شهید سید ناصر شجاعی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۳ نسخه‌های متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۳۰: سطر ۳۰:
  
  
نام و نام خانوادگی شهید: سید ناصر شجاعی
+
نام : سید ناصر  
 +
نام خانوادگی: شجاعی
  
فرزند: حسن
+
نام پدر: حسن
  
متولد: ۱۳۴۴/۰۱/۰۱
+
تاریخ تولد: 1344/1/1
  
شهادت: ۱۱/۱۰/۱۳۶۵
+
تاریخ شهادت: 1365/10/11
  
 
قطعه: بستان
 
قطعه: بستان
سطر ۴۲: سطر ۴۳:
 
عملیات منجر به شهادت: طریق القدس
 
عملیات منجر به شهادت: طریق القدس
  
سرباز زمینی سپاه
+
یگان خدمتی: زمینی سپاه
  
  
 
==خاطرات==
 
==خاطرات==
  
از [[مشهد]] که برگشت حال و روزش تغییر کرد نشاط عجیبی داشت، از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و از همه حلالیت طلبید. قرار بود فردا با دوستانش عازم جبهه شود، همان روز رفتیم به گلستان شهدا، سر قبر [[شهید سید رحمان هاشمی]]. دیگر گریه نمی کرد. دو تن دیگر از دوستانش در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آن ها خیره شد؛ گویی چیزهایی می دید که ما از آن ها بی خبر بودیم. رفت سراغ مسئول گلستان شهدا، از او خواست در کنار سید رحمان کسی را دفن نکند. ایشان هم گفت : من نمی توانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک [[شهید]] آوردند و گفتند می خواهیم اینجا دفن کنیم. محمد نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت : شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار. همان طور هم شد و محمد در کنار سید رحمان دفن شد. راوی علی تورجی
+
* پیش بینی شهادت
 +
 
 +
 
 +
 
 +
از [[مشهد]] که برگشت حال و روزش تغییر کرد نشاط عجیبی داشت، از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و از همه حلالیت طلبید. قرار بود فردا با دوستانش عازم جبهه شود، همان روز رفتیم به گلستان شهدا، سر قبر [[شهید سید رحمان هاشمی]]. دیگر گریه نمی کرد. دو تن دیگر از دوستانش در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آن ها خیره شد؛ گویی چیزهایی می دید که ما از آن ها بی خبر بودیم. رفت سراغ مسئول گلستان شهدا، از او خواست در کنار سید رحمان کسی را دفن نکند. ایشان هم گفت : من نمی توانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک [[شهید]] آوردند و گفتند می خواهیم اینجا دفن کنیم. محمد نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت : شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار. همان طور هم شد و محمد در کنار سید رحمان دفن شد. علی تورجی
  
 
==وصیت نامه==
 
==وصیت نامه==
سطر ۵۸: سطر ۶۳:
 
[[رده: شهدا]]  
 
[[رده: شهدا]]  
 
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
[[رده: شهدا سپاه پاسدران انقلاب اسلامی]]
+
[[رده: شهدای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی]]
 
[[رده: شهدای ایران]]
 
[[رده: شهدای ایران]]
[[ رده: استان اصفهان]]
+
[[ رده: شهدای استان اصفهان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۲۵

سید ناصر شجاعی
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد ۱۳۴۴/۰۱/۰۱
شهادت بستان،۱۱/۱۰/۱۳۶۵
یگانهای خدمت سپاه
سمت‌ها سرباز زمینی سپاه
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
خانواده نام پدر:حسن


نام : سید ناصر نام خانوادگی: شجاعی

نام پدر: حسن

تاریخ تولد: 1344/1/1

تاریخ شهادت: 1365/10/11

قطعه: بستان

عملیات منجر به شهادت: طریق القدس

یگان خدمتی: زمینی سپاه


خاطرات

  • پیش بینی شهادت


از مشهد که برگشت حال و روزش تغییر کرد نشاط عجیبی داشت، از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و از همه حلالیت طلبید. قرار بود فردا با دوستانش عازم جبهه شود، همان روز رفتیم به گلستان شهدا، سر قبر شهید سید رحمان هاشمی. دیگر گریه نمی کرد. دو تن دیگر از دوستانش در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آن ها خیره شد؛ گویی چیزهایی می دید که ما از آن ها بی خبر بودیم. رفت سراغ مسئول گلستان شهدا، از او خواست در کنار سید رحمان کسی را دفن نکند. ایشان هم گفت : من نمی توانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک شهید آوردند و گفتند می خواهیم اینجا دفن کنیم. محمد نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت : شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار. همان طور هم شد و محمد در کنار سید رحمان دفن شد. علی تورجی

وصیت نامه

خدمت خانواده عزیزم سلام عرض می نمایم وامیدوارم که حالتان خوب و همیشه موفق و پیروز باشید. چند نکته به عنوان وصیت برای شما خانواده عزیزم بیان می نمایم. ابتدا ازپدر و مادرمهربانم می خواهم که واقعا مرا حلال کنند و ازدست من راضی باشند ودنباله رو این انقلاب و رهبرعزیزمان باشند وخدای نکرده نکند حرفی بزنید که باعث رکود و شکست این انقلاب شود. همچنین از برادران بسیار خوبم می خواهم که از دست اینجانب راضی باشید وهمچنین می خواهم که پشتیبان این انقلاب ورهبرعزیزمان باشید. و از تو خواهر بسیارمهربانم که واقعا مثل مادربرای من بودی,می خواهم که مرا حلال کنی وهمانطورکه تا به حال حجابت رارعایت کرده ای,رعایت کنی وهمچنین فرزندانت را در مسیر این انقلاب واسلام عزیز قراردهی. دیگر حرفی برای گفتن ندارم,فقط از شما پدرمهربانم می خواهم که مدت یک سال برای من نمازوروزه بدهید بخوانندودیگراین که ازدوستان وآشنایان خواهانم که اگر روزی غیبتشان راکردم ویا بد آنها راگفتم مرا حلال کنند. خداوند یار و یاور مسلمین باشد.انشاالله خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار منتظری نستوه برای نصر اسلام محافظت بفرما باید ببخشید که وقت اضافی نداشتم که زیادتر بنویسم ,در ضمن مادرم مبلغ هزاروصدتومان و پدرم مبلغ چهارهزارتومان از من طلبکار هستند.[۱]

پانویس

  1. سایت شهدا

رده