شهید محمدحسن اصلی تبریزی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «بسمه تعالی نام: محمد حسن اصلی تبریزی نام پدر: جعفر نام مادر: سکینه خانم محل...» ایجاد کرد)
 
 
(۵ نسخه‌های متوسط توسط ۴ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
بسمه تعالی
+
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی
 +
|نام فرد                = محمد حسن اصلی تبریزی
 +
|تصویر                  = م14.jpg
 +
|توضیح تصویر            =
 +
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 +
|شهرت                  =
 +
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
 +
|تولد                  = قزوین[[زادروزهای|1343/05/04]]
 +
|شهادت                  = ایران،خوزستان، شلمچه[[الگو:شهدای 27دی|1365/10/27]]
 +
|وفات                  =
 +
|مرگ                    =
 +
|محل شهادت              = [[ایران]]
 +
|محل دفن                = گلزار شهداى قزوین
 +
|مفقود                  =
 +
|جانباز                =
 +
|اسارت                  =
 +
|نیرو                  =
 +
|یگانهای خدمت          =
 +
|طول خدمت              =
 +
|درجه                  =
 +
|سمت‌ها                  = بسیجی
 +
|جنگ‌‌ها                  =
 +
|نشان‌های لیاقت          =
 +
|عملیات‌                =
 +
|فعالیت‌ها              =
 +
|تحصیلات                = سطح یک حوزوی
 +
|تخصص‌ها                =
 +
|شغل                    = طلبه
 +
|خانواده                =
 +
}}
 +
==زندگی نامه==
  
نام: محمد حسن اصلی تبریزی
+
اصلی‌تبریزی، محمدحسن : چهارم مرداد ۱۳۴۳ ، در شهر [[قزوین]] به دنیا آمد . پدرش جعفر، فروشنده بود و مادرش سکینه‌خانم نام داشت . تا پایان سطح اول در حوزه علمیه درس خواند . طلبه بود . از سوی [[بسیج]] در [[جبهه]] حضور یافت . بیست و هفتم بهمن ۱۳۶۵ ، در [[شلمچه]] به شهادت رسید . پیکرش مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد .
  
نام پدر: جعفر
 
  
نام مادر: سکینه خانم
 
  
محل تولد: قزوین  تاریخ تولد: ۱۳۴۳/۰۵/۰۴
+
==وصیت نامه==
  
محل شهادت: شلمچه  تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۲۷
+
شهید، حجت الاسلام محمدحسن اصلی تبریزی : خدای من ! به یادت تمام وجود من قرار می گیرد و آرامش در سراسر بدن من جریان پیدا می کند . چه لطف هایی که در حق من نمودی و چه نعمت های زیادی به ملت ما و یکایک افراد مسلمان عنایت نمودی . اگر قرار باشد یکی یکی نعمت های تو را بِشمُرم عاجز هستم؛ کدام نعمت تو را بشمارم؟ نعمت حکومت اسلامی؟ نعمت رهبری نایب مهدی ( عج ) ؟ نعمت جنگ؟ نعمت طلبه بودن؟ نعمت خانواده ی خوب داشتن؟ هر قدر از نعمت های تو را بشمارم، باز هم می بینم نعمات دیگری باقی است . خدای من ! خیلی نعمت به ما دادی؛ خیلی زیاد به ما توجه کردی؛ ولی خدای من ! شکر نعمت های تو را به جا نیاوردم و نتوانستم از شما خدای بزرگ، تشکر کنم . خدای من ! تصمیم گرفتم به جبهه بیایم و در کنار سایر رزمندگان قرار گیرم تا شاید با جهاد خود، شُکر تو را بجای آورم؛ شاید با شهادت خود، شُکر تو را بجای آورم؛ ولی دیدم جهاد و شهادت هم یکی از نعمت های تو است و خود جهادکردن احتیاج به شُکر دارد و خود شهادت هم سعادت بزرگی است و احتیاج به شُکری عظیم دارد . خدای من ! پروردگار من ! ای کسی که به من حیات بخشیدی و هر موقع هم صلاح بدانی جان مرا میگیری ! من از شُکر نعمت تو بر نمی آیم . تو خودت، به بزرگیات، به عظمت بی نهایتت، لطفی نما و گوشهی چشمی و نظری به ما بیفکن تا آنجا که می توانیم شُکرت را بجای آوریم . خدای من ! پروردگار من ! نه تنها شُکرت را بجای نیاورده ام؛ بلکه چه گناهانی از من سر زده است که هر وقت به یاد می آورم شرمم می گیرد . خدای من ! ای کسی که گناهان را تو می بخشی ! تمام گناهان مرا ندیده بگیر . پدر و مادر عزیزم ! در این لحظاتی که می خواهم به کارهای خود سر و سامان بدهم، شب حمله خیلی، خیلی نزدیک است و هر دقیقه احتمال دارد به دشمن هجوم ببریم؛ تصمیم گرفتم چند کلمه ای به عنوان وصیت با شما در میان بگذارم . پدر و مادر عزیزم ! شما خیلی زحمت کشیدید و مرا بزرگ نمودید و با اخلاق بد من ساختید و تمام سختی های مرا متحمل شدید . من نمی توانم چگونه از خدمات شما سپاسگزاری کنم و کاری کنم تا توانسته باشم خشنودی شما را جلب کنم؛ امّا امیدوارم اگر خدا توفیقی داد و شهادت را نصیب من کرد و اگر اجازه ی شفاعت به من داد، داخل بهشت نروم، مگر این که همراه شما و در خدمت شما و همراه هم به بهشت برویم . پدر گرامی و بزرگوارم ! شما به عنوان وصی و ولی من می باشید؛ خودتان می دانید که من از مال دنیا چیزی ندارم . یک مقداری کتاب هست - آن هم اگر استفاده می کنید که هیچ؛ ولی اگر احتیاجی ندارید - به مصرف کار خیر برسانید و به افرادی که احتیاج دارند یا کتابخانه ای بدهید . از همه می خواهم اگر خطایی از من سر زده است، اگر حقی بر گردن من دارند، مرا عفو نمایند؛ چرا که عذاب آخرت خیلی عظیم است و این گوشت های نرم و استخوان های ظریف من قدرت تحمل کمترین عذابی را ندارد، چه برسد به عذاب آخرت !۱ (۱۰۵۳۳۴۴) محمدحسن اصلی تبریزی ۳۰/۱۰/۱۳۶۵<ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1830 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref>
 
+
==پانویس==
استان محل شهادت: خوزستان شهرمحل شهادت: خرمشهر
+
<references/>
 
+
== رده‌ها ==
وضعیت تاهل: مجرد درجه نظامی
+
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمد_حسن_اصلی_تبریزی}}
 
+
[[رده: شهدا]]
تحصیلات سطح 1 ـاتمام لمعتین رشته حوزوی
+
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 
+
[[رده: شهدای ایران]]
عملیات سال تفحص 1376
+
[[رده: شهدای استان قزوین]]
 
+
[[رده: شهدای شهرستان قزوین]]
محل کار بنیاد تحت پوشش
+
 
+
مزار شهید قزوین - قزوین
+
 
+
rId4
+
 
+
زندگی نامه
+
 
+
اصلی‌تبریزی، محمدحسن : چهارم مرداد ۱۳۴۳ ، در شهر قزوین به دنیا آمد . پدرش جعفر، فروشنده بود و مادرش سکینه‌خانم نام داشت . تا پایان سطح اول در حوزه علمیه درس خواند . طلبه بود . از سوی بسیج در جبهه حضور یافت . بیست و هفتم بهمن ۱۳۶۵ ، در شلمچه به شهادت رسید . پیکرش مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد .
+
 
+
 
+
 
+
وصیت نامه
+
 
+
شهید، حجت الاسلام محمدحسن اصلی تبریزی : خدای من ! به یادت تمام وجود من قرار می گیرد و آرامش در سراسر بدن من جریان پیدا می کند . چه لطف هایی که در حق من نمودی و چه نعمت های زیادی به ملت ما و یکایک افراد مسلمان عنایت نمودی . اگر قرار باشد یکی یکی نعمت های تو را بِشمُرم عاجز هستم؛ کدام نعمت تو را بشمارم؟ نعمت حکومت اسلامی؟ نعمت رهبری نایب مهدی ( عج ) ؟ نعمت جنگ؟ نعمت طلبه بودن؟ نعمت خانواده ی خوب داشتن؟ هر قدر از نعمت های تو را بشمارم، باز هم می بینم نعمات دیگری باقی است . خدای من ! خیلی نعمت به ما دادی؛ خیلی زیاد به ما توجه کردی؛ ولی خدای من ! شکر نعمت های تو را به جا نیاوردم و نتوانستم از شما خدای بزرگ، تشکر کنم . خدای من ! تصمیم گرفتم به جبهه بیایم و در کنار سایر رزمندگان قرار گیرم تا شاید با جهاد خود، شُکر تو را بجای آورم؛ شاید با شهادت خود، شُکر تو را بجای آورم؛ ولی دیدم جهاد و شهادت هم یکی از نعمت های تو است و خود جهادکردن احتیاج به شُکر دارد و خود شهادت هم سعادت بزرگی است و احتیاج به شُکری عظیم دارد . خدای من ! پروردگار من ! ای کسی که به من حیات بخشیدی و هر موقع هم صلاح بدانی جان مرا میگیری ! من از شُکر نعمت تو بر نمی آیم . تو خودت، به بزرگیات، به عظمت بی نهایتت، لطفی نما و گوشهی چشمی و نظری به ما بیفکن تا آنجا که می توانیم شُکرت را بجای آوریم . خدای من ! پروردگار من ! نه تنها شُکرت را بجای نیاورده ام؛ بلکه چه گناهانی از من سر زده است که هر وقت به یاد می آورم شرمم می گیرد . خدای من ! ای کسی که گناهان را تو می بخشی ! تمام گناهان مرا ندیده بگیر . پدر و مادر عزیزم ! در این لحظاتی که می خواهم به کارهای خود سر و سامان بدهم، شب حمله خیلی، خیلی نزدیک است و هر دقیقه احتمال دارد به دشمن هجوم ببریم؛ تصمیم گرفتم چند کلمه ای به عنوان وصیت با شما در میان بگذارم . پدر و مادر عزیزم ! شما خیلی زحمت کشیدید و مرا بزرگ نمودید و با اخلاق بد من ساختید و تمام سختی های مرا متحمل شدید . من نمی توانم چگونه از خدمات شما سپاسگزاری کنم و کاری کنم تا توانسته باشم خشنودی شما را جلب کنم؛ امّا امیدوارم اگر خدا توفیقی داد و شهادت را نصیب من کرد و اگر اجازه ی شفاعت به من داد، داخل بهشت نروم، مگر این که همراه شما و در خدمت شما و همراه هم به بهشت برویم . پدر گرامی و بزرگوارم ! شما به عنوان وصی و ولی من می باشید؛ خودتان می دانید که من از مال دنیا چیزی ندارم . یک مقداری کتاب هست - آن هم اگر استفاده می کنید که هیچ؛ ولی اگر احتیاجی ندارید - به مصرف کار خیر برسانید و به افرادی که احتیاج دارند یا کتابخانه ای بدهید . از همه می خواهم اگر خطایی از من سر زده است، اگر حقی بر گردن من دارند، مرا عفو نمایند؛ چرا که عذاب آخرت خیلی عظیم است و این گوشت های نرم و استخوان های ظریف من قدرت تحمل کمترین عذابی را ندارد، چه برسد به عذاب آخرت !۱ (۱۰۵۳۳۴۴) محمدحسن اصلی تبریزی ۳۰/۱۰/۱۳۶۵
+
 
+
منبع : پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین
+
 
+
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1830
+

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۰۵

محمد حسن اصلی تبریزی
م14.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد قزوین1343/05/04
شهادت ایران،خوزستان، شلمچه1365/10/27
محل دفن گلزار شهداى قزوین
سمت‌ها بسیجی
تحصیلات سطح یک حوزوی
شغل طلبه

زندگی نامه

اصلی‌تبریزی، محمدحسن : چهارم مرداد ۱۳۴۳ ، در شهر قزوین به دنیا آمد . پدرش جعفر، فروشنده بود و مادرش سکینه‌خانم نام داشت . تا پایان سطح اول در حوزه علمیه درس خواند . طلبه بود . از سوی بسیج در جبهه حضور یافت . بیست و هفتم بهمن ۱۳۶۵ ، در شلمچه به شهادت رسید . پیکرش مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد .


وصیت نامه

شهید، حجت الاسلام محمدحسن اصلی تبریزی : خدای من ! به یادت تمام وجود من قرار می گیرد و آرامش در سراسر بدن من جریان پیدا می کند . چه لطف هایی که در حق من نمودی و چه نعمت های زیادی به ملت ما و یکایک افراد مسلمان عنایت نمودی . اگر قرار باشد یکی یکی نعمت های تو را بِشمُرم عاجز هستم؛ کدام نعمت تو را بشمارم؟ نعمت حکومت اسلامی؟ نعمت رهبری نایب مهدی ( عج ) ؟ نعمت جنگ؟ نعمت طلبه بودن؟ نعمت خانواده ی خوب داشتن؟ هر قدر از نعمت های تو را بشمارم، باز هم می بینم نعمات دیگری باقی است . خدای من ! خیلی نعمت به ما دادی؛ خیلی زیاد به ما توجه کردی؛ ولی خدای من ! شکر نعمت های تو را به جا نیاوردم و نتوانستم از شما خدای بزرگ، تشکر کنم . خدای من ! تصمیم گرفتم به جبهه بیایم و در کنار سایر رزمندگان قرار گیرم تا شاید با جهاد خود، شُکر تو را بجای آورم؛ شاید با شهادت خود، شُکر تو را بجای آورم؛ ولی دیدم جهاد و شهادت هم یکی از نعمت های تو است و خود جهادکردن احتیاج به شُکر دارد و خود شهادت هم سعادت بزرگی است و احتیاج به شُکری عظیم دارد . خدای من ! پروردگار من ! ای کسی که به من حیات بخشیدی و هر موقع هم صلاح بدانی جان مرا میگیری ! من از شُکر نعمت تو بر نمی آیم . تو خودت، به بزرگیات، به عظمت بی نهایتت، لطفی نما و گوشهی چشمی و نظری به ما بیفکن تا آنجا که می توانیم شُکرت را بجای آوریم . خدای من ! پروردگار من ! نه تنها شُکرت را بجای نیاورده ام؛ بلکه چه گناهانی از من سر زده است که هر وقت به یاد می آورم شرمم می گیرد . خدای من ! ای کسی که گناهان را تو می بخشی ! تمام گناهان مرا ندیده بگیر . پدر و مادر عزیزم ! در این لحظاتی که می خواهم به کارهای خود سر و سامان بدهم، شب حمله خیلی، خیلی نزدیک است و هر دقیقه احتمال دارد به دشمن هجوم ببریم؛ تصمیم گرفتم چند کلمه ای به عنوان وصیت با شما در میان بگذارم . پدر و مادر عزیزم ! شما خیلی زحمت کشیدید و مرا بزرگ نمودید و با اخلاق بد من ساختید و تمام سختی های مرا متحمل شدید . من نمی توانم چگونه از خدمات شما سپاسگزاری کنم و کاری کنم تا توانسته باشم خشنودی شما را جلب کنم؛ امّا امیدوارم اگر خدا توفیقی داد و شهادت را نصیب من کرد و اگر اجازه ی شفاعت به من داد، داخل بهشت نروم، مگر این که همراه شما و در خدمت شما و همراه هم به بهشت برویم . پدر گرامی و بزرگوارم ! شما به عنوان وصی و ولی من می باشید؛ خودتان می دانید که من از مال دنیا چیزی ندارم . یک مقداری کتاب هست - آن هم اگر استفاده می کنید که هیچ؛ ولی اگر احتیاجی ندارید - به مصرف کار خیر برسانید و به افرادی که احتیاج دارند یا کتابخانه ای بدهید . از همه می خواهم اگر خطایی از من سر زده است، اگر حقی بر گردن من دارند، مرا عفو نمایند؛ چرا که عذاب آخرت خیلی عظیم است و این گوشت های نرم و استخوان های ظریف من قدرت تحمل کمترین عذابی را ندارد، چه برسد به عذاب آخرت !۱ (۱۰۵۳۳۴۴) محمدحسن اصلی تبریزی ۳۰/۱۰/۱۳۶۵[۱]

پانویس

  1. پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین

رده‌ها