهادت = [[۱۳۶۳/۱۲/۲۵]] ، [[چزابه]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = [[حرم مطهر امام رضا(ع)]] | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = [[رزمنده]] | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها = | ||
+ | |جنگها = [[جنگ ایران و عراق]] | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = پدر: [[احمد]] | ||
+ | }} | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
کد شهید: 6123420 تاریخ تولد : | کد شهید: 6123420 تاریخ تولد : | ||
نام : علی محل تولد : مشهد | نام : علی محل تولد : مشهد | ||
سطر ۱۰: | سطر ۴۹: | ||
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده | نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده | ||
گلزار : حرممطهرامامر | گلزار : حرممطهرامامر | ||
− | خاطرات | + | ==خاطرات== |
− | + | ||
موضوع اولين اعزام | موضوع اولين اعزام | ||
− | |||
− | |||
− | علی در محل کار به من گفت : می خواهم به جبهه بروم. در جواب گفتم: بهتر است اول از همسرت اجازه بگیری شب به خانه من آمد می گفت: که اجازه گرفته و به شوخی گفت: به او گفتم اگر اجازه بدهی بروم، از آنجا آن طرف مرزها از خاک دشمن یک کنیز سیاه برایت هدیه می آورم. آن شب چند ساعت باهم صحبت کردیم. آخرین حرفم این بود که: علی در چهره ات تازه ای می بینم. انگار نورانی شد نکند بروی. گفت: خودم هم می دانم. وقتی بوسیدمش و دستش را گرفتم: که خداحافظی کنم، احساس کردم دستش می لرزد. شاید از شوق دیدار معبود بود. او رفت از اهواز به من زنگ زد که خداحافظ و بعد هم به شهادت رسید. | + | علی در محل کار به من گفت : می خواهم به جبهه بروم. در جواب گفتم: بهتر است اول از همسرت اجازه بگیری شب به خانه من آمد می گفت: که اجازه گرفته و به شوخی گفت: به او گفتم اگر اجازه بدهی بروم، از آنجا آن طرف مرزها از خاک دشمن یک کنیز سیاه برایت هدیه می آورم. آن شب چند ساعت باهم صحبت کردیم. آخرین حرفم این بود که: علی در چهره ات تازه ای می بینم. انگار نورانی شد نکند بروی. گفت: خودم هم می دانم. وقتی بوسیدمش و دستش را گرفتم: که خداحافظی کنم، احساس کردم دستش می لرزد. شاید از شوق دیدار معبود بود. او رفت از اهواز به من زنگ زد که خداحافظ و بعد هم به شهادت رسید.راوی منصور آریا.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16525 یاران رضا]</ref> |
− | + | ||
− | == | + | ==پانویس== |
− | + | <references/> | |
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | Image:شهیدعلی قبادی حاجی ابراهیم.jpg | ||
+ | </gallery> | ||
+ | == ردهها == | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:علی_قبادی_حاجی_ابراهیم}} | ||
[[رده: شهدا]] | [[رده: شهدا]] | ||
[[رده: شهدای دفاع مقدس]] | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] |
نسخهٔ کنونی تا ۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۴
علی قبادی حاجی ابراهیم | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | مشهد ، خراسان رضوی |
شهادت | ۱۳۶۳/۱۲/۲۵ ، چزابه |
محل دفن | حرم مطهر امام رضا(ع) |
نیرو | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | پدر: احمد |
کد شهید: 6123420 تاریخ تولد : نام : علی محل تولد : مشهد نام خانوادگی : قبادیحاجیابراهیم تاریخ شهادت : 1361/01/22 نام پدر : احمد مکان شهادت : چزابه
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار : حرممطهرامامر
محتویات
خاطرات
موضوع اولين اعزام
علی در محل کار به من گفت : می خواهم به جبهه بروم. در جواب گفتم: بهتر است اول از همسرت اجازه بگیری شب به خانه من آمد می گفت: که اجازه گرفته و به شوخی گفت: به او گفتم اگر اجازه بدهی بروم، از آنجا آن طرف مرزها از خاک دشمن یک کنیز سیاه برایت هدیه می آورم. آن شب چند ساعت باهم صحبت کردیم. آخرین حرفم این بود که: علی در چهره ات تازه ای می بینم. انگار نورانی شد نکند بروی. گفت: خودم هم می دانم. وقتی بوسیدمش و دستش را گرفتم: که خداحافظی کنم، احساس کردم دستش می لرزد. شاید از شوق دیدار معبود بود. او رفت از اهواز به من زنگ زد که خداحافظ و بعد هم به شهادت رسید.راوی منصور آریا.[۱]