شهید حسن بی بی جانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۲۱: سطر ۲۱:
 
و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً؛
 
و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً؛
  
وصيت نامه حسن بي بي جان
+
وصيت نامه حسن بي بي جان
  
 
سلام به رهبر انقلاب اسلامي ايران، رهبر مستضعفان و بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران، امامي که تمامي حرفش حق بوده و هست. کاش که من چند تا جان داشتم و برايش فدا مي کردم، خيلي دلم مي خواست دوباره امام را زيارت کنم شايد لياقت امام را نداشتم. احمدجان! سلام، اميدوارم که حالت خوب باشد. احمدجان! من اين وصيت نامه را به شما که برادرم هستيد مي دهم و برايم اجرا کن.
 
سلام به رهبر انقلاب اسلامي ايران، رهبر مستضعفان و بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران، امامي که تمامي حرفش حق بوده و هست. کاش که من چند تا جان داشتم و برايش فدا مي کردم، خيلي دلم مي خواست دوباره امام را زيارت کنم شايد لياقت امام را نداشتم. احمدجان! سلام، اميدوارم که حالت خوب باشد. احمدجان! من اين وصيت نامه را به شما که برادرم هستيد مي دهم و برايم اجرا کن.

نسخهٔ ‏۱۵ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۰۳

شهید حسن بی بی جانی تاریخ تولد :1340/07/14 تاریخ شهادت : 1361/06/17 محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه :تهران - بهشت زهرا



زندگینامه

شهيد حسن بي بي جان در آذر ماه سال 1340 در يک خانواده مستضعف ولي مذهبي در تهران متولد شد و چون اولين فرزند خانواده بود به زندگي يک شور و نشاط ديگري داد ولي با اينکه پدرش يک کارگر بود و با وقت کم و مشکلات زيادي که داشت ولي هيچوقت از تربيت فرزندانش غافل نبود و سعي ميکرد که جوري آنها را تربيت کند که فردي مومن و با ايماني بار آيند تا بتوانند به جامعه و مردم کمک کنند و از همان اوان کودکي خيلي مهربان و دلسوز بود و در ضمن هم خونگرم بود و درد نداشتن را حس ميکرد و از سن هفت سالگي هم کار ميکرد و درس هم ميخواند ؛ کار ميکرد چونکه مي خواست سربار پدرش نباشد و هم بتواند به خانواده اش کمک کند و روز بروز که بزرگتر ميشد بيشتر کار ميکرد تا به ديگران هم کمک کند . از همان کوچکي احترام هم را داشت و درهرکاري به هر کس چه غريبه و چه آشنا کمک ميکرد و به اسلام خيلي علاقه داشت قرآن ياد گرفته بود و مي توان و سعي ميکرد نمازش را سر موقع بخواند و زيارت رفتن را هم دوست داشت و همچنين درزمان خفقان خيلي به روحانيت علاقه وافري داشت . همينطور که سالها مي گذشت و بزرگتر مي شد درسش را نيمه تمام گذاشت وميگفت که با کارکردن بهتر مي توانيم کمک کنيم . و اصلاً هيچوقت اهميت نمي داد ولي اين را هميشه ميگفت مگر اسلام نگفته است که همه بايد بطور برابر و برادر باشند و يکديگر را ياري کنند پس چرا اين حکومت طبقه بالا هميشه از رفاه بيشتري برخوردارند و از اين موضوع رنج مي برد تا اينکه در سال 56 زمزمه انقلاب در بين مردم بود و اين خاص قشر طبقه پايين جامعه و او بود ؛ در اين روزهاي انقلاب کمتر مي توانستيم امو را در خانه پيدا کنيم به مردم کمک ميکرد و در تظاهرات شرکت ميکرد و با دوستانش به مسجد مي رفتند و اعلاميه امام را مي گرفتند تا بين مردم پخش کنند خلاصه فعاليتهاي خيلي زيادي داشت يادم مي آيد که روز 17 شهريور همان روزي که امام امت روز يوم الله ناميدن و مردم براي تظاهرات به ميدان شهداي مي رفتند برادرم هم مثل ديگر مردم رفت وخيلي خوشحال بود و مي گفت اي کاش هم من شهيد مي شدم ولي آن روز سعادت شهادت را نداشت واز اين موضوع خيلي ناراحت بود روز 12 بهمن که امام خميني به ايران آمدند ما اصلاً در سه روز او را نديديم و بعداً شنيديم که شب پيش از آمدن امام به بهشت زهرا رفته بودند تا فردا بتوانند امام را ببينند و به سخن ايشان گوش کنند و علاقه زيادي به امام داشت و چند بار امام را در تهران زيارت کردند و در گرفتن کلانترها و ديگر جاها با دوستانش نقش بسزايي داشت تا اينکه انقلاب پيروز شد انقلابي که با آبياري خون شهداي به ثمر رسيده بود و باز هم مي بايست با خون شهداي آبياري شود و بعد از انقلاب فعاليتهاي اين شهيد زيادتر شد در جلسه هاي مذهبي و در نماز جمعه شرکت ميکرد و عقيده داشت که رأي دادن به جمهوري اسلامي يک مشت محکمي بر دهان ابرقدرتها و سلطنت طلبها است و مردم با رأي دادن مي توانند رسالت خون شهدا را بعهده بگيرند وقتي که عراق جنگ را با ايران شروع کرد 19 ساله بود که بطور داوطلب آماده سربازي شد البته پدر و مادرش هم در فرستادن او به سربازي و دفاع از انقلاب نقش زيادي داشتند . و بعد که به سربازي رفت دوره آموزشي در شاهرود بود و بعد که تقسيم شد به قسمت مهندسي پادگان خرم آباد افتاد ولي باز هم به اصرار خودش بطور داوطلب به جبهه اعزام شد و در آنجا خيلي فعاليت داشته است که از زبان دوستانش مي شنويم.


وصیت نامه

به نام خداوند درهم کوبنده ستمکاران

بسم رب الشهداء والصديقين

و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً؛

وصيت نامه حسن بي بي جان

سلام به رهبر انقلاب اسلامي ايران، رهبر مستضعفان و بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران، امامي که تمامي حرفش حق بوده و هست. کاش که من چند تا جان داشتم و برايش فدا مي کردم، خيلي دلم مي خواست دوباره امام را زيارت کنم شايد لياقت امام را نداشتم. احمدجان! سلام، اميدوارم که حالت خوب باشد. احمدجان! من اين وصيت نامه را به شما که برادرم هستيد مي دهم و برايم اجرا کن.

احمد! وقتي که من در خيابان و کوچه قدم مي زنم و شهيدي را مي بينم که تشييع جنازه مي کنند تمام اعضاي بدنم متراکم مي شود، وقتي که جلوتر مي آيي مي بيني که صف طويلي تشکيل شده است که براي روغن و استکان و چيزهاي ديگر و آخر معيني ندارد. جوان هاي ما با اين فداکاري و شجاعت شهيد بشوند و بعضي ها اين طوري از خون جوانان ما قدرداني کنند! با صف روغن! و واقعاً کارت بخورد که شکم اين قدر عزيز است.

به خدا قسم که مسئول خون شهدا هستيم، وقتي که بچه هشت ساله مي خواهد براي رزمندگان چيزي اهدا کند تمام دارايي خود را مي دهد که يک کيسه سنجد و ده ريال پول است. و چقدر خجالت مي کشيد و مي گفت: کاش مي توانستم بيشتر کمک کنم و يا دختر دوازده ساله اي که گوشواره خود را اهدا مي کند. آيا اين ها را با زور وادار کرده اند و يا براي تبليغ؟ پس رحمت الهي است که باعث شده.

احمدجان! چون که خودم مي دانم که پنچشنبه يا جمعه مي ميرم جنازه من را اگر شب جمعه بود برايم دعاي کميل بخوانيد اگر صبح جمعه بود دعاي ندبه و اگر شب چهارشنبه بود دعاي توسل بخوانيد به قرائت محسن چيني بيد آبادي چون که دعاي کميل و ندبه واقعاً دوست دارم.

احمدجان! هفت هزار تومان از يک نفر مي خواهم که اسمش غلامي است و هزار تومان از کسي مي خواهم که خودت بعداٌ مي فهمي کي هست. اول تحقيق کن اگر داشت و مايل بود بدهد بگير و نصف آن را به حساب امام بريزيد و مقدار ديگر آن را خرج فقرا کنيد. چقدر دلم مي خواست خونم در لباس پاسداري بريزد حتي براي يک لحظه، ولي اين آرزو را به خاک بردم و به قول امام کاش من يک پاسدار بودم. اگر اين فرياد الهي را و اين عزت خداداد را به سرافرازي دنيا و آخرت بخواهيم حفظ کنيم بايد براي پرداختن بهايي سنگين تر آن، همه مان آماده باشيم که بهشت را به بها مي دهند نه بهانه. سعادت بهشت و بهشت حاکميت اسلام را با بهاي سنگين تر پرداخت مي کنند.

در ضمن از زحمات پدر و مادر و خواهر و برادر قدرداني کن که مرا سالم تحويل جامعه دادند. احمد! به مادرم تبريک بگو تسليت نگو چون که شهيدان زنده اند؛ به پدر و مادرم بگو براي من گريه نکنند و اگر مي خواهند گريه و ناراحتي کنند بلكه بايد افتخار کنند که شهيدي براي خدا و اسلام داده اند و دعا کن که اين هديه ناقابل را خدا از شما قبول کند و شما بايد مانند کوهي استقامت کني. در ضمن احمد! شايد يک مقدار نماز به گردنم باشد برايم بخوانيد احمد! از بچه محل ها و دوستان حلاليت بطلب، خدمت پدر و مادر و خواهر سلام برسانيد اميدوارم که سال هاي سال زندگي کنند و هميشه پيرو خط امام باشند.

خواهر و برادر! اگر از من هر چه بدي ديدي ببخشيد بالاخره جواني بود بايد اين را بگويم که پدر و مادر را اذيت نکنيد نبايد آنها از شما ناراحت شوند راستي احمد! شب هاي جمعه مي آيي بهشت زهرا سر قبر شهدا، اگر توانستي پيش من نيا چون که من شب هاي جمعه منتظر دوستان هستم ديگر عرضي ندارم.

خداحافظ

نايب مهدي خميني روح الله

پرچم دار دين محمد رسول الله (صلي الله عليه و آله)

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار

برادر حقيرت حسن[۱]

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش