شهید میرزا ختائی‌: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده)
سطر ۲۴: سطر ۲۴:
 
آرزوی شهادت
 
آرزوی شهادت
  
در دوران دفاع مقدس که فرزند عزیز شهیدم میرزا جبهه بود برای سلامتی اش یک گوسفند نذر زیارتگاه علی بلاغ کردم که پسرم به سلامتی به آغوش خانواده برگردد وقتی به مرخصی آمد برای ادای نذرم به زیارتگاه رفتیم به اتفاق اقوام و همسایه ها نذرم را ادا کردم و شب را هم در همان جا خوابیدیم نصف های شب بیدار شدم دیدم فرزندم میرزا نیست حرکت کردم رفتم دیدم که در زیارتگاه نشسته و مشغول دعا و راز و نیاز با خداوند و متعال است پرسیدم چه حاجتی داری؟ گفت: مادرم من از خداوند طلب شهادت کرده ام وقتی دیدم آرزوی قلبی اش شهادت است گفتم: خدایا راضی ام به رضای تو.<ref>[[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7891|سایت یاران رضا]]</ref>
+
در دوران دفاع مقدس که فرزند عزیز شهیدم میرزا جبهه بود برای سلامتی اش یک گوسفند نذر زیارتگاه علی بلاغ کردم که پسرم به سلامتی به آغوش خانواده برگردد وقتی به مرخصی آمد برای ادای نذرم به زیارتگاه رفتیم به اتفاق اقوام و همسایه ها نذرم را ادا کردم و شب را هم در همان جا خوابیدیم نصف های شب بیدار شدم دیدم فرزندم میرزا نیست حرکت کردم رفتم دیدم که در زیارتگاه نشسته و مشغول دعا و راز و نیاز با خداوند و متعال است پرسیدم چه حاجتی داری؟ گفت: مادرم من از خداوند طلب شهادت کرده ام وقتی دیدم آرزوی قلبی اش شهادت است گفتم: خدایا راضی ام به رضای تو. <ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7891 سایت یاران رضا]</ref>
 
+
 
+
 
+
 
==پانویس==  
 
==پانویس==  
 
<references/> 
 
<references/> 
 +
==رده==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:میرزا ختائی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان  خراسان رضوی]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان درگز]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۵:۲۱

نام : میرزا

نام خانوادگی : ختائی‌

نام پدر : علی‌اصغر

محل تولد : درگز

تاریخ شهادت : 1367/01/24

مسئولیت : فرمانده گروهان-ادوات


خاطرات

وفای به عهد


کلاس چهارم ابتدایی بودم که برادر عزیز شهیدم میرزا مرا تشویق به خواندن نماز و روزه می کرد و می گفت: اگر نمازت را بخوانی و روزه ات را بگیری و در درسهایت هم موفق باشی برایت یک دوچرخه می خرم من هم به گفته ی ایشان عمل کردم و او هم به قول خودش عمل کرد و یک شب ناگهان دوچرخه را برایم خرید و آورد من هم در حضور خانواده یک دور با دوچرخه ام در داخل حیاط منزل زدم.


آرزوی شهادت

در دوران دفاع مقدس که فرزند عزیز شهیدم میرزا جبهه بود برای سلامتی اش یک گوسفند نذر زیارتگاه علی بلاغ کردم که پسرم به سلامتی به آغوش خانواده برگردد وقتی به مرخصی آمد برای ادای نذرم به زیارتگاه رفتیم به اتفاق اقوام و همسایه ها نذرم را ادا کردم و شب را هم در همان جا خوابیدیم نصف های شب بیدار شدم دیدم فرزندم میرزا نیست حرکت کردم رفتم دیدم که در زیارتگاه نشسته و مشغول دعا و راز و نیاز با خداوند و متعال است پرسیدم چه حاجتی داری؟ گفت: مادرم من از خداوند طلب شهادت کرده ام وقتی دیدم آرزوی قلبی اش شهادت است گفتم: خدایا راضی ام به رضای تو. [۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا
 

رده