شهید محمد ملااسماعیل: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی «شهید محمد ملااسماعیل تاریخ تولد 13431001 تاریخ شهادت 13641216 محل شهادت نامشخص م...» ایجاد کرد) |
Kheyri9803 (بحث | مشارکتها) (←زندگینامه) |
||
(۴ نسخههای متوسط توسط ۳ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | [[شهیدمحمد ملااسماعیل]] | |
− | تاریخ تولد 13431001 | + | [[تاریخ تولد 13431001]] |
− | تاریخ شهادت 13641216 | + | [[تاریخ شهادت 13641216]] |
محل شهادت نامشخص | محل شهادت نامشخص | ||
سطر ۹: | سطر ۹: | ||
محل آرامگاه تهران - بهشت زهرا | محل آرامگاه تهران - بهشت زهرا | ||
− | زندگینامه | + | ==زندگینامه== |
نام و نام خانوادگی : محمد ملا اسماعیل | نام و نام خانوادگی : محمد ملا اسماعیل | ||
سطر ۳۵: | سطر ۳۵: | ||
− | از خاطراتی که از ان شهید به یادگار مانده است در مجموع مورد اهخلاقیات او نباید گفت که بطور کلی بطور کلی ذات پاک او در زمینه ی سالم تربیتی بود که همه گوشزد می کردند . | + | از خاطراتی که از ان [[شهید]] به یادگار مانده است در مجموع مورد اهخلاقیات او نباید گفت که بطور کلی بطور کلی ذات پاک او در زمینه ی سالم تربیتی بود که همه گوشزد می کردند . |
− | راضی به ناراحتی کسی نبود هرچه هست واقعا چه از طرف کسانی که قبل و بعد از شهادت از او با ما گفت و گو می کردند همه خاطرات خوبی از او داشته اند . حدود 2 ماه قبل از شهادت پیش من امد و گفت یکی از دوستان بسیار صمیمی که هر روز میبینمش و خیلی به گل و گیاه هم علاقه دارد سرپرستی و مسولیتی بزرگ در بهشت زهرا را | + | راضی به ناراحتی کسی نبود هرچه هست واقعا چه از طرف کسانی که قبل و بعد از شهادت از او با ما گفت و گو می کردند همه خاطرات خوبی از او داشته اند . حدود 2 ماه قبل از شهادت پیش من امد و گفت یکی از دوستان بسیار صمیمی که هر روز میبینمش و خیلی به گل و گیاه هم علاقه دارد سرپرستی و مسولیتی بزرگ در [[بهشت زهرا]] را گرفته گفتم حالا چقدر با خوشحالی میگویی گفت : خوب یک موقع کارمان به او محول میشود . |
− | قبل از رفتن به سربازی از جبهه ی جنگ اگاهی داشت به ملاقات یکی از دوستانش که در جبهه ی غرب زخمی شده بود رفت بعد به ما گفت : متاسفانه دشمن از بمب های شیمیایی در منطقه استفاده کرده و تمام بچه ها زیر اتش پر وبال میزدند و همه جا سیاه و پر از فریاد بود من فکر میکنم فقط دوستم نجات (... ) گفتم : خوب چه گفتید؟ گفت : " امیدوارم موفق باشید شما جوانها و د زندگی انسانهای خوبی باشید " | + | قبل از رفتن به [[سربازی]] از جبهه ی جنگ اگاهی داشت به ملاقات یکی از دوستانش که در جبهه ی غرب زخمی شده بود رفت بعد به ما گفت : متاسفانه دشمن از بمب های شیمیایی در منطقه استفاده کرده و تمام بچه ها زیر اتش پر وبال میزدند و همه جا سیاه و پر از فریاد بود من فکر میکنم فقط دوستم نجات (... ) گفتم : خوب چه گفتید؟ گفت : " امیدوارم موفق باشید شما جوانها و د زندگی انسانهای خوبی باشید " همین و از در امدیم بیرون . |
− | در | + | ضمنا روزی در سال 61 با یک سو تفاهم از طرف یکی از افراد کمینه انقلاب در میدان امام مورد تهدید قرار گرفت و با وجود اینکه می توانست با ان شخص درگیر شود ولی همراه او به کمیته رفت و پس از معذرت خواهی طرف مقابل سو تفاهم رفع شد .<ref>[http://ajashohada.ir/Home/MartyrDetails/36816 سایت شهدای ارتش]</ref> |
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | Image:1722989KAKA004-001.jpg | ||
+ | Image:1722989KAKA002-001.jpg | ||
+ | Image:ملا.jpg | ||
− | + | </gallery> | |
− | + | ==پانویس== | |
− | + | <references /> | |
− | + |
نسخهٔ کنونی تا ۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۲
محل شهادت نامشخص
محل آرامگاه تهران - بهشت زهرا
زندگینامه
نام و نام خانوادگی : محمد ملا اسماعیل
نام پدر : محمود
شماره شناسنامه : 1651
سال تولد : 1343
محل تولد : تهران
شغل : گروهبان دوم وظیفه
میزان تحصیلات : رشته ی برق
مجرد یا متاهل : مجرد
از خاطراتی که از ان شهید به یادگار مانده است در مجموع مورد اهخلاقیات او نباید گفت که بطور کلی بطور کلی ذات پاک او در زمینه ی سالم تربیتی بود که همه گوشزد می کردند .
راضی به ناراحتی کسی نبود هرچه هست واقعا چه از طرف کسانی که قبل و بعد از شهادت از او با ما گفت و گو می کردند همه خاطرات خوبی از او داشته اند . حدود 2 ماه قبل از شهادت پیش من امد و گفت یکی از دوستان بسیار صمیمی که هر روز میبینمش و خیلی به گل و گیاه هم علاقه دارد سرپرستی و مسولیتی بزرگ در بهشت زهرا را گرفته گفتم حالا چقدر با خوشحالی میگویی گفت : خوب یک موقع کارمان به او محول میشود .
قبل از رفتن به سربازی از جبهه ی جنگ اگاهی داشت به ملاقات یکی از دوستانش که در جبهه ی غرب زخمی شده بود رفت بعد به ما گفت : متاسفانه دشمن از بمب های شیمیایی در منطقه استفاده کرده و تمام بچه ها زیر اتش پر وبال میزدند و همه جا سیاه و پر از فریاد بود من فکر میکنم فقط دوستم نجات (... ) گفتم : خوب چه گفتید؟ گفت : " امیدوارم موفق باشید شما جوانها و د زندگی انسانهای خوبی باشید " همین و از در امدیم بیرون .
ضمنا روزی در سال 61 با یک سو تفاهم از طرف یکی از افراد کمینه انقلاب در میدان امام مورد تهدید قرار گرفت و با وجود اینکه می توانست با ان شخص درگیر شود ولی همراه او به کمیته رفت و پس از معذرت خواهی طرف مقابل سو تفاهم رفع شد .[۱]