شهید محمد حسین ریحانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۲ نسخه‌های متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
 
 
کد شهید:6517869
 
کد شهید:6517869
 +
 
نام :محمدحسین‌
 
نام :محمدحسین‌
 +
 
نام خانوادگی :ریحانی
 
نام خانوادگی :ریحانی
 +
 
نام پدر :محمداسماعیل‌
 
نام پدر :محمداسماعیل‌
 +
 
محل تولد :تربت ‌حیدریه
 
محل تولد :تربت ‌حیدریه
‌تاریخ شهادت :1365/10/۲۶
+
 
مکان شهادت :
+
‌تاریخ شهادت :1365/10/26
 +
 
 
تحصیلات :نامشخص
 
تحصیلات :نامشخص
منطقه شهادت :
+
 
شغل :
+
یگان خدمتی :
+
 
گروه مربوط :گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
 
گروه مربوط :گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
 +
 
نوع عضویت :سایر شهدا
 
نوع عضویت :سایر شهدا
 +
 
مسئولیت :رزمنده
 
مسئولیت :رزمنده
‌گلزار :
 
  
خاطرات
 
  
عنوان عشق به جهاد
+
==خاطرات==
موضوع عشق به جهاد
+
 
راوی حوا عابدین
+
  
 +
* موضوع: عشق به جهاد
  
قبل از اینکه همسرم محمد حسین برای آخرین بار به جبهه برود. یک روز یکی از روستاییان ایشان را دید و به او گفت: محمد حسین چرا همیشه به جبهه میرود و خانواده ات را تنها می گذاری و آنها را ناراحت میکنی. ایشان در جواب گفته بود: من باید بروم و آرزوی در سر دارم برسم و مطمین هستم خانواده ام در این امر ناراحت نیستند.
+
قبل از اینکه همسرم محمد حسین برای آخرین بار به جبهه برود. یک روز یکی از روستاییان ایشان را دید و به او گفت: محمد حسین چرا همیشه به جبهه میرود و خانواده ات را تنها می گذاری و آنها را ناراحت میکنی. ایشان در جواب گفته بود: من باید بروم و آرزوی در سر دارم برسم و مطمین هستم خانواده ام در این امر ناراحت نیستند. راوی حوا عابدین
  
عنوان خواب و رویای دیگران در مورد شهادت شهید
 
موضوع خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد
 
راوی کلثوم ریحانی
 
  
 +
* موضوع: خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد
  
به خاطر دارم قبل از آنکه پدرم به فیض عظیم شهادت نایل گردد، یک شب خواب دیدم که دست و پای پدرم را قطع کرده اند. صبح که از خواب بیدار شدم، خواب را برای مادر بزرگ و مادرم گفتم، آنها خیلی ناراحت شدند و گریه کردند. ناگهان بعد از ظهر روز بعد از طرف سپاه به در خانه ما آمدند و مادرم را بردند. در همان لحظه بود که متوجه شدم پدرم به درجه رفیع شهادت رسیده است.
+
به خاطر دارم قبل از آنکه پدرم به فیض عظیم شهادت نایل گردد، یک شب خواب دیدم که دست و پای پدرم را قطع کرده اند. صبح که از خواب بیدار شدم، خواب را برای مادر بزرگ و مادرم گفتم، آنها خیلی ناراحت شدند و گریه کردند. ناگهان بعد از ظهر روز بعد از طرف سپاه به در خانه ما آمدند و مادرم را بردند. در همان لحظه بود که متوجه شدم پدرم به درجه رفیع شهادت رسیده است. راوی کلثوم ریحانی
  
عنوان عشق شهادت
 
موضوع عشق شهادت
 
راوی کلثوم ریحانی
 
  
 +
* موضوع: عشق شهادت
  
به خاطر دارم آخرین باری که پدرم می خواست به جبهه برود. حال و هوای دیگری داشت و چهرش بسیار بشاش و خندان داشت. ما هم به شوخی به ایشان می گفتیم. پدر وضع شما خوب شده است خیلی خوشحال هستید. ایشان گفتند: من بیشتر به خدا نزدیک شده ام و به من الهام شده است که این سفر آخر است و اگر خدا بخواهد به آرزوی همیشگی خودم خواهم رسید.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=10656 سایت یاران رضا]</ref>
+
به خاطر دارم آخرین باری که پدرم می خواست به جبهه برود. حال و هوای دیگری داشت و چهرش بسیار بشاش و خندان داشت. ما هم به شوخی به ایشان می گفتیم. پدر وضع شما خوب شده است خیلی خوشحال هستید. ایشان گفتند: من بیشتر به خدا نزدیک شده ام و به من الهام شده است که این سفر آخر است و اگر خدا بخواهد به آرزوی همیشگی خودم خواهم رسید. راوی کلثوم ریحانی
 +
. <ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=10656 سایت یاران رضا]</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 +
==رده==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمد حسین ریحانی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان خراسان رضوی]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان تربت حیدریه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۰۵:۳۱

کد شهید:6517869

نام :محمدحسین‌

نام خانوادگی :ریحانی

نام پدر :محمداسماعیل‌

محل تولد :تربت ‌حیدریه

‌تاریخ شهادت :1365/10/26

تحصیلات :نامشخص

گروه مربوط :گروهی برای این شهید ثبت نشده است.

نوع عضویت :سایر شهدا

مسئولیت :رزمنده


خاطرات

  • موضوع: عشق به جهاد

قبل از اینکه همسرم محمد حسین برای آخرین بار به جبهه برود. یک روز یکی از روستاییان ایشان را دید و به او گفت: محمد حسین چرا همیشه به جبهه میرود و خانواده ات را تنها می گذاری و آنها را ناراحت میکنی. ایشان در جواب گفته بود: من باید بروم و آرزوی در سر دارم برسم و مطمین هستم خانواده ام در این امر ناراحت نیستند. راوی حوا عابدین


  • موضوع: خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد

به خاطر دارم قبل از آنکه پدرم به فیض عظیم شهادت نایل گردد، یک شب خواب دیدم که دست و پای پدرم را قطع کرده اند. صبح که از خواب بیدار شدم، خواب را برای مادر بزرگ و مادرم گفتم، آنها خیلی ناراحت شدند و گریه کردند. ناگهان بعد از ظهر روز بعد از طرف سپاه به در خانه ما آمدند و مادرم را بردند. در همان لحظه بود که متوجه شدم پدرم به درجه رفیع شهادت رسیده است. راوی کلثوم ریحانی


  • موضوع: عشق شهادت

به خاطر دارم آخرین باری که پدرم می خواست به جبهه برود. حال و هوای دیگری داشت و چهرش بسیار بشاش و خندان داشت. ما هم به شوخی به ایشان می گفتیم. پدر وضع شما خوب شده است خیلی خوشحال هستید. ایشان گفتند: من بیشتر به خدا نزدیک شده ام و به من الهام شده است که این سفر آخر است و اگر خدا بخواهد به آرزوی همیشگی خودم خواهم رسید. راوی کلثوم ریحانی . [۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده