شهیداسماعیل بابوریان: تفاوت بین نسخهها
جز (Khoshkenar9712 صفحهٔ شهید اسماعیل بابوریان را به شهیداسماعیل بابوریان منتقل کرد) |
Saeidfar98 (بحث | مشارکتها) |
||
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر مشابهی که نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۳: | سطر ۱۳: | ||
==زندگینامه== | ==زندگینامه== | ||
− | + | اسماعیل بابوریان در تاریخ هفتم مردادماه سال 1341 در شهرستان مشهد متولّد شد. | |
− | اسماعیل بابوریان | + | تا سوّم راهنمایى در مدرسه تحصیل کرد و با شروع جنگ تحمیلى به جبهه رفت و پس از آن درسش را ادامه داد تا این که دیپلمش را گرفت .کلثوم بخشى مادر شهید درباره ی زندگی ایشان میگوید:« به ما بسیار احترام مىگذاشت. مىگفت: روبه روى پدرم مىنشینم تا عمرم زیاد شود. |
− | + | «از تولد او بسیار خوشحال شدیم کودکی آرام بود. من خودم قرآن را به او یاد دادم. ذهنش خوب بود و در مدرسه نیز قرآن را به خوبی یاد می گرفت.» | |
− | + | ما را به سوریه فرستاد و حتی آرزو داشت که ما را به کربلا و مکه هم ببرد. زمانی که پدرش مریض بود از او پرستاری می کرد. و برای سلامتی پدرش سه ماه روزه گرفت.» | |
− | + | ||
− | + | ||
اوقات بیکاری را به ورزش دو می پرداخت. کتاب های شهید مطهری، شهید دستغیب، تفسیر قرآن و کتاب های مذهبی را می خواند. | اوقات بیکاری را به ورزش دو می پرداخت. کتاب های شهید مطهری، شهید دستغیب، تفسیر قرآن و کتاب های مذهبی را می خواند. | ||
ایشان افراد مخالف دین را با دلایل منطقی قانع می کردند. در حل مشکلات مردم پیشقدم بود، حتی برای مردم منزل پیدا می کرد. برای کمک به مردم گاهی بنایی می کرد و پول نمی گرفت و در ازای انجام کار منتظر دستمزد نبود. | ایشان افراد مخالف دین را با دلایل منطقی قانع می کردند. در حل مشکلات مردم پیشقدم بود، حتی برای مردم منزل پیدا می کرد. برای کمک به مردم گاهی بنایی می کرد و پول نمی گرفت و در ازای انجام کار منتظر دستمزد نبود. | ||
− | |||
بنیان اصلی مسجد محل را او بنا کرد. به مسجد می رفت و گاهی در خانه اش نماز جماعت برپا می کرد. به رفت وآمد با فامیل و آشنایان اهمیت می داد. با وجودی که تمام روز را کار می کرد، وقتی به منزل برمی گشت، خستگی در چهره اش دیده نمی شد. گشاده رو بود و بسیار خوش رفتار. نماز شب یکی از اعمال مستحبی بود که او انجام می داد و با وجود خستگی زیاد، نماز شب را به جا می آورد. | بنیان اصلی مسجد محل را او بنا کرد. به مسجد می رفت و گاهی در خانه اش نماز جماعت برپا می کرد. به رفت وآمد با فامیل و آشنایان اهمیت می داد. با وجودی که تمام روز را کار می کرد، وقتی به منزل برمی گشت، خستگی در چهره اش دیده نمی شد. گشاده رو بود و بسیار خوش رفتار. نماز شب یکی از اعمال مستحبی بود که او انجام می داد و با وجود خستگی زیاد، نماز شب را به جا می آورد. | ||
در 16 سالگی عضو بسیج شد و بعد از مدتی به استخدام سپاه در آمد. انقلاب را دوست داشت. مطیع اوامر محض امام بود و هرچه که داشت در راه انقلاب فدا کرد. | در 16 سالگی عضو بسیج شد و بعد از مدتی به استخدام سپاه در آمد. انقلاب را دوست داشت. مطیع اوامر محض امام بود و هرچه که داشت در راه انقلاب فدا کرد. | ||
− | به پخش صحبت های امام از تلویزیون گوش می داد. مرد جبهه بود و مدتی را در ستیز با منافقین کردستان به سر برد. اسماعیل با بوریان در 20 سالگی با خانم فاطمه علافان تنها پیمان ازدواج بست | + | به پخش صحبت های امام از تلویزیون گوش می داد. مرد جبهه بود و مدتی را در ستیز با منافقین کردستان به سر برد. اسماعیل با بوریان در 20 سالگی با خانم فاطمه علافان تنها پیمان ازدواج بست. |
− | ثمره ی ازدواج آن ها دو فرزند به نام های مصطفی | + | ثمره ی ازدواج آن ها دو فرزند به نام های مصطفی و محدثه می باشد. ایشان دوست داشتند فرزندانی صالح و با تحصیلات عالیه داشته باشند. با فرزندانش بسیار مهربان بود در درس ها به آن ها کمک می کرد. محبت را برای تربیت بچه ها بهترین ملاک می دانست. |
با شروع جنگ تحمیلی و با پیام امام به جبهه های حق علیه باطل شتافت. می گفت: « ما پیروز می شویم. ما پیرو حضرت علی (ع) هستیم. می جنگیم تا دشمن را از خاک کشور بیرون کنیم.» پیرو امام بود. در آموزش های رزمی شرکت می کرد. | با شروع جنگ تحمیلی و با پیام امام به جبهه های حق علیه باطل شتافت. می گفت: « ما پیروز می شویم. ما پیرو حضرت علی (ع) هستیم. می جنگیم تا دشمن را از خاک کشور بیرون کنیم.» پیرو امام بود. در آموزش های رزمی شرکت می کرد. | ||
در جبهه شش مرتبه مجروح شد که یا بر اثر ترکش، موج انفجار و یا شیمیایی بود. چهل درصد مجروحیت داشت. بعد از این که بهبود می یافت، دوباره به جبهه می رفت. | در جبهه شش مرتبه مجروح شد که یا بر اثر ترکش، موج انفجار و یا شیمیایی بود. چهل درصد مجروحیت داشت. بعد از این که بهبود می یافت، دوباره به جبهه می رفت. | ||
سطر ۳۴: | سطر ۳۱: | ||
اسماعیل بابوریان هفته ای یک بار به مزار شهدا می رفت و می گفت: «این جا گلستان شهدا است.» | اسماعیل بابوریان هفته ای یک بار به مزار شهدا می رفت و می گفت: «این جا گلستان شهدا است.» | ||
روز قبل از شهادت خانواده و فرزندانش را به گردش برده بود و تمام وقتش را با آن ها به سر کرده بود. یک ساعت قبل از شهادتش، برای پدرش وقت از دکتر گرفته بود تا او را نزد پزشک ببرد. | روز قبل از شهادت خانواده و فرزندانش را به گردش برده بود و تمام وقتش را با آن ها به سر کرده بود. یک ساعت قبل از شهادتش، برای پدرش وقت از دکتر گرفته بود تا او را نزد پزشک ببرد. | ||
− | اسماعیل بابوریان در تاریخ 11/4/1365 در عملیات کربلای یک در منطقه مهران از ناحیه پهلوی راست مجروح می شود. که در تاریخ 27/11/1375 بر اثر عوارض ناشی از جنگ به درجه رفیع شهادت نایل گردید. پیکر مطهر ایشان در بهشت رضا (ع) مشهد به خاک سپرده شد. | + | شهید اسماعیل بابوریان در تاریخ 11/4/1365 در عملیات کربلای یک در منطقه مهران از ناحیه پهلوی راست مجروح می شود. که در تاریخ 27/11/1375 بر اثر عوارض ناشی از جنگ به درجه رفیع شهادت نایل گردید. پیکر مطهر ایشان در بهشت رضا (ع) مشهد به خاک سپرده شد. |
− | + | ||
− | + | ||
*نامه | *نامه | ||
سطر ۴۲: | سطر ۳۷: | ||
شهید در نامه ای به همسر خود می گوید: | شهید در نامه ای به همسر خود می گوید: | ||
«سلامی به گرمای آفتاب و به درازای آسمان جبهه. سلامی از زیر آفتاب سوزان جنوب، از صبحگاهان سرد، از سرزمینی که کفار به آن تجاوز کرده اند و ما در آن جا سنگر گرفته ایم تا آن ها را بیرون کنیم. در هر جایی از این سرزمین خون رنگین فرزندان خلف امام می جوشد. جوششی به عظمت فتح المبین، بیت المقدس، چزابه، رمضان، والفجرها، خیبر و میمک. میمکی که خدا و رسول الله (ص) و فرشتگان الهی به کمک رزمندگان شتافتند. از امدادهای الهی که در این عملیات بر سپاه اسلام تابیده، زبانم قاصر و کوتاه است که از آن چیزی بگویم. همسرم، مبادا که احساس دلتنگی کنی، چون دشمن در کمین است. هرگاه بی تاب شدی، قرآن بخوان که قرآن تسکین دهنده ی دل های مومنین است. در این جا نیاز شدیدی به نیروهای بسیجی است که باید برادران مسلمان کمر همت را ببندند و جبهه را یاری کنند. هرکس در هر پست و مقامی باید در جبهه حاضر شود. به برادرانم بگو که در بسیج شرکت کنند و به جبهه بیایند . همسرم، به یاد خدا باش و از دستورات پیامبر و ائمه (ع) کمک بگیر. | «سلامی به گرمای آفتاب و به درازای آسمان جبهه. سلامی از زیر آفتاب سوزان جنوب، از صبحگاهان سرد، از سرزمینی که کفار به آن تجاوز کرده اند و ما در آن جا سنگر گرفته ایم تا آن ها را بیرون کنیم. در هر جایی از این سرزمین خون رنگین فرزندان خلف امام می جوشد. جوششی به عظمت فتح المبین، بیت المقدس، چزابه، رمضان، والفجرها، خیبر و میمک. میمکی که خدا و رسول الله (ص) و فرشتگان الهی به کمک رزمندگان شتافتند. از امدادهای الهی که در این عملیات بر سپاه اسلام تابیده، زبانم قاصر و کوتاه است که از آن چیزی بگویم. همسرم، مبادا که احساس دلتنگی کنی، چون دشمن در کمین است. هرگاه بی تاب شدی، قرآن بخوان که قرآن تسکین دهنده ی دل های مومنین است. در این جا نیاز شدیدی به نیروهای بسیجی است که باید برادران مسلمان کمر همت را ببندند و جبهه را یاری کنند. هرکس در هر پست و مقامی باید در جبهه حاضر شود. به برادرانم بگو که در بسیج شرکت کنند و به جبهه بیایند . همسرم، به یاد خدا باش و از دستورات پیامبر و ائمه (ع) کمک بگیر. | ||
− | همسرم، گریه و زاری نکن، چون باعث می شود که من وظیفه ای که دارم نتوانم به خوبی انجام دهم. فقط متوسل به ائمه (ع) و قرآن باش. باید مانند شیرزن اسلام حضرت زینب (س) باشید که بیشترین غم را کشیده، حتی از مادرشان حضرت زهرا (س) بیشتر مصیبت دیده است، غم از دست دادن مادر و بعد پدر و دیدن جگر پاره پاره برادرشان(امام حسن مجتبی (ع) ) و از همه سخت تر شهادت امام حسین (ع). و با همه این مشقات و رنج ها، این بانوی اسلام به زنده کردن اسلام پرداخت و در خطبه ای که در کاخ یزید ایراد کرد، از خون پدر، مادر و برادرانش دفاع نمود. همسرم، باید پیرو حضرت زینب (س) باشید زنان ما باید بدانند که امروز اسلام، به زنانی همچون حضرت زینب (س) نیاز دارد تا مردم را راهنمایی و ارشاد کنند. | + | همسرم، گریه و زاری نکن، چون باعث می شود که من وظیفه ای که دارم نتوانم به خوبی انجام دهم. فقط متوسل به ائمه (ع) و قرآن باش. باید مانند شیرزن اسلام حضرت زینب (س) باشید که بیشترین غم را کشیده، حتی از مادرشان حضرت زهرا (س) بیشتر مصیبت دیده است، غم از دست دادن مادر و بعد پدر و دیدن جگر پاره پاره برادرشان(امام حسن مجتبی (ع) ) و از همه سخت تر شهادت امام حسین (ع). و با همه این مشقات و رنج ها، این بانوی اسلام به زنده کردن اسلام پرداخت و در خطبه ای که در کاخ یزید ایراد کرد، از خون پدر، مادر و برادرانش دفاع نمود. همسرم، باید پیرو حضرت زینب (س) باشید زنان ما باید بدانند که امروز اسلام، به زنانی همچون حضرت زینب (س) نیاز دارد تا مردم را راهنمایی و ارشاد کنند. |
− | + | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references/> |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۴
تاریخ تولد : 1341/05/07 نام : اسماعیل محل تولد : مشهد نام خانوادگی : بابوریان تاریخ شهادت : 1375/11/27 نام پدر : علی اصغر مکان شهادت : بیمارستان امام حسین مشهد- عوارض ناشی از جنگ تحصیلات : دیپلم منطقه شهادت : شغل : پاسدار انقلاب اسلامی یگان خدمتی : لشکر 5 نصر - گردان بقیة الله گروه مربوط : فرماندهان شهید خراسان نوع عضویت : فرمانده هان رده دو مسئولیت : فرماندهگردان گلزار : بهشترضا (ع) مشهد مقدس
زندگینامه
اسماعیل بابوریان در تاریخ هفتم مردادماه سال 1341 در شهرستان مشهد متولّد شد.
تا سوّم راهنمایى در مدرسه تحصیل کرد و با شروع جنگ تحمیلى به جبهه رفت و پس از آن درسش را ادامه داد تا این که دیپلمش را گرفت .کلثوم بخشى مادر شهید درباره ی زندگی ایشان میگوید:« به ما بسیار احترام مىگذاشت. مىگفت: روبه روى پدرم مىنشینم تا عمرم زیاد شود.
«از تولد او بسیار خوشحال شدیم کودکی آرام بود. من خودم قرآن را به او یاد دادم. ذهنش خوب بود و در مدرسه نیز قرآن را به خوبی یاد می گرفت.»
ما را به سوریه فرستاد و حتی آرزو داشت که ما را به کربلا و مکه هم ببرد. زمانی که پدرش مریض بود از او پرستاری می کرد. و برای سلامتی پدرش سه ماه روزه گرفت.»
اوقات بیکاری را به ورزش دو می پرداخت. کتاب های شهید مطهری، شهید دستغیب، تفسیر قرآن و کتاب های مذهبی را می خواند. ایشان افراد مخالف دین را با دلایل منطقی قانع می کردند. در حل مشکلات مردم پیشقدم بود، حتی برای مردم منزل پیدا می کرد. برای کمک به مردم گاهی بنایی می کرد و پول نمی گرفت و در ازای انجام کار منتظر دستمزد نبود. بنیان اصلی مسجد محل را او بنا کرد. به مسجد می رفت و گاهی در خانه اش نماز جماعت برپا می کرد. به رفت وآمد با فامیل و آشنایان اهمیت می داد. با وجودی که تمام روز را کار می کرد، وقتی به منزل برمی گشت، خستگی در چهره اش دیده نمی شد. گشاده رو بود و بسیار خوش رفتار. نماز شب یکی از اعمال مستحبی بود که او انجام می داد و با وجود خستگی زیاد، نماز شب را به جا می آورد. در 16 سالگی عضو بسیج شد و بعد از مدتی به استخدام سپاه در آمد. انقلاب را دوست داشت. مطیع اوامر محض امام بود و هرچه که داشت در راه انقلاب فدا کرد. به پخش صحبت های امام از تلویزیون گوش می داد. مرد جبهه بود و مدتی را در ستیز با منافقین کردستان به سر برد. اسماعیل با بوریان در 20 سالگی با خانم فاطمه علافان تنها پیمان ازدواج بست. ثمره ی ازدواج آن ها دو فرزند به نام های مصطفی و محدثه می باشد. ایشان دوست داشتند فرزندانی صالح و با تحصیلات عالیه داشته باشند. با فرزندانش بسیار مهربان بود در درس ها به آن ها کمک می کرد. محبت را برای تربیت بچه ها بهترین ملاک می دانست. با شروع جنگ تحمیلی و با پیام امام به جبهه های حق علیه باطل شتافت. می گفت: « ما پیروز می شویم. ما پیرو حضرت علی (ع) هستیم. می جنگیم تا دشمن را از خاک کشور بیرون کنیم.» پیرو امام بود. در آموزش های رزمی شرکت می کرد. در جبهه شش مرتبه مجروح شد که یا بر اثر ترکش، موج انفجار و یا شیمیایی بود. چهل درصد مجروحیت داشت. بعد از این که بهبود می یافت، دوباره به جبهه می رفت. آرزو داشت شهید شود. زمانی که در کردستان بود، از ناحیه سر مجروح شد. در جبهه شیمیایی شده بود و این مسئله را از خانواده اش پنهان کرده بود. به دستش تیر خورده بود و باعث قطع انگشت دست او شده بود. در نزدیکی او خمپاره ای به زمین اصابت می کند که باعث می شود چشمش آسیب ببیند و گوشش مشکل پیدا کند و باعث پارگی و آسیب معده، روده و ریه ایشان نیز شده بود. در زمان بیماری بسیار صبور بود، هیچ گله و شکایتی نمی کرد و هیچ ناراحتی از خود نشان نمی داد. اسماعیل بابوریان هفته ای یک بار به مزار شهدا می رفت و می گفت: «این جا گلستان شهدا است.» روز قبل از شهادت خانواده و فرزندانش را به گردش برده بود و تمام وقتش را با آن ها به سر کرده بود. یک ساعت قبل از شهادتش، برای پدرش وقت از دکتر گرفته بود تا او را نزد پزشک ببرد. شهید اسماعیل بابوریان در تاریخ 11/4/1365 در عملیات کربلای یک در منطقه مهران از ناحیه پهلوی راست مجروح می شود. که در تاریخ 27/11/1375 بر اثر عوارض ناشی از جنگ به درجه رفیع شهادت نایل گردید. پیکر مطهر ایشان در بهشت رضا (ع) مشهد به خاک سپرده شد.
- نامه
شهید در نامه ای به همسر خود می گوید: «سلامی به گرمای آفتاب و به درازای آسمان جبهه. سلامی از زیر آفتاب سوزان جنوب، از صبحگاهان سرد، از سرزمینی که کفار به آن تجاوز کرده اند و ما در آن جا سنگر گرفته ایم تا آن ها را بیرون کنیم. در هر جایی از این سرزمین خون رنگین فرزندان خلف امام می جوشد. جوششی به عظمت فتح المبین، بیت المقدس، چزابه، رمضان، والفجرها، خیبر و میمک. میمکی که خدا و رسول الله (ص) و فرشتگان الهی به کمک رزمندگان شتافتند. از امدادهای الهی که در این عملیات بر سپاه اسلام تابیده، زبانم قاصر و کوتاه است که از آن چیزی بگویم. همسرم، مبادا که احساس دلتنگی کنی، چون دشمن در کمین است. هرگاه بی تاب شدی، قرآن بخوان که قرآن تسکین دهنده ی دل های مومنین است. در این جا نیاز شدیدی به نیروهای بسیجی است که باید برادران مسلمان کمر همت را ببندند و جبهه را یاری کنند. هرکس در هر پست و مقامی باید در جبهه حاضر شود. به برادرانم بگو که در بسیج شرکت کنند و به جبهه بیایند . همسرم، به یاد خدا باش و از دستورات پیامبر و ائمه (ع) کمک بگیر. همسرم، گریه و زاری نکن، چون باعث می شود که من وظیفه ای که دارم نتوانم به خوبی انجام دهم. فقط متوسل به ائمه (ع) و قرآن باش. باید مانند شیرزن اسلام حضرت زینب (س) باشید که بیشترین غم را کشیده، حتی از مادرشان حضرت زهرا (س) بیشتر مصیبت دیده است، غم از دست دادن مادر و بعد پدر و دیدن جگر پاره پاره برادرشان(امام حسن مجتبی (ع) ) و از همه سخت تر شهادت امام حسین (ع). و با همه این مشقات و رنج ها، این بانوی اسلام به زنده کردن اسلام پرداخت و در خطبه ای که در کاخ یزید ایراد کرد، از خون پدر، مادر و برادرانش دفاع نمود. همسرم، باید پیرو حضرت زینب (س) باشید زنان ما باید بدانند که امروز اسلام، به زنانی همچون حضرت زینب (س) نیاز دارد تا مردم را راهنمایی و ارشاد کنند.