شهید رمضان مختاری: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی « کد شهید: 6533809 تاریخ تولد : نام : رمضان محل تولد : تایباد نام خانوادگی : مختار...» ایجاد کرد) |
Raesipoor98 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱۵: | سطر ۱۵: | ||
متن کامل خاطره | متن کامل خاطره | ||
− | شهید در آخرین مرخصی که به تایباد آمده بود خیلی ساکت و کم حرف شده بود و مهمتر اینکه به نامادری خود گفته بود که حس عجیبی مرا به سوی خود می خواند پس بهتر است در اتو کشیدن لباسهایم زیاد و سعی و دقت نداشته باشید که احتمال قوی این مرخصی آخرین مرخصی من خواهد بود شهید خواهم شد و برگشتن در کار نخواهد بود و همین طور هم شد و آن مرخصی دیگر بدنبال نداشت و بدین گونه فرزندم دعوت حق را لبیک گفت. | + | [[شهید]] در آخرین مرخصی که به تایباد آمده بود خیلی ساکت و کم حرف شده بود و مهمتر اینکه به نامادری خود گفته بود که حس عجیبی مرا به سوی خود می خواند پس بهتر است در اتو کشیدن لباسهایم زیاد و سعی و دقت نداشته باشید که احتمال قوی این مرخصی آخرین مرخصی من خواهد بود شهید خواهم شد و برگشتن در کار نخواهد بود و همین طور هم شد و آن مرخصی دیگر بدنبال نداشت و بدین گونه فرزندم دعوت حق را لبیک گفت. |
عشق به ائمه اطهار | عشق به ائمه اطهار | ||
موضوع عشق به ائمه اطهار | موضوع عشق به ائمه اطهار | ||
سطر ۲۱: | سطر ۲۱: | ||
متن کامل خاطره | متن کامل خاطره | ||
− | رمضان در سن 4 سالگی از مادر یتیم شد. پس از سه ماه از فوت مادرش رمضان بشدت مریض شد به طوری که ادرار وی بند آمد و پس از مراجعه به پزشکی، یکی دوبار ادرار بچه را با سند کشیدند. مجبور شدیم بخاطر شدت بیماری جهت مداوا به مشهد مقدس برویم، پس از مراجعه به پزشکی در مشهد و انجام عکس و آزمایش نتیجه ای حاصل نگردید، چون پزشکان بیمارستان امام رضا (ع) معتقد بودند که نتیجه عکس ها و آزمایشها بازگو کننده مشکل خاص نیست. بنابراین مبلغ یک هزار و پانصد تومان را به عنوان عمل جراحی از ما تقاضا کردند. که درآن زمان مبلغ فوق هزینة سنگینی برای خانوادة ما محسوب می شد. بنابراین تصمیم گرفتیم به زادگاه خود برگردیم که تصادفاً با یک زن مسن در بیمارستان آشنا شدیم و آن خانم مهربان و باتجربه برای ما زیارت نامة حرم مطهر امام رضا (ع) خواند و دارو درمانی بوسیلة داروهای گیاهی را سفارش نمود. ما هم سفارش آن بندة خدا را عملی کردیم و حال بچه خوب شد و بدین وسیله با راهنمایی آن خانم و توسل به امام رضا (ع) و ائمه معصومین (ع) باعث نجات فرزندمان از مرگ شد. و بدین وسیله قسمت بود که در جنگ حق علیه باطل فرزندم شرکت نماید و در نهایت جان خود را در راه دین و اسلام و قرآن تقدیم کند. | + | رمضان در سن 4 سالگی از مادر یتیم شد. پس از سه ماه از فوت مادرش رمضان بشدت مریض شد به طوری که ادرار وی بند آمد و پس از مراجعه به پزشکی، یکی دوبار ادرار بچه را با سند کشیدند. مجبور شدیم بخاطر شدت بیماری جهت مداوا به مشهد مقدس برویم، پس از مراجعه به پزشکی در مشهد و انجام عکس و آزمایش نتیجه ای حاصل نگردید، چون پزشکان بیمارستان امام رضا (ع) معتقد بودند که نتیجه عکس ها و آزمایشها بازگو کننده مشکل خاص نیست. بنابراین مبلغ یک هزار و پانصد تومان را به عنوان عمل جراحی از ما تقاضا کردند. که درآن زمان مبلغ فوق هزینة سنگینی برای خانوادة ما محسوب می شد. بنابراین تصمیم گرفتیم به زادگاه خود برگردیم که تصادفاً با یک زن مسن در بیمارستان آشنا شدیم و آن خانم مهربان و باتجربه برای ما زیارت نامة حرم مطهر امام رضا (ع) خواند و دارو درمانی بوسیلة داروهای گیاهی را سفارش نمود. ما هم سفارش آن بندة خدا را عملی کردیم و حال بچه خوب شد و بدین وسیله با راهنمایی آن خانم و توسل به [[امام رضا]] (ع) و ائمه معصومین (ع) باعث نجات فرزندمان از مرگ شد. و بدین وسیله قسمت بود که در [[جنگ]] حق علیه باطل فرزندم شرکت نماید و در نهایت جان خود را در راه دین و اسلام و [[قرآن]] تقدیم کند. |
حالات معنوی خاص | حالات معنوی خاص | ||
موضوع حالات معنوي خاص | موضوع حالات معنوي خاص | ||
سطر ۵۲: | سطر ۵۲: | ||
متن کامل خاطره | متن کامل خاطره | ||
− | فرزندم رمضان چهار ساله بود که مادرش را از دست داد. سه ماه بعد از فوت مادرش ادرارشان بند آمد و به شدت مریض شد . پس از مراجعه به پزشک یکی دو بار ادرارش را به وسیله سرنگ کشیدن . ولی به خاطر درد شدیدی که ایشان تحمل می کرد فورا به بیمارستان امام رضا در مشهد مقدس بردیم پزشکان آن جا با انجام پیگیری آزمایشات و عکس ها به نتیجه خاصی دست نیافتند و به ما گفتند باید عمل شود و هزینه آن هم یک هزارو پانصد تومان می شود . در آن زمان برای ما هزینه خیلی سنگینی بود و ما از عمل کردن ایشان منصرف شدیم . در بیمارستان خانمی بر ما دارو های گیاهی را سفارش کرد و وقتی برگشتیم به ائمه اطهار و امام رضا متوسل شدیم و پس از مدتی که از دارو های گیاهی استفاده می کرد حال ایشان خوب شد و هیچ گونه مریضی نداشت و قسمتش این بود که به جبهه برود و در جنگ حضور داشته باشد.و در راه خدا به آروزیش درجه رفیع شهادت نائل گردد. | + | فرزندم رمضان چهار ساله بود که مادرش را از دست داد. سه ماه بعد از فوت مادرش ادرارشان بند آمد و به شدت مریض شد . پس از مراجعه به پزشک یکی دو بار ادرارش را به وسیله سرنگ کشیدن . ولی به خاطر درد شدیدی که ایشان تحمل می کرد فورا به بیمارستان امام رضا در مشهد مقدس بردیم پزشکان آن جا با انجام پیگیری آزمایشات و عکس ها به نتیجه خاصی دست نیافتند و به ما گفتند باید عمل شود و هزینه آن هم یک هزارو پانصد تومان می شود . در آن زمان برای ما هزینه خیلی سنگینی بود و ما از عمل کردن ایشان منصرف شدیم . در بیمارستان خانمی بر ما دارو های گیاهی را سفارش کرد و وقتی برگشتیم به ائمه اطهار و امام رضا متوسل شدیم و پس از مدتی که از دارو های گیاهی استفاده می کرد حال ایشان خوب شد و هیچ گونه مریضی نداشت و قسمتش این بود که به [[جبهه]] برود و در جنگ حضور داشته باشد.و در راه خدا به آروزیش درجه رفیع شهادت نائل گردد. |
پیش بینی شهادت | پیش بینی شهادت | ||
موضوع پيش بيني شهادت | موضوع پيش بيني شهادت |
نسخهٔ ۲۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۴۲
کد شهید: 6533809 تاریخ تولد : نام : رمضان محل تولد : تایباد نام خانوادگی : مختاری تاریخ شهادت : 1365/10/04 نام پدر : جمعه مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار : شهدا پیش بینی شهادت موضوع پيش بيني شهادت راوی علی محمد مختاری متن کامل خاطره
شهید در آخرین مرخصی که به تایباد آمده بود خیلی ساکت و کم حرف شده بود و مهمتر اینکه به نامادری خود گفته بود که حس عجیبی مرا به سوی خود می خواند پس بهتر است در اتو کشیدن لباسهایم زیاد و سعی و دقت نداشته باشید که احتمال قوی این مرخصی آخرین مرخصی من خواهد بود شهید خواهم شد و برگشتن در کار نخواهد بود و همین طور هم شد و آن مرخصی دیگر بدنبال نداشت و بدین گونه فرزندم دعوت حق را لبیک گفت. عشق به ائمه اطهار موضوع عشق به ائمه اطهار راوی حسین مختاری متن کامل خاطره
رمضان در سن 4 سالگی از مادر یتیم شد. پس از سه ماه از فوت مادرش رمضان بشدت مریض شد به طوری که ادرار وی بند آمد و پس از مراجعه به پزشکی، یکی دوبار ادرار بچه را با سند کشیدند. مجبور شدیم بخاطر شدت بیماری جهت مداوا به مشهد مقدس برویم، پس از مراجعه به پزشکی در مشهد و انجام عکس و آزمایش نتیجه ای حاصل نگردید، چون پزشکان بیمارستان امام رضا (ع) معتقد بودند که نتیجه عکس ها و آزمایشها بازگو کننده مشکل خاص نیست. بنابراین مبلغ یک هزار و پانصد تومان را به عنوان عمل جراحی از ما تقاضا کردند. که درآن زمان مبلغ فوق هزینة سنگینی برای خانوادة ما محسوب می شد. بنابراین تصمیم گرفتیم به زادگاه خود برگردیم که تصادفاً با یک زن مسن در بیمارستان آشنا شدیم و آن خانم مهربان و باتجربه برای ما زیارت نامة حرم مطهر امام رضا (ع) خواند و دارو درمانی بوسیلة داروهای گیاهی را سفارش نمود. ما هم سفارش آن بندة خدا را عملی کردیم و حال بچه خوب شد و بدین وسیله با راهنمایی آن خانم و توسل به امام رضا (ع) و ائمه معصومین (ع) باعث نجات فرزندمان از مرگ شد. و بدین وسیله قسمت بود که در جنگ حق علیه باطل فرزندم شرکت نماید و در نهایت جان خود را در راه دین و اسلام و قرآن تقدیم کند. حالات معنوی خاص موضوع حالات معنوي خاص راوی کبری علیرضایی متن کامل خاطره
به یاد دارم دفعه ی آخری که رمضان به مرخصی آمده بود، در خانه می نشست و بیرون نمی رفت با این که حدود پانزده روز مرخصی داشت ولی هر روز خانه بود و به عبادت می پرداخت. فقط یک روز برای تشییع جنازه ی شهیدی از خانه بیرون آمد و در مراسم آن شرکت کرد بعد از این که به خانه برگشت رو به من کرد و گفت: این دفعه که بروم برگشتی وجود ندارد و من را هم مانند همین شهید که در تشییع جنازه اش بودم تشییع خواهند کرد. عهد و نذر موضوع عهد و نذر راوی جمعه مختاری متن کامل خاطره
رمضان در سن چهار سالگی از مادر یتیم شد. درست پس از سه ماه از فوت مادرش به شدت مریض شد به طوری که ادرار وی بند آمده بود و پس از مراجعه به پزشک یکی دوبار ادرار او را با سرنگ کشیدند. ولی بعد مجبور شدیم به خاطر شدت درد جهت مداوا به مشهد مقدس برویم. پس از مراجعه به پزشک در مشهد و انجام عکس و آزمایش نتیجه ای حاصل نگردید . چون پزشکان بیمارستان امام رضا علیه السلام معتقد بودند که نتیجه عکس ها و آزمایشات بازگو کننده ی مشکل خاصی نیست. بنابراین مبلغ یکهزار و پانصد تومان را به عنوان هزینه ی عمل جراحی از ما تقاضا کردند که در آن زمان مبلغ فوق هزینه ی سنگینی برای خانواده ی ما محسوب می شد. بنابراین تصمیم گرفتیم به زادگاه خود برگردیم که با یک زن مسن در بیمارستان آشنا شدیم و آن خانم مهربان و باتجربه برای ما زیارت حضرت امام رضا علیه السلام و داروهای گیاهی را برای درمان سفارش نمود. ما هم سفارشات او را عمل کردیم و بدین وسیله با راهنمایی آن خانم و توسل به امام هشتم علیه السلام و ائمه ی معصومین علیهماالسلام نجات رمضان را از مرگ ملاحظه نمودیم و قسمت این بود که او در جنگ حق علیه باطل شرکت نماید و در نهایت جان خود را در راه اسلام و قرآن تقدیم کند.
حالات معنوی خاص موضوع حالات معنوي خاص راوی جمعه مختاری متن کامل خاطره
به خاطر دارم در آخرین مرخصی که رمضان به تایباد آمد، خیلی ساکت و کم حرف شده بود و روحیه ی خاصی پیدا کرده بود. مهمتر این که به نامادری خود گفته بود، حس غریبی مرا به سوی خود می خواند. پس بهتر است در اتو کشیدن و دوختن لباسهایم زیاد سعی و دقت نداشته باشی به احتمال زیاد این آخرین مرخصی من خواهد بود، چون به من الهام شده که به شهادت می رسم و دیگر برگشتی در کار نخواهد بود. عشق شهادت موضوع عشق شهادت راوی فاطمه مختاری متن کامل خاطره
به یاد دارم وقتی به مرخصی آمده بود مادرم لباس های برادرم رمضان را اتو می کرد ایشان به مادرم گفت: وقت خود را صرف اتو کردن لباس هایم نکن زیرا برای آخرین بار است که لباس هایم را اتو می کشی و دیگر به خانه بر نمی گردم و شهید می شوم. تولد و کودکی موضوع تولد و کودکي راوی جمعه مختاری متن کامل خاطره
فرزندم رمضان چهار ساله بود که مادرش را از دست داد. سه ماه بعد از فوت مادرش ادرارشان بند آمد و به شدت مریض شد . پس از مراجعه به پزشک یکی دو بار ادرارش را به وسیله سرنگ کشیدن . ولی به خاطر درد شدیدی که ایشان تحمل می کرد فورا به بیمارستان امام رضا در مشهد مقدس بردیم پزشکان آن جا با انجام پیگیری آزمایشات و عکس ها به نتیجه خاصی دست نیافتند و به ما گفتند باید عمل شود و هزینه آن هم یک هزارو پانصد تومان می شود . در آن زمان برای ما هزینه خیلی سنگینی بود و ما از عمل کردن ایشان منصرف شدیم . در بیمارستان خانمی بر ما دارو های گیاهی را سفارش کرد و وقتی برگشتیم به ائمه اطهار و امام رضا متوسل شدیم و پس از مدتی که از دارو های گیاهی استفاده می کرد حال ایشان خوب شد و هیچ گونه مریضی نداشت و قسمتش این بود که به جبهه برود و در جنگ حضور داشته باشد.و در راه خدا به آروزیش درجه رفیع شهادت نائل گردد. پیش بینی شهادت موضوع پيش بيني شهادت راوی جمعه مختاری متن کامل خاطره
وقتی فرزندم رمضان به مرخصی آمده بود خیلی ساکت و کم حرف بود و به نا مادریش گفته بود : یکی مرا به سمت خود می کشد و مرا فرا می خواند پس بهتر است که زیاد در را اتو کشیدن لباسها و کوچک کردن آن ها دقت نکن زیرا این بار معلوم نیست که بر گردم و شهید خواهم شد. منبع سایت: http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=18929