شهید محمود کلاه درازی‌: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
 
   
 
   
کد شهید: 6530889
+
کد شهید: 6530889 تاریخ تولد :
+
نام : محمود محل تولد : نیشابور
نام : محمود
+
نام خانوادگی : کلاهدرازی‌ تاریخ شهادت : 1365/04/16
 +
نام پدر : حسنعلی‌ مکان شهادت :
  
نام خانوادگی: کلاهدرازی
+
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
 
+
شغل : یگان خدمتی :
نام پدر: حسنعلی
+
 
+
محل تولد : نیشابور
+
 
+
تاریخ شهادت : 1365/04/16
+
 
+
تحصیلات : نامشخص
+
+
 
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
 
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
 
+
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌
نوع عضویت : سایر شهدا
+
گلزار :
 
+
خاطرات
مسئولیت : رزمنده‌
+
 
+
+
==خاطرات==
+
 
+
 
ناظر و شاهد بودن شهید برامور
 
ناظر و شاهد بودن شهید برامور
 
+
موضوع ناظر و شاهد بودن شهيد برامور
 
راوی جان بی بی کلاه دازی
 
راوی جان بی بی کلاه دازی
 
+
متن کامل خاطره
 
+
  
 
یک روز در بیابان نشسته بودم و زانوی غم در بغل گرفته بودم که یک لحظه برادرم محمود را دیدم . آن زمان یکی از بچه های روستا که سر باز بود اسیر شده بود و از سرنوشتش خبری نبود. برادرم گفت :بلند شو وبه منزل علیرضا برو و به پدر ومادرش اطلاع بده که پسرشان بر می گردد. وقتی به خودم آمدم دیدم که برادرم نیست. به خانه آمدم و آن قضیه را جدی نگرفتم و با خودم گفتم اگر بروم بگویم کسی حرفم را باور نمی کند . روز بعد در خانه نشسته بودم که یک نفر بازوی مرا گرفت برگشتم و دیدم برادرم است. مرا دعوا کرد و گفت چرا نرفتی به پدر ومادر علیرضا خبر بدهی که پسرشان زنده است و بر می گردد بلند شوهمین حالا برو وبه آنها اطلاع بده . سپس رفت. ومن هم پشت سرش بیرون رفتم . برادرم نا پدید شد و من هم خبر را به خانواده علیرضا رساندم . بعد از سه سال علیرضا آزاد شد و برگشت.
 
یک روز در بیابان نشسته بودم و زانوی غم در بغل گرفته بودم که یک لحظه برادرم محمود را دیدم . آن زمان یکی از بچه های روستا که سر باز بود اسیر شده بود و از سرنوشتش خبری نبود. برادرم گفت :بلند شو وبه منزل علیرضا برو و به پدر ومادرش اطلاع بده که پسرشان بر می گردد. وقتی به خودم آمدم دیدم که برادرم نیست. به خانه آمدم و آن قضیه را جدی نگرفتم و با خودم گفتم اگر بروم بگویم کسی حرفم را باور نمی کند . روز بعد در خانه نشسته بودم که یک نفر بازوی مرا گرفت برگشتم و دیدم برادرم است. مرا دعوا کرد و گفت چرا نرفتی به پدر ومادر علیرضا خبر بدهی که پسرشان زنده است و بر می گردد بلند شوهمین حالا برو وبه آنها اطلاع بده . سپس رفت. ومن هم پشت سرش بیرون رفتم . برادرم نا پدید شد و من هم خبر را به خانواده علیرضا رساندم . بعد از سه سال علیرضا آزاد شد و برگشت.
 +
<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=17631 یاران رضا]</ref>
  
 
<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=17631 سایت یاران رضا]</ref>
 
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references />
+
<references/>

نسخهٔ ‏۹ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۴۳

کد شهید: 6530889 تاریخ تولد : نام : محمود محل تولد : نیشابور نام خانوادگی : کلاهدرازی‌ تاریخ شهادت : 1365/04/16 نام پدر : حسنعلی‌ مکان شهادت :

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌ گلزار : خاطرات ناظر و شاهد بودن شهید برامور موضوع ناظر و شاهد بودن شهيد برامور راوی جان بی بی کلاه دازی متن کامل خاطره

یک روز در بیابان نشسته بودم و زانوی غم در بغل گرفته بودم که یک لحظه برادرم محمود را دیدم . آن زمان یکی از بچه های روستا که سر باز بود اسیر شده بود و از سرنوشتش خبری نبود. برادرم گفت :بلند شو وبه منزل علیرضا برو و به پدر ومادرش اطلاع بده که پسرشان بر می گردد. وقتی به خودم آمدم دیدم که برادرم نیست. به خانه آمدم و آن قضیه را جدی نگرفتم و با خودم گفتم اگر بروم بگویم کسی حرفم را باور نمی کند . روز بعد در خانه نشسته بودم که یک نفر بازوی مرا گرفت برگشتم و دیدم برادرم است. مرا دعوا کرد و گفت چرا نرفتی به پدر ومادر علیرضا خبر بدهی که پسرشان زنده است و بر می گردد بلند شوهمین حالا برو وبه آنها اطلاع بده . سپس رفت. ومن هم پشت سرش بیرون رفتم . برادرم نا پدید شد و من هم خبر را به خانواده علیرضا رساندم . بعد از سه سال علیرضا آزاد شد و برگشت. [۱]

پانویس

  1. یاران رضا