شهید محمود کلاه درازی: تفاوت بین نسخهها
Bozorgmehr98 (بحث | مشارکتها) |
|||
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | |
− | + | |نام فرد = محمودکلاهدرازی | |
− | نام : | + | |تصویر =محمودکلاهدرازی.jpg |
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد =[[نیشابور]] | ||
+ | |شهادت = [[1365/04/16]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها =[[رزمنده]] | ||
+ | |جنگها = [[جنگ ایران و عراق]] | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = نام پدر:حسنعلی | ||
+ | }} | ||
− | |||
− | نام پدر: | + | |
+ | کد شهید: 6530889 تاریخ تولد : | ||
+ | نام : محمود محل تولد : نیشابور | ||
+ | نام خانوادگی : کلاهدرازی تاریخ شهادت : 1365/04/16 | ||
+ | نام پدر : حسنعلی مکان شهادت : | ||
− | + | تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : | |
− | + | شغل : یگان خدمتی : | |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. | گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. | ||
− | + | نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده | |
− | نوع عضویت : سایر شهدا | + | گلزار : |
− | + | ||
− | مسئولیت : رزمنده | + | |
− | + | ||
− | + | ||
==خاطرات== | ==خاطرات== | ||
− | ناظر و شاهد بودن | + | * موضوع ناظر و شاهد بودن شهيد برامور |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | <ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=17631 | + | یک روز در بیابان نشسته بودم و زانوی غم در بغل گرفته بودم که یک لحظه برادرم محمود را دیدم. آن زمان یکی از بچه های روستا که سر باز بود اسیر شده بود و از سرنوشتش خبری نبود. برادرم گفت: بلند شو و به منزل علیرضا برو و به پدر و مادرش اطلاع بده که پسرشان بر می گردد. وقتی به خودم آمدم دیدم که برادرم نیست. به خانه آمدم و آن قضیه را جدی نگرفتم و با خودم گفتم اگر بروم بگویم کسی حرفم را باور نمی کند. روز بعد در خانه نشسته بودم که یک نفر بازوی مرا گرفت برگشتم و دیدم برادرم است. مرا دعوا کرد و گفت چرا نرفتی به پدر و مادر علیرضا خبر بدهی که پسرشان زنده است و بر می گردد بلند شو همین حالا برو و به آنها اطلاع بده. سپس رفت. و من هم پشت سرش بیرون رفتم. برادرم نا پدید شد و من هم خبر را به خانواده علیرضا رساندم. بعد از سه سال علیرضا آزاد شد و برگشت. راوی جان بی بی کلاه دازی |
+ | <ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=17631 یاران رضا]</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | + | <references/> | |
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | Image:محمودکلاهدرازی.jpg | ||
+ | </gallery> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض: محمود کلاهدرازی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان نیشابور]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۶
محمودکلاهدرازی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | نیشابور |
شهادت | 1365/04/16 |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدر:حسنعلی |
کد شهید: 6530889 تاریخ تولد :
نام : محمود محل تولد : نیشابور
نام خانوادگی : کلاهدرازی تاریخ شهادت : 1365/04/16
نام پدر : حسنعلی مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار :
محتویات
خاطرات
- موضوع ناظر و شاهد بودن شهيد برامور
یک روز در بیابان نشسته بودم و زانوی غم در بغل گرفته بودم که یک لحظه برادرم محمود را دیدم. آن زمان یکی از بچه های روستا که سر باز بود اسیر شده بود و از سرنوشتش خبری نبود. برادرم گفت: بلند شو و به منزل علیرضا برو و به پدر و مادرش اطلاع بده که پسرشان بر می گردد. وقتی به خودم آمدم دیدم که برادرم نیست. به خانه آمدم و آن قضیه را جدی نگرفتم و با خودم گفتم اگر بروم بگویم کسی حرفم را باور نمی کند. روز بعد در خانه نشسته بودم که یک نفر بازوی مرا گرفت برگشتم و دیدم برادرم است. مرا دعوا کرد و گفت چرا نرفتی به پدر و مادر علیرضا خبر بدهی که پسرشان زنده است و بر می گردد بلند شو همین حالا برو و به آنها اطلاع بده. سپس رفت. و من هم پشت سرش بیرون رفتم. برادرم نا پدید شد و من هم خبر را به خانواده علیرضا رساندم. بعد از سه سال علیرضا آزاد شد و برگشت. راوی جان بی بی کلاه دازی [۱]