شهید قاسم گودرزی: تفاوت بین نسخهها
Parsasirat98 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | ||
+ | |نام فرد = قاسم گودرزی | ||
+ | |تصویر =18050.jpg | ||
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد =[[نیشابور]] | ||
+ | |شهادت = [[1362/05/08]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها =[[رزمنده]] | ||
+ | |جنگها = [[جنگ ایران و عراق]] | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = نام پدر:علیمحمد | ||
+ | }} | ||
+ | |||
کد شهید: 6221598 تاریخ تولد : | کد شهید: 6221598 تاریخ تولد : | ||
سطر ۱۰: | سطر ۴۰: | ||
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده | نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده | ||
گلزار : | گلزار : | ||
− | خاطرات | + | ==خاطرات== |
− | + | ||
− | موضوع خاطرات بعد از مجروحيت | + | *موضوع خاطرات بعد از مجروحيت |
− | + | ||
− | + | ||
− | قاسم یکبار مجروح شده و به خانه آمده بود هنوز جراحت بدنش خوب نشده بود که دروباره می خواست به جبهه برود اما او گفت:من طوری نشده ام که به خاطر آن در خانه بمانم و رفت و این آخرین دیدار ما با او بود. | + | قاسم یکبار مجروح شده و به خانه آمده بود هنوز جراحت بدنش خوب نشده بود که دروباره می خواست به جبهه برود اما او گفت: من طوری نشده ام که به خاطر آن در خانه بمانم و رفت و این آخرین دیدار ما با او بود. راوی طاهره مزه بگی |
− | + | ||
− | + | ||
− | راوی | + | |
− | + | ||
− | + | * موضوع خاطرات سياسي | |
− | + | ||
− | موضوع | + | |
− | + | ||
− | + | ||
− | یک روز | + | یک روز مشغول آب گرفتن بودیم که دیدیم قاسم آمد و گفت: بیا برای تظاهرات با هم به شهر برویم اما من با ایشان نرفتم دو هفته از ایشان خبری نبود بعد ما فهمیدیم که او در این مدت در شهر بوده و تظاهراتها شرکت می کرد. راوی قربان علی گودرزی |
+ | * موضوع قناعت و صرفه جويي | ||
+ | یک روز می خواستم برویم به خط مقدم بنده مسئول تدارکات بودم چون غذا نداشتیم فرمانده به بنده دستور داد که از نانها ی خشک برای تغذیه بچه ها استفاده کنیم و آنها را بین بچه ها توزیع کنیم لذا چون نانها خشک بود و کپک زده اکثر بچه ها قبول نکردند و بر نداشتند یکی از آنها که نانها را قبول کرد و برداشت قاسم بود.او نانهای خشک را در داخل کوله پشتی خود ریخت و گفت:اینها در موقع حساس به کار مان می آید و خود را با آن شرایط سخت بدون غذا راحت فرق داد. راوی حاج محمد رادکانلو | ||
+ | <ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=18050 سایت یاران رضا]</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | [[File:18050.jpg]] | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض: قاسم گودرزی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی ]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان نیشابور]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۳۳
قاسم گودرزی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | نیشابور |
شهادت | 1362/05/08 |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدر:علیمحمد |
کد شهید: 6221598 تاریخ تولد : نام : قاسم محل تولد : نیشابور نام خانوادگی : گودرزی تاریخ شهادت : 1362/05/08 نام پدر : علیمحمد مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار :
محتویات
خاطرات
- موضوع خاطرات بعد از مجروحيت
قاسم یکبار مجروح شده و به خانه آمده بود هنوز جراحت بدنش خوب نشده بود که دروباره می خواست به جبهه برود اما او گفت: من طوری نشده ام که به خاطر آن در خانه بمانم و رفت و این آخرین دیدار ما با او بود. راوی طاهره مزه بگی
- موضوع خاطرات سياسي
یک روز مشغول آب گرفتن بودیم که دیدیم قاسم آمد و گفت: بیا برای تظاهرات با هم به شهر برویم اما من با ایشان نرفتم دو هفته از ایشان خبری نبود بعد ما فهمیدیم که او در این مدت در شهر بوده و تظاهراتها شرکت می کرد. راوی قربان علی گودرزی
- موضوع قناعت و صرفه جويي
یک روز می خواستم برویم به خط مقدم بنده مسئول تدارکات بودم چون غذا نداشتیم فرمانده به بنده دستور داد که از نانها ی خشک برای تغذیه بچه ها استفاده کنیم و آنها را بین بچه ها توزیع کنیم لذا چون نانها خشک بود و کپک زده اکثر بچه ها قبول نکردند و بر نداشتند یکی از آنها که نانها را قبول کرد و برداشت قاسم بود.او نانهای خشک را در داخل کوله پشتی خود ریخت و گفت:اینها در موقع حساس به کار مان می آید و خود را با آن شرایط سخت بدون غذا راحت فرق داد. راوی حاج محمد رادکانلو [۱]