شهید عبدالله شهروی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «عبدالله شهروی فرزند : غلامعلی متولد : 1341/09/20 در گرمسار تحصیلات : دیپلم تاهل : مج...» ایجاد کرد)
 
سطر ۱۷: سطر ۱۷:
 
پدر شهيد :
 
پدر شهيد :
  
خيلي دوست داشتم عبدا... را دامادكنم . چند بار به اوگفتم : بابا جان ازدواج كن . درجوابم ميگفت : « پدرجان انشاا... هروقت جنگ تموم شد و به پشت جبهه برگشتم ازدواج ميكنم » .هرموقع كه به مرخصي ميآمد خواسته ام را تكرار ميكردم . يك روزكه به مرخصي آمدگفتم : باباجان آرزودارم تازنده ام دامادي تورا ببينم . گفت :« حالازوده » . به شوخي گفتم : اگه درانتخاب همسر مشكل داري به دخترايي كه از مدرسه بيرون مييان نگاه كن، هركدومو كه پسنديدي بگو تا برات خواستگاري كنم .درجوابم گفت : «‌ باباجان چشميكه بخواد به دختر مردم نگاه كنه، باانگشت بيرونش مييارم وزير پا له ميكنم ! »
+
خيلي دوست داشتم عبدا... را دامادكنم . چند بار به اوگفتم : بابا جان ازدواج كن . درجوابم ميگفت : « پدرجان انشاا... هروقت جنگ تموم شد و به پشت جبهه برگشتم ازدواج ميكنم » .هرموقع كه به مرخصي ميآمد خواسته ام را تكرار ميكردم . يك روزكه به مرخصي آمدگفتم : باباجان آرزودارم تازنده ام دامادي تورا ببينم . گفت :« حالازوده » . به شوخي گفتم : اگه درانتخاب همسر مشكل داري به دخترايي كه از مدرسه بيرون مييان نگاه كن، هركدومو كه پسنديدي بگو تا برات خواستگاري كنم .درجوابم گفت : «‌ باباجان چشميكه بخواد به دختر مردم نگاه كنه، باانگشت بيرونش مييارم وزير پا له ميكنم ! »<ref> [http://%20http://www.3000shahid.ir/martyr/bio/101 منبع سایت ستاد کنگره بزرگداشت سه هزار شهید استان سمنان]</ref>
  
 
+
==پانویس==
منبع سایت ستاد کنگره بزرگداشت سه هزار شهید استان سمنان
+
<references/>
HYPERLINK "http://www.3000shahid.ir/martyr/bio/101" http://www.3000shahid.ir/martyr/bio/101
+

نسخهٔ ‏۱۷ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۲۳

عبدالله شهروی فرزند : غلامعلی متولد : 1341/09/20 در گرمسار تحصیلات : دیپلم تاهل : مجرد یگان: سپاه گرمسار-تیپ12-گردان امام سجاد(ع) مدت حضور : 36ماه و10روز مسئولیت : فرمانده گردان نوع عضویت : پاسدار نوع شغل : نظامی تاریخ شهادت : 1365/10/23 محل شهادت : شلمچه عملیات : کربلای5 محل دفن : گرمسار امام زاده اسماعیل

خاطرات پدر شهيد :

خيلي دوست داشتم عبدا... را دامادكنم . چند بار به اوگفتم : بابا جان ازدواج كن . درجوابم ميگفت : « پدرجان انشاا... هروقت جنگ تموم شد و به پشت جبهه برگشتم ازدواج ميكنم » .هرموقع كه به مرخصي ميآمد خواسته ام را تكرار ميكردم . يك روزكه به مرخصي آمدگفتم : باباجان آرزودارم تازنده ام دامادي تورا ببينم . گفت :« حالازوده » . به شوخي گفتم : اگه درانتخاب همسر مشكل داري به دخترايي كه از مدرسه بيرون مييان نگاه كن، هركدومو كه پسنديدي بگو تا برات خواستگاري كنم .درجوابم گفت : «‌ باباجان چشميكه بخواد به دختر مردم نگاه كنه، باانگشت بيرونش مييارم وزير پا له ميكنم ! »[۱]

پانویس

  1. منبع سایت ستاد کنگره بزرگداشت سه هزار شهید استان سمنان