شهید مرتضی شاه مرادی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۴۴: سطر ۴۴:
  
  
طلبة [[شهيد مرتضي شاه مرادي]]فروردين سال 1344 بود و بهار، زيباترين لباس شكوه را بر تن طبيعت كرده بود. گلهاي اطلس، همراه با نسترن ‌ هاي زيباي بهاري، بر خود مي باليدند و زيبايي ‌ هاي روستا را به يكديگر نشان مي ‌ دادند، كه ناگاه حضور مولودي زيبا آنان را در بُهت زيبايي ‌ اش، در سكوت گذارد. كودكي مرتضي نام در «چادگان»، از توابع شهرستان فريدن پا به زمين مي ‌ گذارد تا بار ديگر نغمة «تبارك الله احسن الخالقين» را به تصوير كشد. نو رسيدة خانوادة «شاهمرادي» دوران كودكي را زير ساية پر مهر پدر و مادر، در پناه الطاف [[مرتضي علي(عليه السلام)]] سپري كرد و بزرگ شد. هفت ساله بود كه ‌ گام به دبستان نهاد و زورقي از جنس علم براي رسيدن به ساحل سعادت، براي خويشتن ساخت. پس از پايان دورة ابتدايي، به مدرسة راهنمايي «حكيم نظامي» رفت و تحصيل را ادامه داد، همزمان، شب ها در جلسات مسجد شركت مي ‌ كرد و مشغول فراگيري [[قرآن]] و معارف اسلامي مي ‌ شد. در روزهاي آتش و خون و مبارزه و قيام، وي نوجواني سيزده ساله بود كه هم ‌ پاي ديگر دوستان، در تظاهرات و ديگر فعاليت ‌ هاي انقلابي شركت داشت و در سازمان دفاع شهري ـ كه توسط مردم اداره مي شد ـ عضو بود. شجاع بود و نترس. او مي ‌ دانست كه جان شيرين در راه دوست متاعي بس كوچك است كه هر بي ‌ سر و پايي دارد؛ پس تمام وجود خودش را صرف مبارزه و پيشبرد اهداف امام(رحمت ‌ الله ‌ عليه) مي ‌ كرد. در سال 58 آن گاه كه تحصيلات راهنمايي خويش را پايان برد، ندايي از غيب، زيباترين غزل سعادت را براي مرتضي سرود و او را به شاه ‌ راه بندگي و خلوص دعوت كرد. او نيز لبريز از بادة ‌ نياز لبيك ‌ گويان به نداي حق دل سپرد و به مجلس عشاق كوي يار پاي نهاد. حوزه منزلگاه عشاق و سربازان [[مهدي (سلام الله عليه)]] است كه مرتضي توفيق حضور در آنجا يافت. ابتدا مدرسة «صدرا»ي [[اصفهان]] و سپس مدرسة «ذوالفقاريه» پذيراي اين سرباز عاشق بود كه مي ‌ خواست پيش از جهاد اصغر پاي به ميدان جهاد اكبر بگذارد. مرتضي همزمان با تحصيل، از فعاليت ‌ هاي انقلابي خويش دست نكشيد و مخصوصاً در دوران رياست جمهوري «[[بني صدر]]»، در روشن نمودن ماهيت افكار و اهداف اين جنايت ‌ كار و هم دستانش بسيار كوشيد. در سال 1360 از سوي [[جهادسازندگي]] ، به تدريس دورة آموزش عقايد براي برادران جهاد پرداخت و از فيض كلام گوهر بارش قلوب ايشان را شاد كرد ولي خود همچنان در هجر خاك عاشق طلب جبهه مي ‌ سوخت. هر بار كه آمادگي حضور و اعزام را اعلام مي ‌ كرد، به علت نياز شديد وي در كارهاي فرهنگي از اعزامش خودداري مي ‌ كردند ولي سرانجام اين دل مرتضي بود كه بر عقل مسئولين اعزام، فايق آمد. با ديدن دورة آموزش نظامي كوتاه مدت از سوي [[بسيج سپاه پاسداران]] فريدن، در 30/11/60 پا به جبهة شوش نهاد. رقص زيباي قاسم ‌ وارِ مرتضي در كربلاي شوش ديري نپاييد و او در دومين مرحله از عمليات ظفرمند «[[فتح المبين]]» در [[3/1/61]] با اصابت گلوله ‌ اي، عروس زيباي شهادت را در آغوش كشيد. پيكر اين عزيز چندي بعد به زادگاهش بازگشت و در تشييعي باشكوه در گلستان شهداي «[[چادگان]]» به خاك سپرده شد. «گوارايش باد شراب نوشين وصال اباعبدالله.»
+
طلبة [[شهيد مرتضي شاه مرادي]]فروردين سال 1344 بود و بهار، زيباترين لباس شكوه را بر تن طبيعت كرده بود. گلهاي اطلس، همراه با نسترن ‌ هاي زيباي بهاري، بر خود مي باليدند و زيبايي ‌ هاي روستا را به يكديگر نشان مي ‌ دادند، كه ناگاه حضور مولودي زيبا آنان را در بُهت زيبايي ‌ اش، در سكوت گذارد. كودكي مرتضي نام در «چادگان»، از توابع شهرستان فريدن پا به زمين مي ‌ گذارد تا بار ديگر نغمة «تبارك الله احسن الخالقين» را به تصوير كشد. نو رسيدة خانوادة «شاهمرادي» دوران كودكي را زير ساية پر مهر پدر و مادر، در پناه الطاف [[مرتضي علي]]([[عليه السلام]]) سپري كرد و بزرگ شد. هفت ساله بود كه ‌ گام به دبستان نهاد و زورقي از جنس علم براي رسيدن به ساحل سعادت، براي خويشتن ساخت. پس از پايان دورة ابتدايي، به مدرسة راهنمايي «حكيم نظامي» رفت و تحصيل را ادامه داد، همزمان، شب ها در جلسات مسجد شركت مي ‌ كرد و مشغول فراگيري [[قرآن]] و معارف اسلامي مي ‌ شد. در روزهاي آتش و خون و مبارزه و قيام، وي نوجواني سيزده ساله بود كه هم ‌ پاي ديگر دوستان، در تظاهرات و ديگر فعاليت ‌ هاي انقلابي شركت داشت و در سازمان دفاع شهري ـ كه توسط مردم اداره مي شد ـ عضو بود. شجاع بود و نترس. او مي ‌ دانست كه جان شيرين در راه دوست متاعي بس كوچك است كه هر بي ‌ سر و پايي دارد؛ پس تمام وجود خودش را صرف مبارزه و پيشبرد اهداف امام(رحمت ‌ الله ‌ عليه) مي ‌ كرد. در سال 58 آن گاه كه تحصيلات راهنمايي خويش را پايان برد، ندايي از غيب، زيباترين غزل سعادت را براي مرتضي سرود و او را به شاه ‌ راه بندگي و خلوص دعوت كرد. او نيز لبريز از بادة ‌ نياز لبيك ‌ گويان به نداي حق دل سپرد و به مجلس عشاق كوي يار پاي نهاد. حوزه منزلگاه عشاق و سربازان [[مهدي]] ([[سلام الله عليه]]) است كه مرتضي توفيق حضور در آنجا يافت. ابتدا مدرسة «صدرا»ي [[اصفهان]] و سپس مدرسة «ذوالفقاريه» پذيراي اين سرباز عاشق بود كه مي ‌ خواست پيش از جهاد اصغر پاي به ميدان جهاد اكبر بگذارد. مرتضي همزمان با تحصيل، از فعاليت ‌ هاي انقلابي خويش دست نكشيد و مخصوصاً در دوران رياست جمهوري «[[بني صدر]]»، در روشن نمودن ماهيت افكار و اهداف اين جنايت ‌ كار و هم دستانش بسيار كوشيد. در سال 1360 از سوي [[جهادسازندگي]] ، به تدريس دورة آموزش عقايد براي برادران جهاد پرداخت و از فيض كلام گوهر بارش قلوب ايشان را شاد كرد ولي خود همچنان در هجر خاك عاشق طلب جبهه مي ‌ سوخت. هر بار كه آمادگي حضور و اعزام را اعلام مي ‌ كرد، به علت نياز شديد وي در كارهاي فرهنگي از اعزامش خودداري مي ‌ كردند ولي سرانجام اين دل مرتضي بود كه بر عقل مسئولين اعزام، فايق آمد. با ديدن دورة آموزش نظامي كوتاه مدت از سوي [[بسيج سپاه پاسداران]] فريدن، در 30/11/60 پا به جبهة شوش نهاد. رقص زيباي قاسم ‌ وارِ مرتضي در كربلاي شوش ديري نپاييد و او در دومين مرحله از عمليات ظفرمند «[[فتح المبين]]» در [[3/1/61]] با اصابت گلوله ‌ اي، عروس زيباي شهادت را در آغوش كشيد. پيكر اين عزيز چندي بعد به زادگاهش بازگشت و در تشييعي باشكوه در گلستان شهداي «[[چادگان]]» به خاك سپرده شد. «گوارايش باد شراب نوشين وصال اباعبدالله.»
  
 
منبع سایت شهدای خین
 
منبع سایت شهدای خین
  
 
http://khayyen.ir/shahid/184
 
http://khayyen.ir/shahid/184

نسخهٔ ‏۱۴ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۳۹


نام : شاهمرادی / مرتضی


نام پدر : محمد


تاریخ تولد : ۱۳۴۳-۱۲-۲۹


محل تولد : چادگان


تاریخ شهادت : ۱۳۶۱-۱-۱


محل شهادت : شوش


شهرستان : چادگان


یگان :


مسئولیت : رزمی تبلیغی


تحصیلات :


محل تحصیل : مدرسه ذوالفقار-امام صادق(ع) و صدراصفهان


گلزار : گلزار شهدای چادگان



زندگی نامه



طلبة شهيد مرتضي شاه مراديفروردين سال 1344 بود و بهار، زيباترين لباس شكوه را بر تن طبيعت كرده بود. گلهاي اطلس، همراه با نسترن ‌ هاي زيباي بهاري، بر خود مي باليدند و زيبايي ‌ هاي روستا را به يكديگر نشان مي ‌ دادند، كه ناگاه حضور مولودي زيبا آنان را در بُهت زيبايي ‌ اش، در سكوت گذارد. كودكي مرتضي نام در «چادگان»، از توابع شهرستان فريدن پا به زمين مي ‌ گذارد تا بار ديگر نغمة «تبارك الله احسن الخالقين» را به تصوير كشد. نو رسيدة خانوادة «شاهمرادي» دوران كودكي را زير ساية پر مهر پدر و مادر، در پناه الطاف مرتضي علي(عليه السلام) سپري كرد و بزرگ شد. هفت ساله بود كه ‌ گام به دبستان نهاد و زورقي از جنس علم براي رسيدن به ساحل سعادت، براي خويشتن ساخت. پس از پايان دورة ابتدايي، به مدرسة راهنمايي «حكيم نظامي» رفت و تحصيل را ادامه داد، همزمان، شب ها در جلسات مسجد شركت مي ‌ كرد و مشغول فراگيري قرآن و معارف اسلامي مي ‌ شد. در روزهاي آتش و خون و مبارزه و قيام، وي نوجواني سيزده ساله بود كه هم ‌ پاي ديگر دوستان، در تظاهرات و ديگر فعاليت ‌ هاي انقلابي شركت داشت و در سازمان دفاع شهري ـ كه توسط مردم اداره مي شد ـ عضو بود. شجاع بود و نترس. او مي ‌ دانست كه جان شيرين در راه دوست متاعي بس كوچك است كه هر بي ‌ سر و پايي دارد؛ پس تمام وجود خودش را صرف مبارزه و پيشبرد اهداف امام(رحمت ‌ الله ‌ عليه) مي ‌ كرد. در سال 58 آن گاه كه تحصيلات راهنمايي خويش را پايان برد، ندايي از غيب، زيباترين غزل سعادت را براي مرتضي سرود و او را به شاه ‌ راه بندگي و خلوص دعوت كرد. او نيز لبريز از بادة ‌ نياز لبيك ‌ گويان به نداي حق دل سپرد و به مجلس عشاق كوي يار پاي نهاد. حوزه منزلگاه عشاق و سربازان مهدي (سلام الله عليه) است كه مرتضي توفيق حضور در آنجا يافت. ابتدا مدرسة «صدرا»ي اصفهان و سپس مدرسة «ذوالفقاريه» پذيراي اين سرباز عاشق بود كه مي ‌ خواست پيش از جهاد اصغر پاي به ميدان جهاد اكبر بگذارد. مرتضي همزمان با تحصيل، از فعاليت ‌ هاي انقلابي خويش دست نكشيد و مخصوصاً در دوران رياست جمهوري «بني صدر»، در روشن نمودن ماهيت افكار و اهداف اين جنايت ‌ كار و هم دستانش بسيار كوشيد. در سال 1360 از سوي جهادسازندگي ، به تدريس دورة آموزش عقايد براي برادران جهاد پرداخت و از فيض كلام گوهر بارش قلوب ايشان را شاد كرد ولي خود همچنان در هجر خاك عاشق طلب جبهه مي ‌ سوخت. هر بار كه آمادگي حضور و اعزام را اعلام مي ‌ كرد، به علت نياز شديد وي در كارهاي فرهنگي از اعزامش خودداري مي ‌ كردند ولي سرانجام اين دل مرتضي بود كه بر عقل مسئولين اعزام، فايق آمد. با ديدن دورة آموزش نظامي كوتاه مدت از سوي بسيج سپاه پاسداران فريدن، در 30/11/60 پا به جبهة شوش نهاد. رقص زيباي قاسم ‌ وارِ مرتضي در كربلاي شوش ديري نپاييد و او در دومين مرحله از عمليات ظفرمند «فتح المبين» در 3/1/61 با اصابت گلوله ‌ اي، عروس زيباي شهادت را در آغوش كشيد. پيكر اين عزيز چندي بعد به زادگاهش بازگشت و در تشييعي باشكوه در گلستان شهداي «چادگان» به خاك سپرده شد. «گوارايش باد شراب نوشين وصال اباعبدالله.»

منبع سایت شهدای خین

http://khayyen.ir/shahid/184