شهید سید محمد علوی: تفاوت بین نسخهها
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | |
− | + | |نام فرد = سیدمحمدعلوی | |
− | + | |تصویر =شهید سید محمد علوی.jpg | |
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد =[[قاین]] | ||
+ | |شهادت = [[تنگه چزابه1360/11/23]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن =[[شهدا]] | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها =[[رزمنده]] | ||
+ | |جنگها = [[جنگ ایران و عراق]] | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = نام پدر:سیدعلی | ||
+ | }} | ||
کد شهید: 6009236 تاریخ تولد : | کد شهید: 6009236 تاریخ تولد : | ||
سطر ۱۳: | سطر ۳۹: | ||
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده | نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده | ||
گلزار : شهدا | گلزار : شهدا | ||
− | خاطرات | + | ==خاطرات== |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | * تولد و کودکی | |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | یادم هست ماه مبارک رمضان بود که با فرزندم سید برای جمع آوری زیره به بیرون از روستا رفته بودیم . و در نزدیکی ظهر ایشان بسیار تشنه شده بود به حدی که لبهایش سیاه شده بود علی رغم پا فشاری که کردم که روزه ات را باز کن ولی ایشان تا موقع افطار صبر کردند در حالی که هنوز در سن کودکی به سن تکلیف نرسیده بود و روزه برایشان واجب نبود. راوی : سید علی علوی | |
− | + | ||
− | + | ||
− | راوی | + | |
− | + | ||
− | + | * عشق به جهاد | |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | به | + | به خاطر دارم قد و هیکل فرزندم سید محمد خیلی کوچک بود و با توجه به این که علاقه ی وافری به جبهه و جنگ داشت. به شهر رفت تا کفش پاشنه بلند بخرد و بدین وسیله او را برای اعزام به جبهه ثبت نام کنند. راوی : فاطمه دوراندیش |
− | + | ||
− | + | ||
− | راوی | + | |
− | + | ||
− | + | * خواب و رویای دیگران درمورد شهید | |
− | + | ||
+ | خواب دیدم که به مشهد رفته ایم و جلوی حرم امام رضا(ع) هستیم و فرزندم سید محمد را دیدم که در جلوی در حرم ایستاده بود رفتم جلو تا با او صحبت کنم به من گفت:وقتی به [[شهادت]] رسیدم و مرا دفن کردند از آن موقع خادم حرم امام رضا(ع) هستم، ناراحت نباشید جایم بسیار خوب است. | ||
+ | راوی : سید علی علوی | ||
+ | *عشق به جهاد | ||
+ | |||
+ | به یاد دارم اوایل انقلاب بود و برادران سپاهی جهت فراگیری و آموزش اسلحه به روستا آمده بودند به محض این که از طریق بلند گویشان برادران را فرا خواندند برادرم سید محمد فوراًً خود را به مسجد رساند تا آموزش اسلحه را فرا گیرد. راوی : سید حسین علوی | ||
+ | |||
+ | * لحظه و نحوه شهادت | ||
+ | |||
+ | یادم هست روزی سید محمد هنگام نماز ظهر در خط مقدم، موقعی که داشتند وضو می گرفتند [[ترکش]] [[خمپاره]] به ایشان اصابت کرد و در [[تنگه چذابه]] در سال 1360 به [[شهادت]] رسیدند. راوی : مهدی قلی نژاد. <ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=14925 سایت یاران رضا]</ref> | ||
+ | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | Image:شهید سید محمد علوی.jpg | ||
+ | </gallery> | ||
== ردهها == | == ردهها == | ||
{{ترتیبپیشفرض:سید_محمد_علوی}} | {{ترتیبپیشفرض:سید_محمد_علوی}} | ||
سطر ۵۵: | سطر ۷۴: | ||
[[رده: شهدای استان خراسان جنوبی ]] | [[رده: شهدای استان خراسان جنوبی ]] | ||
[[رده: شهدای شهرستان قاین]] | [[رده: شهدای شهرستان قاین]] | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− |
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۳
سیدمحمدعلوی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | قاین |
شهادت | تنگه چزابه1360/11/23 |
محل دفن | شهدا |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدر:سیدعلی |
کد شهید: 6009236 تاریخ تولد :
نام : سیدمحمد محل تولد : قاین
نام خانوادگی : علوی تاریخ شهادت : 1360/11/23
نام پدر : سیدعلی مکان شهادت : تنگه چزابه
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار : شهدا
محتویات
خاطرات
- تولد و کودکی
یادم هست ماه مبارک رمضان بود که با فرزندم سید برای جمع آوری زیره به بیرون از روستا رفته بودیم . و در نزدیکی ظهر ایشان بسیار تشنه شده بود به حدی که لبهایش سیاه شده بود علی رغم پا فشاری که کردم که روزه ات را باز کن ولی ایشان تا موقع افطار صبر کردند در حالی که هنوز در سن کودکی به سن تکلیف نرسیده بود و روزه برایشان واجب نبود. راوی : سید علی علوی
- عشق به جهاد
به خاطر دارم قد و هیکل فرزندم سید محمد خیلی کوچک بود و با توجه به این که علاقه ی وافری به جبهه و جنگ داشت. به شهر رفت تا کفش پاشنه بلند بخرد و بدین وسیله او را برای اعزام به جبهه ثبت نام کنند. راوی : فاطمه دوراندیش
- خواب و رویای دیگران درمورد شهید
خواب دیدم که به مشهد رفته ایم و جلوی حرم امام رضا(ع) هستیم و فرزندم سید محمد را دیدم که در جلوی در حرم ایستاده بود رفتم جلو تا با او صحبت کنم به من گفت:وقتی به شهادت رسیدم و مرا دفن کردند از آن موقع خادم حرم امام رضا(ع) هستم، ناراحت نباشید جایم بسیار خوب است. راوی : سید علی علوی
- عشق به جهاد
به یاد دارم اوایل انقلاب بود و برادران سپاهی جهت فراگیری و آموزش اسلحه به روستا آمده بودند به محض این که از طریق بلند گویشان برادران را فرا خواندند برادرم سید محمد فوراًً خود را به مسجد رساند تا آموزش اسلحه را فرا گیرد. راوی : سید حسین علوی
- لحظه و نحوه شهادت
یادم هست روزی سید محمد هنگام نماز ظهر در خط مقدم، موقعی که داشتند وضو می گرفتند ترکش خمپاره به ایشان اصابت کرد و در تنگه چذابه در سال 1360 به شهادت رسیدند. راوی : مهدی قلی نژاد. [۱]