شهید محمد حسین کرابی: تفاوت بین نسخهها
Parsasirat98 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۲۹: | سطر ۲۹: | ||
}} | }} | ||
− | + | بسمه تعالی | |
کد شهید: 6530058 | کد شهید: 6530058 | ||
سطر ۵۹: | سطر ۵۹: | ||
موضوع : عشق به جهاد | موضوع : عشق به جهاد | ||
− | شهید محمد حسین کرابی علاقه داشت که به جبهه برود. سن او به حد قانونی نرسیده بود. سال 64 شناسنامه اش را دست کاری کرده بود که آثارش الاًن هم هست و فتوکپی گرفته و تحویل بسیج داده بود که خودش را به جبهه ملحق کند. اینجانب محمد علی کرابی عضو [[سپاه]] هستم. در ناحیه یک [[کربلا]] که آن موقع در مسجد جامع طبقه فوقانی بود با برادر عباسی که مسئول ناحیه است، مشغول به انجام وظیفه بودم. شهید محمد حسین کرابی با خودش فکر کرده بود شاید من فرم معرفی ایشان را تأیید نکنم ، امضاء مرا جعل کرده و روی کاغذ معرف از طرف من امضاء کرده بود و مشخصات مرا روی کاغذ آورده بود و مسئول ناحیه که آقای عباسی بود. گفت: ایشان را می شناسید. گفتم: بلی. گفت: این امضاء شماست. گفتم: نه این امضاء من نیست. گفت: این کار جرم است. گفتم: حالا دلش را نیازارید، اشکال ندارد. نیروها را به مشهد مقدس اعزام کردند به نام کاروان کربلا. من به اتفاق دو تن از برادران جهت اعزام با نیروها به مشهد رفتیم. در ورزشگاه تختی مسئول اعزام نیرو آمد، نیروها را از نظر جسمانی چک کرد، سپس جدا می کرد. آن مسئول مربوطه نفر به نفر، صف به صف نگاه می کرد و من نگاه می کردم آیا ایشان جزء برگشتیها است یا خیر. سه نفر به [[شهید محمد حسین کرابی]] مانده بود [[شهید]] زیپ ساک خود را باز گذاشته بود و به بهانه اینکه می خواهد لباس یا چیزی از ساک بردارد سر خود را پایین و درون ساک برده بود، که آن مسئول مربوطه چهره و قیافه او را نبیند و از آنجا هم نجات پیدا کرد. بالاخره او را از جبهه منع می کنند. مرحله آخر خودش را به قطار می رساند و بدون پرونده با نیروها به اهواز می رود. در آنجا او را به آشپزخانه پنج طبقه تیپ ویژه شهداء می برند تا آسیبی به او نرسد. آنجا می گویند: سیب زمینی، پیاز یا گوشت خرد بکند و او را به خط مقدم نمی برند. مدت دو ماه همان جا به انجام وظیفه مشغول بود و بدون پرونده بود. در آنجا در موقع تسویه حساب برایش پرونده درست می کنند و ایشان خوشحال بود که از آنجا مدرک دو ماه جبهه دارد. مرحله بعد که اعزام می شود به او می گویند: شما به سن قانونی نرسیده ای. می گوید: من اعزام مجدد هستم و یک بار اعزام شده ام. قبل از کربلای یک به [[مهران]] اعزام شد و در عملیات آزاد سازی [[مهران]] شرکت کرد و در مورخه 1365/4/12 در [[قلّه های قلاویزان]] [[مهران]] شربت [[شهادت]] نوشید.راوی : اسماعیل کرابی | + | شهید محمد حسین کرابی علاقه داشت که به جبهه برود. سن او به حد قانونی نرسیده بود. سال 64 شناسنامه اش را دست کاری کرده بود که آثارش الاًن هم هست و فتوکپی گرفته و تحویل بسیج داده بود که خودش را به جبهه ملحق کند. اینجانب محمد علی کرابی عضو [[سپاه]] هستم. در ناحیه یک [[کربلا]] که آن موقع در مسجد جامع طبقه فوقانی بود با برادر عباسی که مسئول ناحیه است، مشغول به انجام وظیفه بودم. شهید محمد حسین کرابی با خودش فکر کرده بود شاید من فرم معرفی ایشان را تأیید نکنم ، امضاء مرا جعل کرده و روی کاغذ معرف از طرف من امضاء کرده بود و مشخصات مرا روی کاغذ آورده بود و مسئول ناحیه که آقای عباسی بود. گفت: ایشان را می شناسید. گفتم: بلی. گفت: این امضاء شماست. گفتم: نه این امضاء من نیست. گفت: این کار جرم است. گفتم: حالا دلش را نیازارید، اشکال ندارد. نیروها را به مشهد مقدس اعزام کردند به نام کاروان کربلا. من به اتفاق دو تن از برادران جهت اعزام با نیروها به مشهد رفتیم. در ورزشگاه تختی مسئول اعزام نیرو آمد، نیروها را از نظر جسمانی چک کرد، سپس جدا می کرد. آن مسئول مربوطه نفر به نفر، صف به صف نگاه می کرد و من نگاه می کردم آیا ایشان جزء برگشتیها است یا خیر. |
+ | |||
+ | سه نفر به [[شهید محمد حسین کرابی]] مانده بود [[شهید]] زیپ ساک خود را باز گذاشته بود و به بهانه اینکه می خواهد لباس یا چیزی از ساک بردارد سر خود را پایین و درون ساک برده بود، که آن مسئول مربوطه چهره و قیافه او را نبیند و از آنجا هم نجات پیدا کرد. بالاخره او را از جبهه منع می کنند. مرحله آخر خودش را به قطار می رساند و بدون پرونده با نیروها به اهواز می رود. در آنجا او را به آشپزخانه پنج طبقه تیپ ویژه شهداء می برند تا آسیبی به او نرسد. آنجا می گویند: سیب زمینی، پیاز یا گوشت خرد بکند و او را به خط مقدم نمی برند. مدت دو ماه همان جا به انجام وظیفه مشغول بود و بدون پرونده بود. در آنجا در موقع تسویه حساب برایش پرونده درست می کنند و ایشان خوشحال بود که از آنجا مدرک دو ماه جبهه دارد. مرحله بعد که اعزام می شود به او می گویند: شما به سن قانونی نرسیده ای. می گوید: من اعزام مجدد هستم و یک بار اعزام شده ام. قبل از کربلای یک به [[مهران]] اعزام شد و در عملیات آزاد سازی [[مهران]] شرکت کرد و در مورخه 1365/4/12 در [[قلّه های قلاویزان]] [[مهران]] شربت [[شهادت]] نوشید. | ||
+ | |||
+ | راوی : اسماعیل کرابی | ||
<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=17291 یاران رضا]</ref> | <ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=17291 یاران رضا]</ref> | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۶ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۸
محمدحسینکرابی | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | سبزوار |
شهادت | 1365/04/11 |
محل دفن | شهدا |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
شغل | جوشکار |
خانواده | نام پدر:علیاکبر |
بسمه تعالی
کد شهید: 6530058
نام : محمدحسین
نام خانوادگی : کرابی
محل تولد : سبزوار
تاریخ شهادت : 1365/04/11
نام پدر : علیاکبر
تحصیلات : نامشخص
شغل : جوشکار
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
نوع عضویت : سایر شهدا
مسئولیت : رزمنده
گلزار : شهدا
خاطرات
موضوع : عشق به جهاد
شهید محمد حسین کرابی علاقه داشت که به جبهه برود. سن او به حد قانونی نرسیده بود. سال 64 شناسنامه اش را دست کاری کرده بود که آثارش الاًن هم هست و فتوکپی گرفته و تحویل بسیج داده بود که خودش را به جبهه ملحق کند. اینجانب محمد علی کرابی عضو سپاه هستم. در ناحیه یک کربلا که آن موقع در مسجد جامع طبقه فوقانی بود با برادر عباسی که مسئول ناحیه است، مشغول به انجام وظیفه بودم. شهید محمد حسین کرابی با خودش فکر کرده بود شاید من فرم معرفی ایشان را تأیید نکنم ، امضاء مرا جعل کرده و روی کاغذ معرف از طرف من امضاء کرده بود و مشخصات مرا روی کاغذ آورده بود و مسئول ناحیه که آقای عباسی بود. گفت: ایشان را می شناسید. گفتم: بلی. گفت: این امضاء شماست. گفتم: نه این امضاء من نیست. گفت: این کار جرم است. گفتم: حالا دلش را نیازارید، اشکال ندارد. نیروها را به مشهد مقدس اعزام کردند به نام کاروان کربلا. من به اتفاق دو تن از برادران جهت اعزام با نیروها به مشهد رفتیم. در ورزشگاه تختی مسئول اعزام نیرو آمد، نیروها را از نظر جسمانی چک کرد، سپس جدا می کرد. آن مسئول مربوطه نفر به نفر، صف به صف نگاه می کرد و من نگاه می کردم آیا ایشان جزء برگشتیها است یا خیر.
سه نفر به شهید محمد حسین کرابی مانده بود شهید زیپ ساک خود را باز گذاشته بود و به بهانه اینکه می خواهد لباس یا چیزی از ساک بردارد سر خود را پایین و درون ساک برده بود، که آن مسئول مربوطه چهره و قیافه او را نبیند و از آنجا هم نجات پیدا کرد. بالاخره او را از جبهه منع می کنند. مرحله آخر خودش را به قطار می رساند و بدون پرونده با نیروها به اهواز می رود. در آنجا او را به آشپزخانه پنج طبقه تیپ ویژه شهداء می برند تا آسیبی به او نرسد. آنجا می گویند: سیب زمینی، پیاز یا گوشت خرد بکند و او را به خط مقدم نمی برند. مدت دو ماه همان جا به انجام وظیفه مشغول بود و بدون پرونده بود. در آنجا در موقع تسویه حساب برایش پرونده درست می کنند و ایشان خوشحال بود که از آنجا مدرک دو ماه جبهه دارد. مرحله بعد که اعزام می شود به او می گویند: شما به سن قانونی نرسیده ای. می گوید: من اعزام مجدد هستم و یک بار اعزام شده ام. قبل از کربلای یک به مهران اعزام شد و در عملیات آزاد سازی مهران شرکت کرد و در مورخه 1365/4/12 در قلّه های قلاویزان مهران شربت شهادت نوشید.
راوی : اسماعیل کرابی [۱]