شهید محمد روحی فروتقه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده)
سطر ۲۰: سطر ۲۰:
  
  
عنوان لحظه و نحوه شهادت
+
عنوان: لحظه و نحوه شهادت
موضوع لحظه و نحوه شهادت
+
موضوع: لحظه و نحوه شهادت
  
  
دوست عزیز شهیدم محمد روحى چندین بار به جبهه رفت و نهایتاً به آرزویش رسید و شهید شد وقتیکه جنازه محمد را براى شناسائى آورده بودند و خانواده‏اش رفته بودند چون محمد سر نداشت شناسایى براى خانواده مشکل شده بود و تو را از انگشترش شناخته بودند یک شب خواب دیدم که با شهید روبوسى مى‏کنیم در عالم خواب به محمد گفتم گفته‏اند که تو سر در بدن ندارى او گفت نخیر جون موقع جان دادن هیچ وقت از یادم نمى‏رود که من از خواب بیدار شدم.
+
دوست عزیز شهیدم محمد روحى چندین بار به جبهه رفت و نهایتاً به آرزویش رسید و شهید شد وقتیکه جنازه محمد را براى شناسائى آورده بودند و خانواده ‏اش رفته بودند چون محمد سر نداشت شناسایى براى خانواده مشکل شده بود و تو را از انگشترش شناخته بودند یک شب خواب دیدم که با شهید روبوسى مى‏کنیم در عالم خواب به محمد گفتم گفته ‏اند که تو سر در بدن ندارى او گفت نخیر جون موقع جان دادن هیچ وقت از یادم نمى‏رود که من از خواب بیدار شدم.
  
عنوان خواب و رویای دیگران در مورد شهادت شهید
+
عنوان: خواب و رویای دیگران در مورد شهادت شهید
موضوع خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد
+
  
 +
موضوع: خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد
  
زمانیکه فرزند عزیز شهیدم محمد جبهه بود تقریبا دو سه روز قبل از شهادتش یک شب در خواب دیدم که یکى از دوستانش آمده درب منزل و من هم رفتم درب حیاط دیدم یک دسته گل بزرگى در دست دارد و دسته گل را به من داد و گفت این دسته گل را محمد داده که من بدهم به شما و شما هم بدهید به به پدر بزرگ محمد گفتم مگر محمد خودش نمى‏آید گفت: چرا او هم چند روز دیگر مى‏آید گفتم شما کى مى‏روید گفت وقتى خواستم برگردم به جبهه مى‏آیم اگر نامه داشتید مى‏برم تا مى‏خواستم تعارف منزل کنم از خواب بیدار شدم و بعداز چند روز خبر شهادت محمد را برایمان آوردند.
+
 
 +
زمانیکه فرزند عزیز شهیدم محمد جبهه بود تقریبا دو سه روز قبل از شهادتش یک شب در خواب دیدم که یکى از دوستانش آمده درب منزل و من هم رفتم درب حیاط دیدم یک دسته گل بزرگى در دست دارد و دسته گل را به من داد و گفت این دسته گل را محمد داده که من بدهم به شما و شما هم بدهید به به پدر بزرگ محمد گفتم مگر محمد خودش نمى‏ آید گفت: چرا او هم چند روز دیگر مى ‏آید گفتم شما کى مى‏ روید گفت وقتى خواستم برگردم به جبهه مى ‏آیم اگر نامه داشتید مى ‏برم تا مى‏ خواستم تعارف منزل کنم از خواب بیدار شدم و بعداز چند روز خبر شهادت محمد را برایمان آوردند.
 
<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=10566 سایت یاران رضا]</ref>
 
<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=10566 سایت یاران رضا]</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
==رده==
 
==رده==
 +
==رده==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمد روحی فروتقه}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان  خراسان رضوی]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان کاشمر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۵۹


کد شهید:6517627 نام :محمد نام خانوادگی :روحی‌فروتقه نام پدر :غلامرضا محل تولد :کاشمر ‌تاریخ شهادت :1365/10/۲۳ مکان شهادت : تحصیلات :نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط :گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت :سایر شهدا مسئولیت :رزمنده ‌گلزار :

خاطرات


عنوان: لحظه و نحوه شهادت موضوع: لحظه و نحوه شهادت


دوست عزیز شهیدم محمد روحى چندین بار به جبهه رفت و نهایتاً به آرزویش رسید و شهید شد وقتیکه جنازه محمد را براى شناسائى آورده بودند و خانواده ‏اش رفته بودند چون محمد سر نداشت شناسایى براى خانواده مشکل شده بود و تو را از انگشترش شناخته بودند یک شب خواب دیدم که با شهید روبوسى مى‏کنیم در عالم خواب به محمد گفتم گفته ‏اند که تو سر در بدن ندارى او گفت نخیر جون موقع جان دادن هیچ وقت از یادم نمى‏رود که من از خواب بیدار شدم.

عنوان: خواب و رویای دیگران در مورد شهادت شهید

موضوع: خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد


زمانیکه فرزند عزیز شهیدم محمد جبهه بود تقریبا دو سه روز قبل از شهادتش یک شب در خواب دیدم که یکى از دوستانش آمده درب منزل و من هم رفتم درب حیاط دیدم یک دسته گل بزرگى در دست دارد و دسته گل را به من داد و گفت این دسته گل را محمد داده که من بدهم به شما و شما هم بدهید به به پدر بزرگ محمد گفتم مگر محمد خودش نمى‏ آید گفت: چرا او هم چند روز دیگر مى ‏آید گفتم شما کى مى‏ روید گفت وقتى خواستم برگردم به جبهه مى ‏آیم اگر نامه داشتید مى ‏برم تا مى‏ خواستم تعارف منزل کنم از خواب بیدار شدم و بعداز چند روز خبر شهادت محمد را برایمان آوردند. [۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده

رده