شهید علی نجف زنگی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۲ نسخه‌های متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱۴: سطر ۱۴:
 
   
 
   
 
==زندگی نامه==
 
==زندگی نامه==
نجف‌زنگی، علی: چهاردهم آبان ۱۳۴۰، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش علی‌اکبر (فوت۱۳۶۰) و مادرش ربابه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. پشتی‌فروش بود. از سوی [[بسیج]] در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵، در [[ام‌الرصاص]] [[عراق]] بر اثر اصابت [[ترکش]] به پا، [[شهید]] شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
+
نجف‌زنگی، علی: چهاردهم آبان ۱۳۴۰، در شهر [[قزوین]] به دنیا آمد. پدرش علی‌اکبر (فوت۱۳۶۰) و مادرش ربابه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. پشتی‌فروش بود. از سوی [[بسیج]] در [[جبهه]] حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵، در [[ام‌الرصاص]] [[عراق]] بر اثر اصابت [[ترکش]] به پا، [[شهید]] شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
 
==وصیت نامه==
 
==وصیت نامه==
[[شهید، علی نجف زنگی]]: اکنون که می خواهم وصیت نامه بنویسم، می بینم چیزی برای گفتن ندارم؛ چون تمام گفتنی ها را رهبر کبیر انقلاب فرموده و قطرهْ قطرهْ خونِ تمام شهیدان، به ما آن پیام و الگو را داده است؛ اما بر حَسْبِ وظیفهْ -که دین اسلام برای ما نهاده است و هر چند خود را لایق آن نمی بینم- مطالبی را به نظرم می رسد که باید گفت. بله! باید رفت و ما از این رفتن هاْ باکی نداریم؛ چون ما با آگاهی و بدون هیچ گونه ناراحتی و فقط برای پا برجا ماندن اسلام، آمدیم و هدف مان نیز مشخص است. مقابل تمام سختی ها و مشکلاتْ -تا آنجا که خون در بدن داریم و دارید- و تا براندازی تمام ظالمینْ ایستادگی خواهیم کرد؛ چون کاری که برای خدا باشد، هیچ گونه سختی و مشکلات نمی شناسد. خدایا! مرگم را -بعد از خودسازی- شهادت در راه خودت قرار بده. خدایا، بارالها! تا گناهانم را پاک نکردی، مرا از دنیا مَبر. خدایا! مرا در این دنیا بسوزان؛ اما لحظه ای فراق و جدایی اولیای خودت را برایم نیاور. مگر آخر زندگیْ مرگ نیست؟ پس چه بهتر که در راه خدا کُشته شویم. آری، امت قهرمان ایران و ای مادر مهربانم! اگر خداوند مرا طلب کند، من مرگِ در راه او را، پیشه ی خود ساختم تا تداوم بخش راه شهیدانی باشم که برای آبیاری کردن درخت اسلام، خون دادند و این را همه می دانند که تاکنون برای اسلام کاری نکرده ام، اما شاید با خون ناقابلم کاری انجام دهم. مادر مهربانم! همان طوری که برای آمدنم به جبههْ جلوگیری نکردی، آرزو دارم بعد از مرگم هم خَم به اَبرو نیاوری. با کمی فکرکردن و یاد خدا بودن، متوجه می شوی و آنْ موقعی است که باید به خود تبریک بگویی که توانسته ای امانت خدا را به خوبی بازگردانی. برادران و خواهرانم! هیچ موقع نمی توانید به خدا بپیوندید؛ مگر از هواهای نَفْس، خود را برهانید. (۱۷۷۶۷۸۵) علی نجف زنگی
+
[[شهید، علی نجف زنگی]]: اکنون که می خواهم وصیت نامه بنویسم، می بینم چیزی برای گفتن ندارم؛ چون تمام گفتنی ها را [[رهبر کبیر انقلاب]] فرموده و قطرهْ قطرهْ خونِ تمام شهیدان، به ما آن پیام و الگو را داده است؛ اما بر حَسْبِ وظیفهْ -که دین اسلام برای ما نهاده است و هر چند خود را لایق آن نمی بینم- مطالبی را به نظرم می رسد که باید گفت. بله! باید رفت و ما از این رفتن هاْ باکی نداریم؛ چون ما با آگاهی و بدون هیچ گونه ناراحتی و فقط برای پا برجا ماندن [[اسلام]]، آمدیم و هدف مان نیز مشخص است. مقابل تمام سختی ها و مشکلاتْ -تا آنجا که خون در بدن داریم و دارید- و تا براندازی تمام ظالمینْ ایستادگی خواهیم کرد؛ چون کاری که برای خدا باشد، هیچ گونه سختی و مشکلات نمی شناسد. خدایا! مرگم را -بعد از خودسازی- شهادت در راه خودت قرار بده. خدایا، بارالها! تا گناهانم را پاک نکردی، مرا از دنیا مَبر. خدایا! مرا در این دنیا بسوزان؛ اما لحظه ای فراق و جدایی اولیای خودت را برایم نیاور. مگر آخر زندگیْ مرگ نیست؟ پس چه بهتر که در راه خدا کُشته شویم. آری، امت قهرمان ایران و ای مادر مهربانم! اگر خداوند مرا طلب کند، من مرگِ در راه او را، پیشه ی خود ساختم تا تداوم بخش راه شهیدانی باشم که برای آبیاری کردن درخت اسلام، خون دادند و این را همه می دانند که تاکنون برای اسلام کاری نکرده ام، اما شاید با خون ناقابلم کاری انجام دهم. مادر مهربانم! همان طوری که برای آمدنم به جبههْ جلوگیری نکردی، آرزو دارم بعد از مرگم هم خَم به اَبرو نیاوری. با کمی فکرکردن و یاد خدا بودن، متوجه می شوی و آنْ موقعی است که باید به خود تبریک بگویی که توانسته ای امانت خدا را به خوبی بازگردانی. برادران و خواهرانم! هیچ موقع نمی توانید به خدا بپیوندید؛ مگر از هواهای نَفْس، خود را برهانید. (۱۷۷۶۷۸۵) علی نجف زنگی<ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1961 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref>
منبع : پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین
+
 
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1961
+
==پانویس==
 +
<references/>
 +
 
 +
 
 +
 
 +
== رده‌ها ==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:علی_نجف_زنگی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان قزوین]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان قزوین]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۵

بسمه تعالی نام علی نجف زنگی نام پدر علی اکبر نام مادر ربابه محل شهادت ام الرصاص محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۴۰/۰۸/۱۴ محل شهادت ام الرصاص تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۰۴ استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت - وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی تحصیلات سوم راهنمائی رشته - عملیات سال تفحص محل کار بنیاد تحت پوشش مزار شهید قزوین - قزوین

زندگی نامه

نجف‌زنگی، علی: چهاردهم آبان ۱۳۴۰، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش علی‌اکبر (فوت۱۳۶۰) و مادرش ربابه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. پشتی‌فروش بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵، در ام‌الرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

وصیت نامه

شهید، علی نجف زنگی: اکنون که می خواهم وصیت نامه بنویسم، می بینم چیزی برای گفتن ندارم؛ چون تمام گفتنی ها را رهبر کبیر انقلاب فرموده و قطرهْ قطرهْ خونِ تمام شهیدان، به ما آن پیام و الگو را داده است؛ اما بر حَسْبِ وظیفهْ -که دین اسلام برای ما نهاده است و هر چند خود را لایق آن نمی بینم- مطالبی را به نظرم می رسد که باید گفت. بله! باید رفت و ما از این رفتن هاْ باکی نداریم؛ چون ما با آگاهی و بدون هیچ گونه ناراحتی و فقط برای پا برجا ماندن اسلام، آمدیم و هدف مان نیز مشخص است. مقابل تمام سختی ها و مشکلاتْ -تا آنجا که خون در بدن داریم و دارید- و تا براندازی تمام ظالمینْ ایستادگی خواهیم کرد؛ چون کاری که برای خدا باشد، هیچ گونه سختی و مشکلات نمی شناسد. خدایا! مرگم را -بعد از خودسازی- شهادت در راه خودت قرار بده. خدایا، بارالها! تا گناهانم را پاک نکردی، مرا از دنیا مَبر. خدایا! مرا در این دنیا بسوزان؛ اما لحظه ای فراق و جدایی اولیای خودت را برایم نیاور. مگر آخر زندگیْ مرگ نیست؟ پس چه بهتر که در راه خدا کُشته شویم. آری، امت قهرمان ایران و ای مادر مهربانم! اگر خداوند مرا طلب کند، من مرگِ در راه او را، پیشه ی خود ساختم تا تداوم بخش راه شهیدانی باشم که برای آبیاری کردن درخت اسلام، خون دادند و این را همه می دانند که تاکنون برای اسلام کاری نکرده ام، اما شاید با خون ناقابلم کاری انجام دهم. مادر مهربانم! همان طوری که برای آمدنم به جبههْ جلوگیری نکردی، آرزو دارم بعد از مرگم هم خَم به اَبرو نیاوری. با کمی فکرکردن و یاد خدا بودن، متوجه می شوی و آنْ موقعی است که باید به خود تبریک بگویی که توانسته ای امانت خدا را به خوبی بازگردانی. برادران و خواهرانم! هیچ موقع نمی توانید به خدا بپیوندید؛ مگر از هواهای نَفْس، خود را برهانید. (۱۷۷۶۷۸۵) علی نجف زنگی[۱]

پانویس

  1. پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین


رده‌ها