شهید غلامرضا سلیمانی دینانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «شهید غلام رضا سلیمانی دینانی تاریخ تولد :1341/10/20 تاریخ شهادت : 1365/08/04 محل شهادت :...» ایجاد کرد)
 
(زندگی نامه)
 
(۵ نسخه‌های متوسط توسط ۴ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۵: سطر ۵:
 
محل آرامگاه :اصفهان - خمینی شهر – دینان
 
محل آرامگاه :اصفهان - خمینی شهر – دینان
 
   
 
   
زندگی نامه: شهید غلامرضا سلیمانی دینانی اهل اصفهان بود ولی به‌ جهت شغل پدرش که در شرکت نفت کار می‌کرد در آبادان به‌ دنیا آمد. در دوران دبیرستان در رشته ریاضی دیپلم گرفت. او از جمله بچه‌هایی بود که نماز شب‌ می خواند و یکی از خصوصیات منحصر به فردش این که حاضر نبود در محلی که گناه صورت می‌گیرد، حاضر باشد. اگر هم به‌ ناچار در مکانی بود که غیبت می‌کردند او گوش‌هایش را می‌گرفت که آن‌ را نشنود.
+
==زندگی نامه==
 +
شهید غلامرضا سلیمانی دینانی اهل اصفهان بود ولی به‌ جهت شغل پدرش که در شرکت نفت کار می‌کرد در آبادان به‌ دنیا آمد. در دوران دبیرستان در رشته ریاضی دیپلم گرفت. او از جمله بچه‌هایی بود که نماز شب‌ می خواند و یکی از خصوصیات منحصر به فردش این که حاضر نبود در محلی که گناه صورت می‌گیرد، حاضر باشد. اگر هم به‌ ناچار در مکانی بود که غیبت می‌کردند او گوش‌هایش را می‌گرفت که آن‌ را نشنود.
 
بعد از این که شهید سلیمانی به سنت مقدس ازدواج اهتمام ورزید از او یک فرزند دختر به نام زینب به یادگار ماند. پس از طی دوره مقدماتی رسته مهندسی در مرکز آموزش بروجرد به لشکر ۲۳ منتقل و به سمت فرمانده گروهان مهندس منصوب شد و در مقابل خط پدافندی در جبهه شمال‌ غرب بر اثر انفجار مین در تاریخ 1365/08/04 به شهادت رسید.
 
بعد از این که شهید سلیمانی به سنت مقدس ازدواج اهتمام ورزید از او یک فرزند دختر به نام زینب به یادگار ماند. پس از طی دوره مقدماتی رسته مهندسی در مرکز آموزش بروجرد به لشکر ۲۳ منتقل و به سمت فرمانده گروهان مهندس منصوب شد و در مقابل خط پدافندی در جبهه شمال‌ غرب بر اثر انفجار مین در تاریخ 1365/08/04 به شهادت رسید.
  
سطر ۱۱: سطر ۱۲:
 
خاطره ای از زبان یکی از دوستان شهید
 
خاطره ای از زبان یکی از دوستان شهید
 
با او خاطرات زیادی دارم چرا که گاهی اوقات با هم از دانشکده برای دیدن خانواده به اصفهان می‌رفتیم. یادم می‌آید روزی به‌ علت شلوغی به سختی بلیط اتوبوس برای اصفهان گرفتیم. بعد از سوار شدن به اتوبوس متوجه شدیم یک خانواده در بوفه اتوبوس نشسته‌اند پس از طی مسافت کوتاهی غلامرضا به من گفت: بیا صندلی‌هایمان را به این‌ خانواده بدهیم که راحت باشند من هم قبول کردم.
 
با او خاطرات زیادی دارم چرا که گاهی اوقات با هم از دانشکده برای دیدن خانواده به اصفهان می‌رفتیم. یادم می‌آید روزی به‌ علت شلوغی به سختی بلیط اتوبوس برای اصفهان گرفتیم. بعد از سوار شدن به اتوبوس متوجه شدیم یک خانواده در بوفه اتوبوس نشسته‌اند پس از طی مسافت کوتاهی غلامرضا به من گفت: بیا صندلی‌هایمان را به این‌ خانواده بدهیم که راحت باشند من هم قبول کردم.
 +
==نگارخانه تصاویر==
 +
<gallery>
  
منبع:سایت شهدای ارتش
+
Image:1405312KAKA001-001.jpg
http://ajashohada.ir/Home/MartyrDetails/39291
+
Image:6000.jpg
 +
 
 +
</gallery>
 +
 
 +
منبع:<ref>[http://ajashohada.ir/Home/MartyrDetails/39291 سایت شهدای ارتش]</ref>
 +
 
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
== رده‌ها ==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:غلامرضا_سلیمانی_دینانی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان اصفهان]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان خمینی شهر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۶

شهید غلام رضا سلیمانی دینانی تاریخ تولد :1341/10/20 تاریخ شهادت : 1365/08/04 محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه :اصفهان - خمینی شهر – دینان

زندگی نامه

شهید غلامرضا سلیمانی دینانی اهل اصفهان بود ولی به‌ جهت شغل پدرش که در شرکت نفت کار می‌کرد در آبادان به‌ دنیا آمد. در دوران دبیرستان در رشته ریاضی دیپلم گرفت. او از جمله بچه‌هایی بود که نماز شب‌ می خواند و یکی از خصوصیات منحصر به فردش این که حاضر نبود در محلی که گناه صورت می‌گیرد، حاضر باشد. اگر هم به‌ ناچار در مکانی بود که غیبت می‌کردند او گوش‌هایش را می‌گرفت که آن‌ را نشنود. بعد از این که شهید سلیمانی به سنت مقدس ازدواج اهتمام ورزید از او یک فرزند دختر به نام زینب به یادگار ماند. پس از طی دوره مقدماتی رسته مهندسی در مرکز آموزش بروجرد به لشکر ۲۳ منتقل و به سمت فرمانده گروهان مهندس منصوب شد و در مقابل خط پدافندی در جبهه شمال‌ غرب بر اثر انفجار مین در تاریخ 1365/08/04 به شهادت رسید.

خاطرات: خاطره ای از زبان یکی از دوستان شهید با او خاطرات زیادی دارم چرا که گاهی اوقات با هم از دانشکده برای دیدن خانواده به اصفهان می‌رفتیم. یادم می‌آید روزی به‌ علت شلوغی به سختی بلیط اتوبوس برای اصفهان گرفتیم. بعد از سوار شدن به اتوبوس متوجه شدیم یک خانواده در بوفه اتوبوس نشسته‌اند پس از طی مسافت کوتاهی غلامرضا به من گفت: بیا صندلی‌هایمان را به این‌ خانواده بدهیم که راحت باشند من هم قبول کردم.

نگارخانه تصاویر

منبع:[۱]

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش

رده‌ها