شهید علیرضا یزدی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱۱: سطر ۱۱:
 
rId4
 
rId4
  
زندگی نامه
+
==زندگی نامه==
  
 
شهید بزرگوار در سال 1336 در یکی از خانواده های مذهبی    و متدین در [[شهر قم]] دیده به جهان گشود.
 
شهید بزرگوار در سال 1336 در یکی از خانواده های مذهبی    و متدین در [[شهر قم]] دیده به جهان گشود.
سطر ۱۹: سطر ۱۹:
 
سرانجام در تاریخ [[12/1/1361]] در یکی از عملیاتها به درجه رفیع [[شهادت]] نائل گشت. و به آرزوی دیرینه خویش    که شهادت باشد نائل گشت.
 
سرانجام در تاریخ [[12/1/1361]] در یکی از عملیاتها به درجه رفیع [[شهادت]] نائل گشت. و به آرزوی دیرینه خویش    که شهادت باشد نائل گشت.
 
روحش شاد.
 
روحش شاد.
وصیت نامه
+
==وصیت نامه==
  
 
«بسم الله الرحمن الرحيم»
 
«بسم الله الرحمن الرحيم»

نسخهٔ ‏۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۴۰

شهید علی یزدی

تاریخ تولد : 1333/04/19 تاریخ شهادت : 1361/01/12

محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه : قم - شیخان


rId4

زندگی نامه

شهید بزرگوار در سال 1336 در یکی از خانواده های مذهبی و متدین در شهر قم دیده به جهان گشود. با تمام مشکلات و سختی ها تا انجا که توانست ادامه تحصیل دادند. تا اینکه لباس مقدس سربازی را بر تن نمود و خود را برای دافاع از کیان جمهوری اسلامی ایران آماده نمود. بعد از آموزش های لازم به جبهه های جنگ حق علیه باطل شتافت. سرانجام در تاریخ 12/1/1361 در یکی از عملیاتها به درجه رفیع شهادت نائل گشت. و به آرزوی دیرینه خویش که شهادت باشد نائل گشت. روحش شاد.

وصیت نامه

«بسم الله الرحمن الرحيم» وقتی كه بميرم پس از مدتى كه ناقوس مرگ با صداى شوم و تلخش بر بالاى سر من طنين مى افكند و به بهشتيان پيام دهد كه موجودى اين جهان را ترك گفته است تا در دل مدفون گردد. بر مرگ من گريه مكن، نه حتى وقتي كه اين اشعار مرا مي خوانى، از دستى كه آنها را نوشته ياد مكن آفتاب زندگى ما هنوز سر بر ؟؟؟ غروب می كند و تاريكى مرگ به آهستگى نزديك می‌شود اكنون از اين خورشيد فروزان بر پيشانى سوزان ما به جز شعاعى فروزان و پريده رنگى كه همچون واپسين دم مختصرى، غمگين است نمی‌تابد. سلام بر مرگ نجات بخش آسمانى ؟؟؟ دربار ابديت. هرگز بازوان ترجيح قهر و كين مسلح نگشته، هرگز ديدگان تر، برق آسا و خون خوار و ستيزه‌گر ندرخشيده، هرگز پيشانى تو نشان ستم و خيانت در خود نداشته است تو پيكى هستى كه خداى مهربانت براى ابلاغ مهر و اميد به سوى جهانيان فرستاده، تو راهنمايى هستى كه موجودات جهان را از جاده ظلمانى زندگى دور می‌كنى و به سوى سرچشمه نور و صفاى ابدى پيش می‌برى، هرگز وظيفه تو نابود گرى نيست. تو آزادى بخش نوع بشر هستى هنگامي كه ديدگان خسته من از ديدار روشنايى فرو مي ماند قدرت بيكران تو فرا مى رسد و آنها را بر روى آفتابى درخشنده‌تر و با عظمت‌تر مى‌گشايد فرشته اميد بال و پر زنان دستم را مي گيرد و از تنگناى تيره و بدنامى مسخره‌ آميز و مرموز، رهبرى می‌كند. پس بيا بيا و بندهايى كه مرا با اين تن ناتوان پيوند می‌دهند بگشاى. دريچه‌اى بر اين زندان تاريك كه ازهر سوى مرا در بر گرفته است بگشاى بيا و بال هاى سبكت را به من ببخش تا به سوى سر چشمه نور و صفا پرواز كنم براى چه دير می‌كنى؟ هر چند زودتر از اين وادى تيره كه دنيايش مى‌نامند به در روم و به سوى عالمى مجهول، بدان جايى كه سر آغاز و سرانجام من است بشتابم. كه هستم؟ از كجا آمده‌ام ؟ براى چه در اين جهان به بند افتاده‌ام ؟ كه بايد باشم، و كجا بايد بروم؟ آخر من می‌ميرم و هنوز تولد را ندانستم! نيست می‌شوم و هنوز به هستى پى نبرده‌ام! روح من از اعتماد و اميد آكنده است، بدين جهت است كه اكنون در آغاز جوانى با دلى آكنده از درد و غم با يأس عميق و اندوهى بى پايان سر بر بستر مرگ مى‌گذارم، هنوز لبخند مى‌زنم می‌ميرم و با شادمانى بر چهره زندگى تبسم مي كنم در نوك مژگان من قطره اشكى كه يادگار آخرين وداع ماست می‌درخشد و با اين همه از خردمندى همچون كودكان مى گريم؟ زيرا اندكى بيش به حضور من در آستان تا عظمت خداوندى باقى نمانده است، همه جا هر آغازى با انجامى همراه است همه چيز از مبدأ سرچشمه مي گيرد و به سوى سنت هايى نا معلوم مى‌شتابد و همه چيز روزى پاى به وجود می‌گذارد و روزى ديگر عدم مى پويد ... بدين ترتيب انسان از گهواره تا گور در ميان امواج درياى يأس و بى‌خبرى دست و پا مى‌زند و عاقبت از پاى در مى‌افتد و هنگامى كه قدم در منزلگه گور مى‌نهد مبهوتانه از خود مى پرسد پس براى چه به دنيا آمده‌ام؟ براى چه؟ براى مردن! براى نابود شدن! ولى اكنون كه پا به هستى گذارده‌اى بايد يقين بدانى كه وجودت لازم بوده است، هنگامي كه دوران زندگى سر مي رسد و جسمى كه زمانى در حركت بوده است جاودانه در گورى تنگ مسكن مى گزيند، آيا روح همچون عبارتى تيره بر زمين مى نشيند و محو مى‌شود؟ مانند امواج دريا به سوى سرچشمه اى بزرگ و درخشان مى شتابد. اى انسان پس از آن كه آخرين آه تو از سينه تفنگت به در آمد و با چشمى اشكبار با آنان كه زمانى دوست مى داشتى وداع جاويدان گفتى و ديدگان خويش را براى هميشه بر هم بگذارى آيا مى‌توانى باز مهر كسى را در دل داشته باشى؟ افسوس كه در اين باره از هيچ كسى به جز او سخنى بر زبان نمی‌رانى! و سؤالى نمى توانى كرد. «والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته» « عليرضا يزدى[۱]

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش

رده‌ها