شهید عبدالله شهروی: تفاوت بین نسخهها
Barzegar97 (بحث | مشارکتها) (صفحهای جدید حاوی «عبدالله شهروی فرزند : غلامعلی متولد : 1341/09/20 در گرمسار تحصیلات : دیپلم تاهل : مج...» ایجاد کرد) |
Kolahkaj9706 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱۷: | سطر ۱۷: | ||
پدر شهيد : | پدر شهيد : | ||
− | خيلي دوست داشتم عبدا... را دامادكنم . چند بار به اوگفتم : بابا جان ازدواج كن . درجوابم ميگفت : « پدرجان انشاا... هروقت جنگ تموم شد و به پشت جبهه برگشتم ازدواج ميكنم » .هرموقع كه به مرخصي ميآمد خواسته ام را تكرار ميكردم . يك روزكه به مرخصي آمدگفتم : باباجان آرزودارم تازنده ام دامادي تورا ببينم . گفت :« حالازوده » . به شوخي گفتم : اگه درانتخاب همسر مشكل داري به دخترايي كه از مدرسه بيرون مييان نگاه كن، هركدومو كه پسنديدي بگو تا برات خواستگاري كنم .درجوابم گفت : « باباجان چشميكه بخواد به دختر مردم نگاه كنه، باانگشت بيرونش مييارم وزير پا له ميكنم ! » | + | خيلي دوست داشتم عبدا... را دامادكنم . چند بار به اوگفتم : بابا جان ازدواج كن . درجوابم ميگفت : « پدرجان انشاا... هروقت جنگ تموم شد و به پشت جبهه برگشتم ازدواج ميكنم » .هرموقع كه به مرخصي ميآمد خواسته ام را تكرار ميكردم . يك روزكه به مرخصي آمدگفتم : باباجان آرزودارم تازنده ام دامادي تورا ببينم . گفت :« حالازوده » . به شوخي گفتم : اگه درانتخاب همسر مشكل داري به دخترايي كه از مدرسه بيرون مييان نگاه كن، هركدومو كه پسنديدي بگو تا برات خواستگاري كنم .درجوابم گفت : « باباجان چشميكه بخواد به دختر مردم نگاه كنه، باانگشت بيرونش مييارم وزير پا له ميكنم ! »<ref> [http://%20http://www.3000shahid.ir/martyr/bio/101 منبع سایت ستاد کنگره بزرگداشت سه هزار شهید استان سمنان]</ref> |
− | + | ==پانویس== | |
− | + | <references/> | |
− | + |
نسخهٔ ۱۷ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۲۳
عبدالله شهروی فرزند : غلامعلی متولد : 1341/09/20 در گرمسار تحصیلات : دیپلم تاهل : مجرد یگان: سپاه گرمسار-تیپ12-گردان امام سجاد(ع) مدت حضور : 36ماه و10روز مسئولیت : فرمانده گردان نوع عضویت : پاسدار نوع شغل : نظامی تاریخ شهادت : 1365/10/23 محل شهادت : شلمچه عملیات : کربلای5 محل دفن : گرمسار امام زاده اسماعیل
خاطرات پدر شهيد :
خيلي دوست داشتم عبدا... را دامادكنم . چند بار به اوگفتم : بابا جان ازدواج كن . درجوابم ميگفت : « پدرجان انشاا... هروقت جنگ تموم شد و به پشت جبهه برگشتم ازدواج ميكنم » .هرموقع كه به مرخصي ميآمد خواسته ام را تكرار ميكردم . يك روزكه به مرخصي آمدگفتم : باباجان آرزودارم تازنده ام دامادي تورا ببينم . گفت :« حالازوده » . به شوخي گفتم : اگه درانتخاب همسر مشكل داري به دخترايي كه از مدرسه بيرون مييان نگاه كن، هركدومو كه پسنديدي بگو تا برات خواستگاري كنم .درجوابم گفت : « باباجان چشميكه بخواد به دختر مردم نگاه كنه، باانگشت بيرونش مييارم وزير پا له ميكنم ! »[۱]