شهید مرتضی ابوالقاسم زاده: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۶۱: سطر ۶۱:
 
==زندگی نامه==
 
==زندگی نامه==
  
شهید در تاریخ 1343، و در پل سفید چشم به جهان گشود پدرش  منوچهر، بازنشسته ی راه آهن و مادرش
+
شهید در تاریخ [[1343]]، و در پل سفید چشم به جهان گشود پدرش  منوچهر، بازنشسته ی راه آهن و مادرش
  
 
مریم صابر ی ، خانه دار بود .وی فرزند اول خانواده بود
 
مریم صابر ی ، خانه دار بود .وی فرزند اول خانواده بود
سطر ۶۷: سطر ۶۷:
 
از لحاظ مذهبی در خانواده متدین و مذهبی رشد و نمو کرد و زندگی شان با درآمد کارمند ی پدر می گذشت .
 
از لحاظ مذهبی در خانواده متدین و مذهبی رشد و نمو کرد و زندگی شان با درآمد کارمند ی پدر می گذشت .
  
به مکتب برا ی فراگیری قرآن می رفت.
+
به مکتب برا ی فراگیری [[قرآن]] می رفت.
  
به خاطر موقعیت شغلی پدر به ساری و بعد به بندر ترکمن رفتند و سپس به بابلسر آمدند. وی در
+
به خاطر موقعیت شغلی پدر به [[ساری]] و بعد به بندر ترکمن رفتند و سپس به بابلسر آمدند. وی در
  
 
هنرستان فنی انوشیروان روان  بابل در رشته اتومکانیک تحصیل کرد
 
هنرستان فنی انوشیروان روان  بابل در رشته اتومکانیک تحصیل کرد
  
از طریق برنامه هایی که از تلویزیون  ، در خصوص جبهه پخش می شد ، و همچنین  حضور دوستانش در مساجد ، تحت تأثیر قرار گرفت.
+
از طریق برنامه هایی که از تلویزیون  ، در خصوص [[جبهه]] پخش می شد ، و همچنین  حضور دوستانش در مساجد ، تحت تأثیر قرار گرفت.
  
 
در دوران انقلاب در تظاهرات حضور داشت ، در توز یع اعلامیه و راهپیما یی بر علیه رژیم شرکت می کرد.
 
در دوران انقلاب در تظاهرات حضور داشت ، در توز یع اعلامیه و راهپیما یی بر علیه رژیم شرکت می کرد.
  
در همان دوران تحصیل ی اشدر پایگاه بسیج فعالیت می کرد، همچنین شب ها نگهبانی می داد .
+
در همان دوران تحصیل ی اشدر پایگاه [[بسیج]] فعالیت می کرد، همچنین شب ها نگهبانی می داد .
  
در درگیری با سازمان مجاهدین خلق حضور داشت که مورد ضرب و شتم شد ی د ی از سو ی آنها قرار گرفت.
+
در درگیری با سازمان مجاهدین خلق حضور داشت که مورد ضرب و شتم شدیدی از سو ی آنها قرار گرفت.
  
یک مرحله ، از تاریخ 13/01/1360 تا 31/01/1360 ، از سپاه بابلسر، زیر نظر جنگ های نا منظم فدائیان اسلام به منطقه ی آبادان.
+
یک مرحله ، از تاریخ 13/01/1360 تا 31/01/1360 ، از [[سپاه]] بابلسر، زیر نظر [[جنگ]] های نا منظم فدائیان اسلام به منطقه ی [[آبادان]].
  
در تاریخ 31/01/1360 در منطقه حصر آبادان در اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
+
در تاریخ [[31/01/1360]] در منطقه حصر آبادان در اثر اصابت [[ترکش]] به شهادت رسید.
  
 
در تاریخ 01/02/1360 در امامزاده ابراهیم بابلسر به خاک سپرده شد
 
در تاریخ 01/02/1360 در امامزاده ابراهیم بابلسر به خاک سپرده شد
سطر ۸۹: سطر ۸۹:
 
==خاطرات==
 
==خاطرات==
  
دوست شهید – آقای علی رضاپور فضل الله – می گو ید : از لحاظ معنو ی و عرفانی انسان سر به زیر  ، مؤدب و محجوب به حیا  بود و از نظر دینی هم اهل نماز و روزه و مسائل اسلام ی بود. و از نظر اخلاقی بسیار خوش خلق و اهل رفت و آمد و مذاکره با اقوام و دوستان بود.
+
دوست شهید – آقای علی رضاپور فضل الله – می گو ید : از لحاظ معنوی و عرفانی انسان سر به زیر  ، مؤدب و محجوب به حیا  بود و از نظر دینی هم اهل [[نماز]] و [[روزه]] و مسائل اسلام ی بود. و از نظر اخلاقی بسیار خوش خلق و اهل رفت و آمد و مذاکره با اقوام و دوستان بود.
  
عشق و علاقه ی خاصی به دفاع از مملکت خودش داشت،چنانکه مادرش در این خصوص می گوید: « شبی برای نگهبانی  می  خواست به مسجد برود به من گفت : «مادر ! من امشب به مسجد می روم و فردا صبح راه ی جبهه می شوم» گفتم پدرت  نیست باید به او اطلاع دهی ، او گفت : پدر اطلاع دارد . من به او گفتم : فردا نرو، بگذار برا ی وقتی دیگر . گفت : «دفعه ی بعد جنگ تمام  می شود » گفتم: اگر جنگ تمام شد به لبنان برو و با اسرائیلی ها مبارزه کن ، گفت : «مملکت خودم را رها کنم و از کشور  دیگر ی دفاع کنم. »
+
عشق و علاقه ی خاصی به دفاع از مملکت خودش داشت،چنانکه مادرش در این خصوص می گوید: « شبی برای نگهبانی  می  خواست به [[مسجد]] برود به من گفت : «مادر ! من امشب به مسجد می روم و فردا صبح راه ی جبهه می شوم» گفتم پدرت  نیست باید به او اطلاع دهی ، او گفت : پدر اطلاع دارد . من به او گفتم : فردا نرو، بگذار برا ی وقتی دیگر . گفت : «دفعه ی بعد جنگ تمام  می شود » گفتم: اگر جنگ تمام شد به لبنان برو و با اسرائیلی ها مبارزه کن ، گفت : «مملکت خودم را رها کنم و از کشور  دیگر ی دفاع کنم. »
  
 
==وصیت نامه==
 
==وصیت نامه==

نسخهٔ ‏۹ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۱۲

شهید مرتضی ابوالقاسم زاده

مشخصات

شهر :

بخش :

شهرستان : بابلسر

استان : مازندران

جنسیت: مرد

وضعیت تاهل : مجرد

شغل : دانش آموز ی آباد ی :

یگان : جنگها ی نامنظم - فدائ ی ان اسلام

نوع عضویت : بسیج

مذهب : شیعه دین: اسلام‌‌

نام پدر : منوچهر

مسئولیت :

رشته تحصیلی :

تحصیلات : متوسطه

تخصص :

کد شهید: 107

رسته : پیاده

نام مادر : مریم صابر ی

شناسنامه شهادت

موضوع شهادت :

جبهه عملیات:

محل شهادت : آبادان

تاریخ شهادت : 1360/01/28

نحوه شهادت : اصابت ترکش

شناسنامه تدفین

شهر : بابلسر بخش : شهرستان : بابلسر استان : مازندران

گلزار : امام زاده ابراهیم تاریخ تدفین: 1360/02/01آبادی


زندگی نامه

شهید در تاریخ 1343، و در پل سفید چشم به جهان گشود پدرش منوچهر، بازنشسته ی راه آهن و مادرش

مریم صابر ی ، خانه دار بود .وی فرزند اول خانواده بود

از لحاظ مذهبی در خانواده متدین و مذهبی رشد و نمو کرد و زندگی شان با درآمد کارمند ی پدر می گذشت .

به مکتب برا ی فراگیری قرآن می رفت.

به خاطر موقعیت شغلی پدر به ساری و بعد به بندر ترکمن رفتند و سپس به بابلسر آمدند. وی در

هنرستان فنی انوشیروان روان بابل در رشته اتومکانیک تحصیل کرد

از طریق برنامه هایی که از تلویزیون ، در خصوص جبهه پخش می شد ، و همچنین حضور دوستانش در مساجد ، تحت تأثیر قرار گرفت.

در دوران انقلاب در تظاهرات حضور داشت ، در توز یع اعلامیه و راهپیما یی بر علیه رژیم شرکت می کرد.

در همان دوران تحصیل ی اشدر پایگاه بسیج فعالیت می کرد، همچنین شب ها نگهبانی می داد .

در درگیری با سازمان مجاهدین خلق حضور داشت که مورد ضرب و شتم شدیدی از سو ی آنها قرار گرفت.

یک مرحله ، از تاریخ 13/01/1360 تا 31/01/1360 ، از سپاه بابلسر، زیر نظر جنگ های نا منظم فدائیان اسلام به منطقه ی آبادان.

در تاریخ 31/01/1360 در منطقه حصر آبادان در اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

در تاریخ 01/02/1360 در امامزاده ابراهیم بابلسر به خاک سپرده شد

خاطرات

دوست شهید – آقای علی رضاپور فضل الله – می گو ید : از لحاظ معنوی و عرفانی انسان سر به زیر ، مؤدب و محجوب به حیا بود و از نظر دینی هم اهل نماز و روزه و مسائل اسلام ی بود. و از نظر اخلاقی بسیار خوش خلق و اهل رفت و آمد و مذاکره با اقوام و دوستان بود.

عشق و علاقه ی خاصی به دفاع از مملکت خودش داشت،چنانکه مادرش در این خصوص می گوید: « شبی برای نگهبانی می خواست به مسجد برود به من گفت : «مادر ! من امشب به مسجد می روم و فردا صبح راه ی جبهه می شوم» گفتم پدرت نیست باید به او اطلاع دهی ، او گفت : پدر اطلاع دارد . من به او گفتم : فردا نرو، بگذار برا ی وقتی دیگر . گفت : «دفعه ی بعد جنگ تمام می شود » گفتم: اگر جنگ تمام شد به لبنان برو و با اسرائیلی ها مبارزه کن ، گفت : «مملکت خودم را رها کنم و از کشور دیگر ی دفاع کنم. »

وصیت نامه

به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید . در دفاع از میهن از هیج چیز دریغ نکنید ، چرا که دفاع از میهن دفاع از ناموس است و مرگ باعزت بهتر اززندگی با ذلت است. نماز اول وقت را فراموش نکرده ودر انجام فرائض دینی کوشا باشید . از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است.


[۱]

http://jangoderang.ir/shohada/information/ 5

پانویس

  1. سایت جنگ و درنگ

رده