شهید حسین کارشکی: تفاوت بین نسخهها
Arameshi9706 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۵۹: | سطر ۵۹: | ||
یکی از دوستان حسین که ایشان را در جبهه با صورت پوستمال دیده بود خاطره ای را این گونه نقل می کرد: وقتی ایشان را با این حالت دیدم علت را از ایشان جویا شدم گفت: با یک چراغ قوه کوچک هشت نفر را به صورت سینه خیز از جلوی دید و [[گلوله]] ی دشمن نجات دادم از بس سینه خیز رفته ام به این حالت افتاده ام و دقیقاٌ روزی که جنازه ایشان را رؤیت کردم خودم صورت خون آلودش را با گلاب شستم. راوی سکینه قربانی | یکی از دوستان حسین که ایشان را در جبهه با صورت پوستمال دیده بود خاطره ای را این گونه نقل می کرد: وقتی ایشان را با این حالت دیدم علت را از ایشان جویا شدم گفت: با یک چراغ قوه کوچک هشت نفر را به صورت سینه خیز از جلوی دید و [[گلوله]] ی دشمن نجات دادم از بس سینه خیز رفته ام به این حالت افتاده ام و دقیقاٌ روزی که جنازه ایشان را رؤیت کردم خودم صورت خون آلودش را با گلاب شستم. راوی سکینه قربانی | ||
<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=17063 سایت یاران رضا]</ref> | <ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=17063 سایت یاران رضا]</ref> | ||
− | + | ||
− | + | ||
==نگارخانه تصاویر== | ==نگارخانه تصاویر== | ||
[[File:17063.jpg]] | [[File:17063.jpg]] | ||
+ | |||
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references /> | ||
+ | |||
==رده== | ==رده== | ||
{{ترتیبپیشفرض:حسین کار کشکی}} | {{ترتیبپیشفرض:حسین کار کشکی}} |
نسخهٔ ۱۳ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۴
شهید حسین کارشکی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | گناباد |
شهادت | 1362/01/24 |
محل دفن | شهدابهشتقاسم |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
شغل | دانش آموز |
خانواده | نام پدر:حسن |
کد شهید: 6220015 تاریخ تولد :
نام : حسین محل تولد : گناباد
نام خانوادگی : کارشکی تاریخ شهادت : 1362/01/24
نام پدر : حسن مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : دانش آموز یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار : شهدابهشتقاسم
محتویات
وصیتنامه
لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون « گمان نکنيد که آنهايي که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه آنان زنده اند و نزد خدا روزي مي خورند. با درود به رهبر نستوه انقلاب اسلامي ايران و درود به شهيدان جاويد اسلام از صدر اسلام تا کربلا و از کربلا تا شهيدان هميشه جاويد که با خون گرمشان نهال انقلاب را آبياري کردند و به دست ما دادند و اگر در اين راه مقدس شهادت نصيب ما شد به تمامي اقوام و خويشان خود توصيه مي کنم که راه مرا و اسلحه ام را بر زمين نگذاريد و را هم را ادامه دهيد و از پدر و مادر خودم خيلي راضي هستم و از آنها تشکر مي کنم که مرا از کوچکي بزرگ کرده اند و حالا هم در راه خدا هديه دادند. بعد از شهادت براي من مجلس عزاي ساده و کم خرجي بگيريد و هيچ کس نبايد در عزاي من گريه کند چون دشمن اسلام را شاد مي کند و من از مال دنيا چيزي ندارم ولي هر کس که از من طلب بود به او بدهيد خدا به شما توفيق بدهد که در راه اسلام بتوانيد خدمت کنيد و جنازه ام را در بهشت قاسم دفن کنيد.
خاطرات
- موضوع خبر شهادت
روز من مدرسه بودم مدیر گفت: می خواهیم به دیدار خانواده ات برویم پرسیدم چی شده است؟ گفت می خواهیم برویم منزلتان وقتی به منزل رفتیم دیدم چند نفر از خواهرهای بسیج و همسایه ها منزل ما هستند همان روز ساعت 8 صبح به ما خبر دادند که حسین شهید شده است و ساعت 10 تشییع کردند. راوی فاطمه کارشکی
- موضوع غيرت و تعصب ديني
زمانی که شایع شده بود عراقی ها چند دختر ایرانی را گرفته اند و زنده بگور کرده اند برادرم حسین غیرتش گل کرد و گفت: ما زنده باشیم و آنها بیایند به ناموس ما تجاوز کنند ما این جور زندگی را اصلاً نمی خواهیم زندگی با این وضعیت در این مملکت فایده ای ندارد که رد چکمه بیگانه در کشور ما باشد وقتی من نباشم هر چه می خواهد بشود ولی تا زنده ایم نمی گذاریم این اتفاق بیفتد. راوی محمد علی کارشکی
- موضوع عشق به جهاد
روزی فرزندم حسین به قصد حمام رفتن از خانه بیرون رفت و پس از چند دقیقه برگشت وقتی علت را جویا شدم که چرا زود برگشتی؟ گفت: وقتی بیرون رفتم دیدم تبلیغات سپاه اعلام می کند که قرار است به جبهه نیرو اعزام کنند من برگشتم تا به جبهه اعزام شوم و در منطقه به حمام می روم. راوی سکینه قربانی
- موضوع هوش و استعداد
یکی از دوستان حسین که ایشان را در جبهه با صورت پوستمال دیده بود خاطره ای را این گونه نقل می کرد: وقتی ایشان را با این حالت دیدم علت را از ایشان جویا شدم گفت: با یک چراغ قوه کوچک هشت نفر را به صورت سینه خیز از جلوی دید و گلوله ی دشمن نجات دادم از بس سینه خیز رفته ام به این حالت افتاده ام و دقیقاٌ روزی که جنازه ایشان را رؤیت کردم خودم صورت خون آلودش را با گلاب شستم. راوی سکینه قربانی [۱]