شهید ابوالقاسم حیدری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(وصیت نامه ی شهید)
 
(۱۳ نسخه‌های متوسط توسط ۷ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
  
  
نام: ابوالقاسم حیدری
+
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی
 
+
|نام فرد                = ابوالقاسم حیدری
نام پدر: رحمت الله
+
|تصویر                  =
 
+
|توضیح تصویر            =
نام مادر: عذرا
+
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 
+
|شهرت                  =
محل تولد: قزوین-عبدل آباد  تاریخ تولد: ۱۳۴۱/۰۸/۰۷
+
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
 
+
|تولد                   = [[1341/08/07-قزوین-عبدل اباد]]
محل شهادت: جزیره مجنون   تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۲
+
|شهادت                  = [[1363/12/22-جزیره مجنون]]
 
+
|وفات                  =
استان محل شهادت: بصره    شهر محل شهادت -
+
|مرگ                    =
 
+
|محل دفن                = [[قزوین-عبدل اباد]]
وضعیت تاهل: مجرد      درجه نظامی
+
|مفقود                  =
 
+
|جانباز                =
تحصیلات: سوم متوسطه   رشته -
+
|اسارت                  =
 
+
|نیرو                  =
محل کار: بنیاد تحت پوشش
+
|یگانهای خدمت          =
 
+
|طول خدمت              =
مزار شهید: قزوین-عبدل آباد
+
|درجه                   =
 
+
|سمت‌ها                  =
 
+
|جنگ‌‌ها                  =
 +
|نشان‌های لیاقت          =
 +
|عملیات‌              =
 +
|فعالیت‌ها              =
 +
|تحصیلات                 = سوم متوسطه
 +
|تخصص‌ها                = پاسدار
 +
|شغل                    = بنیاد تحت پوشش
 +
|خانواده                = نام پدر: رحمت‌الله
 +
}}
  
 
==زندگینامه==
 
==زندگینامه==
  
شهید ابوالقاسم حیدری هفتم آبان ۱۳۴۱ در روستای عبدل‌آباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد.پدرش رحمت‌الله، کشاورزی می‌کرد و مادرش عذرا نام داشت.تا سوم متوسطه درس خواند.پاسدار بود.بیست و دوم اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به کتف شهید شد.مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
+
شهید ابوالقاسم حیدری هفتم آبان ۱۳۴۱ در روستای عبدل‌آباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد.پدرش رحمت‌الله، کشاورزی می‌کرد و مادرش عذرا نام داشت.تا سوم متوسطه درس خواند.پاسدار بود.بیست و دوم اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به کتف شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
  
 
==وصیت نامه==
 
==وصیت نامه==
  
"بارالها !در این لحظات حساس عُمرم از تو به خاطر گناهانم، پوزش می خواهم و حقیرانه به درگاهت توبه می کنم و امیدوارم که وقتی جان به جان آفرین تسلیم کردم، تو ائمه ی اطهارت را به یاری ما بفرستی؛ چرا که من توشه ی راه ندارم و کسانی هستند از جمله پدر و مادر و خواهر و برادر و همه فامیل های دور و نزدیک که برای انسان گریه می کنند، عوض گریه، دعا کنند که خداوند به بنده ای که تا چند ساعت پیش مثل آن ها زنده بود، او را مورد آمرزش خود قرار دهد.به خدا قسم، ای کسانی که وصیت نامه ی مرا می خوانید!در روز قیامت از ما جواب می خواهند.می گویند:شما که قرآن داشتید و رهبری هم چون امام امت، خمینی بت شکن داشتید که الهی جانم فدای یک لحظه عمر پُر برکت او باد شما که حق و عدالت، ظلم و بیدادگری را می دیدید، چرا حرکت نکردید؟ برادر و خواهری که خدایت را دوست داری! گوش کن؛ آن دنیا نگویی کسی دعوت به حق نکرد .از رهنمودهای امام و دیگر مسؤولان جمهوری اسلامی ایران، درس شجاعت و ایثار و از خودگذشتگی بگیر ! برخیز که دین خدا در خطر یهودیان است. برخیز که ملت مظلوم جهان چشم انتظار حرکت تو هستند. برخیز که دین اسلام از بین می رود و اگر این انقلاب از بین برود دیگر سر بلند نخواهد کرد ! برخیز از خواب گران؛ برخیز ! مگر ۲۵۰ سال خواب بس نیست؟ برخیزید که کربلا، نجف و قدس در انتظار شماست؛ همان طور که الآن قدم های استوار شما دلاورمردان راه حق و آزادی و اسلام را بوسه باران می کنند.برخیز وقت حماسه، ایثار، شهامت و جهاد مقدس فرا رسیده است.پدرجان ! از اینکه از شما خداحافظی نکرده ام، از شما معذرت می خواهم و امیدوارم که با بزرگواری، فرزند کوچکت را ببخشید و اگر ناراحتی از من دارید به خاطر خدا ببخشید و به حساب خودم بگذارید.خدمت مادر عزیزم سلام می رسانم و حلالیت می خواهم.خدمت خواهرم ربابه سلام می رسانم و از مادرم و خواهرم می خواهم که اگر گریه کردند، به خاطر مظلومیت سید الشهدا (ع) گریه کنند.از برادرانم می خواهم که امام را تنها نگذارند و از خدمت خواهران عزیزم می خواهم که درس و حجاب خود را فراموش نکنند.از تمام کسانی که به آنها زیان رساندم و حقی به گردنم دارند، حلالیت می خواهم و عاجزانه تقاضامندم که امام را تنها نگذارید و شما را به خدا، یادی از خانواده های شهدا، اسرا، مجروحین، معلولین و مفقودین بکنید.پدر جان ! از شما می خواهم (مخصوصاً پدر و مادرم) که شما را به خدا مرا حلال کنید؛ چون بیشتر از این در قیامت گناهکار نباشم.الآن آفتاب غروب می کند؛ معلوم نیست تا چند مدت دیگر زنده باشم.عجله دارم و تند تند و سریع می نویسم.در لحظات آخر عُمرم، از شما خداحافظی و حلالیت می طلبم و این دنیا را چند روز و چند مدت دیگر وداع می کنم و اگر خدا خواست و شهید شدم، برای من دعا کنید که خداوند، مرا ببخشد و همواره به یاد قیامت باشید و اگر چیزی را اشتباها نوشتم و تند بوده است، ببخشید.کاغذ دارد تمام می شود و وداع آخرمان است؛ مرا حلال کنید.مادرم و خواهرم و برادرانم ! خدا نگهدارتان . دیدار در روز قیامت ان شاء الله با روی سفید و پاک.عصر روز چهارشنبه؛ غروب آفتاب؛ ساعت ۴۵/۵ دقیقه تمام.التماس دعا دارم و السلام؛ ۱۵/۱۲/۶۳ ابوالقاسم حیدری"
+
"بارالها! در این لحظات حساس عُمرم از تو به خاطر گناهانم، پوزش می خواهم و حقیرانه به درگاهت توبه می کنم و امیدوارم که وقتی جان به جان آفرین تسلیم کردم، تو ائمه ی اطهارت را به یاری ما بفرستی؛ چرا که من توشه ی راه ندارم و کسانی هستند از جمله پدر و مادر و خواهر و برادر و همه فامیل های دور و نزدیک که برای انسان گریه می کنند، عوض گریه، دعا کنند که خداوند به بنده ای که تا چند ساعت پیش مثل آن ها زنده بود، او را مورد آمرزش خود قرار دهد. به خدا قسم، ای کسانی که وصیت نامه ی مرا می خوانید! در روز قیامت از ما جواب می خواهند. می گویند: شما که قرآن داشتید و رهبری هم چون امام امت، خمینی بت شکن داشتید که الهی جانم فدای یک لحظه عمر پُر برکت او باد شما که حق و عدالت، ظلم و بیدادگری را می دیدید، چرا حرکت نکردید؟ برادر و خواهری که خدایت را دوست داری! گوش کن؛ آن دنیا نگویی کسی دعوت به حق نکرد. از رهنمودهای امام و دیگر مسؤولان جمهوری اسلامی ایران، درس شجاعت و ایثار و از خودگذشتگی بگیر! برخیز که دین خدا در خطر یهودیان است. برخیز که ملت مظلوم جهان چشم انتظار حرکت تو هستند. برخیز که دین اسلام از بین می رود و اگر این انقلاب از بین برود دیگر سر بلند نخواهد کرد ! برخیز از خواب گران؛ برخیز! مگر ۲۵۰ سال خواب بس نیست؟ برخیزید که کربلا، نجف و قدس در انتظار شماست؛ همان طور که الان قدم های استوار شما دلاورمردان راه حق و آزادی و اسلام را بوسه باران می کنند.برخیز وقت حماسه، ایثار، شهامت و جهاد مقدس فرا رسیده است.پدرجان! از اینکه از شما خداحافظی نکرده ام، از شما معذرت می خواهم و امیدوارم که با بزرگواری، فرزند کوچکت را ببخشید و اگر ناراحتی از من دارید به خاطر خدا ببخشید و به حساب خودم بگذارید.خدمت مادر عزیزم سلام می رسانم و حلالیت می خواهم. خدمت خواهرم ربابه سلام می رسانم و از مادرم و خواهرم می خواهم که اگر گریه کردند، به خاطر مظلومیت [[سید الشهدا (ع)]] گریه کنند. از برادرانم می خواهم که امام را تنها نگذارند و از خدمت خواهران عزیزم می خواهم که درس و حجاب خود را فراموش نکنند. از تمام کسانی که به آنها زیان رساندم و حقی به گردنم دارند، حلالیت می خواهم و عاجزانه تقاضامندم که امام را تنها نگذارید و شما را به خدا، یادی از خانواده های شهدا، اسرا، مجروحین، معلولین و مفقودین بکنید. پدر جان! از شما می خواهم (مخصوصاً پدر و مادرم) که شما را به خدا مرا حلال کنید؛ چون بیشتر از این در قیامت گناهکار نباشم. الان آفتاب غروب می کند؛ معلوم نیست تا چند مدت دیگر زنده باشم. عجله دارم و تند تند و سریع می نویسم. در لحظات آخر عُمرم، از شما خداحافظی و حلالیت می طلبم و این دنیا را چند روز و چند مدت دیگر وداع می کنم و اگر خدا خواست و شهید شدم، برای من دعا کنید که خداوند، مرا ببخشد و همواره به یاد قیامت باشید و اگر چیزی را اشتباها نوشتم و تند بوده است، ببخشید. کاغذ دارد تمام می شود و وداع آخرمان است؛ مرا حلال کنید. مادرم و خواهرم و برادرانم! خدا نگهدارتان. دیدار در روز قیامت ان شاء الله با روی سفید و پاک.عصر روز چهارشنبه؛ غروب آفتاب؛ ساعت ۴۵/۵ دقیقه تمام.التماس دعا دارم و السلام؛ ۱۵/۱۲/۶۳ ابوالقاسم حیدری"<ref> [http://http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1233 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref>
 
+
منبع : <ref>[[ http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1233|پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]]</ref>
+
 
+
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
== رده‌ها ==
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:ابوالقاسم_حیدری}}
 
[[رده: شهدا]]
 
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 
[[رده: شهدای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی]]
 
[[رده: شهدای ایران]]
 
[[رده: شهدای استان قزوین]]
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۹


ابوالقاسم حیدری
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد 1341/08/07-قزوین-عبدل اباد
شهادت 1363/12/22-جزیره مجنون
محل دفن قزوین-عبدل اباد
تحصیلات سوم متوسطه
تخصص‌ها پاسدار
شغل بنیاد تحت پوشش
خانواده نام پدر: رحمت‌الله


زندگینامه

شهید ابوالقاسم حیدری هفتم آبان ۱۳۴۱ در روستای عبدل‌آباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد.پدرش رحمت‌الله، کشاورزی می‌کرد و مادرش عذرا نام داشت.تا سوم متوسطه درس خواند.پاسدار بود.بیست و دوم اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به کتف شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

وصیت نامه

"بارالها! در این لحظات حساس عُمرم از تو به خاطر گناهانم، پوزش می خواهم و حقیرانه به درگاهت توبه می کنم و امیدوارم که وقتی جان به جان آفرین تسلیم کردم، تو ائمه ی اطهارت را به یاری ما بفرستی؛ چرا که من توشه ی راه ندارم و کسانی هستند از جمله پدر و مادر و خواهر و برادر و همه فامیل های دور و نزدیک که برای انسان گریه می کنند، عوض گریه، دعا کنند که خداوند به بنده ای که تا چند ساعت پیش مثل آن ها زنده بود، او را مورد آمرزش خود قرار دهد. به خدا قسم، ای کسانی که وصیت نامه ی مرا می خوانید! در روز قیامت از ما جواب می خواهند. می گویند: شما که قرآن داشتید و رهبری هم چون امام امت، خمینی بت شکن داشتید که الهی جانم فدای یک لحظه عمر پُر برکت او باد شما که حق و عدالت، ظلم و بیدادگری را می دیدید، چرا حرکت نکردید؟ برادر و خواهری که خدایت را دوست داری! گوش کن؛ آن دنیا نگویی کسی دعوت به حق نکرد. از رهنمودهای امام و دیگر مسؤولان جمهوری اسلامی ایران، درس شجاعت و ایثار و از خودگذشتگی بگیر! برخیز که دین خدا در خطر یهودیان است. برخیز که ملت مظلوم جهان چشم انتظار حرکت تو هستند. برخیز که دین اسلام از بین می رود و اگر این انقلاب از بین برود دیگر سر بلند نخواهد کرد ! برخیز از خواب گران؛ برخیز! مگر ۲۵۰ سال خواب بس نیست؟ برخیزید که کربلا، نجف و قدس در انتظار شماست؛ همان طور که الان قدم های استوار شما دلاورمردان راه حق و آزادی و اسلام را بوسه باران می کنند.برخیز وقت حماسه، ایثار، شهامت و جهاد مقدس فرا رسیده است.پدرجان! از اینکه از شما خداحافظی نکرده ام، از شما معذرت می خواهم و امیدوارم که با بزرگواری، فرزند کوچکت را ببخشید و اگر ناراحتی از من دارید به خاطر خدا ببخشید و به حساب خودم بگذارید.خدمت مادر عزیزم سلام می رسانم و حلالیت می خواهم. خدمت خواهرم ربابه سلام می رسانم و از مادرم و خواهرم می خواهم که اگر گریه کردند، به خاطر مظلومیت سید الشهدا (ع) گریه کنند. از برادرانم می خواهم که امام را تنها نگذارند و از خدمت خواهران عزیزم می خواهم که درس و حجاب خود را فراموش نکنند. از تمام کسانی که به آنها زیان رساندم و حقی به گردنم دارند، حلالیت می خواهم و عاجزانه تقاضامندم که امام را تنها نگذارید و شما را به خدا، یادی از خانواده های شهدا، اسرا، مجروحین، معلولین و مفقودین بکنید. پدر جان! از شما می خواهم (مخصوصاً پدر و مادرم) که شما را به خدا مرا حلال کنید؛ چون بیشتر از این در قیامت گناهکار نباشم. الان آفتاب غروب می کند؛ معلوم نیست تا چند مدت دیگر زنده باشم. عجله دارم و تند تند و سریع می نویسم. در لحظات آخر عُمرم، از شما خداحافظی و حلالیت می طلبم و این دنیا را چند روز و چند مدت دیگر وداع می کنم و اگر خدا خواست و شهید شدم، برای من دعا کنید که خداوند، مرا ببخشد و همواره به یاد قیامت باشید و اگر چیزی را اشتباها نوشتم و تند بوده است، ببخشید. کاغذ دارد تمام می شود و وداع آخرمان است؛ مرا حلال کنید. مادرم و خواهرم و برادرانم! خدا نگهدارتان. دیدار در روز قیامت ان شاء الله با روی سفید و پاک.عصر روز چهارشنبه؛ غروب آفتاب؛ ساعت ۴۵/۵ دقیقه تمام.التماس دعا دارم و السلام؛ ۱۵/۱۲/۶۳ ابوالقاسم حیدری"[۱]

پانویس

  1. پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین