شهید علی اصغر فتحی: تفاوت بین نسخهها
(←خاطرات) |
|||
(۴ نسخههای متوسط توسط ۴ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | ||
+ | |نام فرد = علی اصغر فتحی | ||
+ | |تصویر =شهید علی اصغر فتحی.jpg | ||
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد =[[نیشابور]] | ||
+ | |شهادت = [[1363/12/22]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن =[[محمدیوسف]] | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = [[]] | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها =[[رزمنده]] | ||
+ | |جنگها = [[جنگ ایران و عراق]] | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = نام پدر:محمدیوسف | ||
+ | }} | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | کد شهید: 6310200 | |
− | + | ||
+ | نام : علیاصغر | ||
− | + | نام خانوادگی : فتحی | |
− | + | نام پدر : محمدیوسف | |
− | + | تاریخ تولد : | |
− | + | محل تولد : نیشابور | |
− | + | ||
− | + | تاریخ شهادت : 1363/12/22 | |
− | + | مکان شهادت : | |
− | + | تحصیلات : نامشخص | |
+ | |||
+ | منطقه شهادت : | ||
+ | |||
+ | شغل : یگان خدمتی : | ||
+ | |||
+ | گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. | ||
+ | |||
+ | نوع عضویت : سایر شهدا | ||
+ | |||
+ | مسئولیت : رزمنده | ||
+ | |||
+ | گلزار : بهشتفضل | ||
+ | |||
+ | ==خاطرات== | ||
− | + | * موضوع : عشق شهادت | |
− | + | وقتی ایشان می خواست به جبهه برود برادرش در [[کردستان]] بود من به ایشان گفتم برادرت در [[کردستان]] است تو نباید بروی. بعد ایشان گفت: ببین مادر اگر من بروم و [[شهید]] بشوم برای شما باعث افتخار است و به شما عنوان مادر [[شهید]] را می دهند که این خود مقام والایی است . راوی کلثوم حسن آبادی | |
− | + | * موضوع : تقيد به نماز | |
− | + | یک روز گوسفندهای ما گمشده بودند مادرم با علی اصغر رفتند تا آنها را پیدا کنند. بعد از مدتی مادرم میبیند که علی اصغر پشت سرش نیست. بعد از چند دقیقه ای می بیند که اصغر برگشته و به او می گوید کجا بودی؟ علی اصغر می گوید: داشتم نماز می خواندم مادرم به او می گوید گله با این همه گوسفند گم شده بود بعد تو نماز می خوانی. علی اصغر گفته بود اگر همه گوسفندان هم گم شوند اهمیتی ندارد. زیرا از نماز مهمتر نیست. راوی محمد فتحی | |
− | * | + | * موضوع : خواب و روياي ديگران درمورد شهيد |
− | ==پانویس== | + | یک بار خواب دیدم که علی اصغر آمده است سلام و احوال پرسی کردم گفتم: چه کار می کنی گفت: خوبم آمده ام برویم یک باغی دارم به شما نشان بدهم بعد داخل یک باغ رفتیم که هر چه راه می رفتیم تمام نمی شد من به ایشان گفتم: مادر تشنه ام علی اصغر گفت: بیا از این جویها آب بخور گفتم: مادر جان اینها که گل آلودند گفت: نه مادر اشتباه نکنی اینها شیر کاکائوست که برای [[شهدا]] تهیه شده است ما وقتی تشنه می شویم از اینهامی خوریم و بعد یک مشت خوردم گفتم: عجب شیرین است چرا زودتر نگفتی همه ی این راهی را که آمدیم من تشنه بودم اینجا بود که از خواب بیدار شدم. راوی محمد فتحی |
− | <references /> | + | <ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=15732 یاران رضا]</ref> |
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | Image:شهید علی اصغر فتحی.jpg | ||
+ | </gallery> | ||
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references/> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض: علی اصغر فتحی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان نیشابور]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۳۹
علی اصغر فتحی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | نیشابور |
شهادت | 1363/12/22 |
محل دفن | محمدیوسف |
یگانهای خدمت | [[]] |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدر:محمدیوسف |
کد شهید: 6310200
نام : علیاصغر
نام خانوادگی : فتحی
نام پدر : محمدیوسف
تاریخ تولد :
محل تولد : نیشابور
تاریخ شهادت : 1363/12/22
مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص
منطقه شهادت :
شغل : یگان خدمتی :
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
نوع عضویت : سایر شهدا
مسئولیت : رزمنده
گلزار : بهشتفضل
محتویات
خاطرات
- موضوع : عشق شهادت
وقتی ایشان می خواست به جبهه برود برادرش در کردستان بود من به ایشان گفتم برادرت در کردستان است تو نباید بروی. بعد ایشان گفت: ببین مادر اگر من بروم و شهید بشوم برای شما باعث افتخار است و به شما عنوان مادر شهید را می دهند که این خود مقام والایی است . راوی کلثوم حسن آبادی
- موضوع : تقيد به نماز
یک روز گوسفندهای ما گمشده بودند مادرم با علی اصغر رفتند تا آنها را پیدا کنند. بعد از مدتی مادرم میبیند که علی اصغر پشت سرش نیست. بعد از چند دقیقه ای می بیند که اصغر برگشته و به او می گوید کجا بودی؟ علی اصغر می گوید: داشتم نماز می خواندم مادرم به او می گوید گله با این همه گوسفند گم شده بود بعد تو نماز می خوانی. علی اصغر گفته بود اگر همه گوسفندان هم گم شوند اهمیتی ندارد. زیرا از نماز مهمتر نیست. راوی محمد فتحی
- موضوع : خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
یک بار خواب دیدم که علی اصغر آمده است سلام و احوال پرسی کردم گفتم: چه کار می کنی گفت: خوبم آمده ام برویم یک باغی دارم به شما نشان بدهم بعد داخل یک باغ رفتیم که هر چه راه می رفتیم تمام نمی شد من به ایشان گفتم: مادر تشنه ام علی اصغر گفت: بیا از این جویها آب بخور گفتم: مادر جان اینها که گل آلودند گفت: نه مادر اشتباه نکنی اینها شیر کاکائوست که برای شهدا تهیه شده است ما وقتی تشنه می شویم از اینهامی خوریم و بعد یک مشت خوردم گفتم: عجب شیرین است چرا زودتر نگفتی همه ی این راهی را که آمدیم من تشنه بودم اینجا بود که از خواب بیدار شدم. راوی محمد فتحی [۱]