شهید علمدار کلپی: تفاوت بین نسخهها
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده) | |||
سطر ۳۷: | سطر ۳۷: | ||
==زندگی نامه== | ==زندگی نامه== | ||
− | کلپی، علمدار : چهارم مرداد ۱۳۴۵ ، در روستای شال از توابع شهر بوئینزهرا به دنیا آمد . پدرش صمد، کشاورز بود و مادرش مولود نام داشت . تا دوم راهنمایی درس خواند . کارگری میکرد . از سوی بسیج در جبهه حضور یافت . بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴ ، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش پهلو، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است . | + | کلپی، علمدار : چهارم مرداد ۱۳۴۵ ، در روستای شال از توابع شهر [[بوئینزهرا]] به دنیا آمد . پدرش صمد، کشاورز بود و مادرش مولود نام داشت . تا دوم راهنمایی درس خواند . کارگری میکرد . از سوی [[بسیج]] در [[جبهه]] حضور یافت . بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴ ، در [[فاو]] عراق بر اثر اصابت [[ترکش]] پهلو، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است . |
==وصیت نامه== | ==وصیت نامه== | ||
− | شهید، علمدار کلپی : اکنون که این برگه را به عنوان وصیت نامه می نویسم، از سلامت جسمی و عقلی برخوردار می باشم و آماده ام هر لحظه که خداوند بخواهد، وداع کنم و به دیگر خفتگان خاک بپیوندم . از آرزوهای همیشگی من این بود که در راه خدا کُشته شوم تا شاید شهادتم نفعی برای خلق خداوند داشته باشد . یادتان نرود، امام را تنها نگذارید و فرمایشات امام را با دل و جان گوش دهید؛ چون امام بود که دوباره اسلام را زنده کرد و ما را از خواب غفلت - که همان مرگ بود - بیدار کرد . موقع شهادتم، همان موقعی است که من به حجله ی عروسی می روم و حجله ی عروسی من آن روز است که در خون خود و در میان سنگر بِغَلتم . در آخر از پدر و مادرم - که می بایست در پیری دست آنها را بگیرم - معذرت می خواهم . چنانچه شاعر می گوید : (۱۶۳۰۳۷۷) نمک بر زخم من، شیرین تر از خواب سحر گردد / جگرها خون شود، تا یک پسر مثل پدر گردد علمدار کلپی ۱۳/۱۱/۶۶ | + | [[شهید، علمدار کلپی]]: اکنون که این برگه را به عنوان وصیت نامه می نویسم، از سلامت جسمی و عقلی برخوردار می باشم و آماده ام هر لحظه که خداوند بخواهد، وداع کنم و به دیگر خفتگان خاک بپیوندم . از آرزوهای همیشگی من این بود که در راه خدا کُشته شوم تا شاید شهادتم نفعی برای خلق خداوند داشته باشد . یادتان نرود، امام را تنها نگذارید و فرمایشات امام را با دل و جان گوش دهید؛ چون امام بود که دوباره [[اسلام]] را زنده کرد و ما را از خواب غفلت - که همان مرگ بود - بیدار کرد . موقع شهادتم، همان موقعی است که من به حجله ی عروسی می روم و حجله ی عروسی من آن روز است که در خون خود و در میان سنگر بِغَلتم . در آخر از پدر و مادرم - که می بایست در پیری دست آنها را بگیرم - معذرت می خواهم . چنانچه شاعر می گوید : (۱۶۳۰۳۷۷) نمک بر زخم من، شیرین تر از خواب سحر گردد / جگرها خون شود، تا یک پسر مثل پدر گردد علمدار کلپی ۱۳/۱۱/۶۶ |
<ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1377 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref> | <ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1377 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref> | ||
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | |||
+ | Image:min-picture (21).jpg | ||
+ | Image:].jpg | ||
+ | Image:min-picture (19).jpg | ||
+ | Image:min-picture (20).jpg | ||
+ | |||
+ | </gallery> | ||
+ | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۰۹
بسمه تعالی
نام: علمدار کلپی
نام پدر: صمد
نام مادر: مولود
محل شهادت: فاو
محل تولد: بوئین زهرا - شال
تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۰۵/۰۴
تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۱
استان محل شهادت: بصره
شهر محل شهادت: فاو
وضعیت تاهل: مجرد
درجه نظامی
تحصیلات: دوم راهنمائی
رشته -
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید: قزوین - بوئین زهرا – شال
rId4
زندگی نامه
کلپی، علمدار : چهارم مرداد ۱۳۴۵ ، در روستای شال از توابع شهر بوئینزهرا به دنیا آمد . پدرش صمد، کشاورز بود و مادرش مولود نام داشت . تا دوم راهنمایی درس خواند . کارگری میکرد . از سوی بسیج در جبهه حضور یافت . بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴ ، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش پهلو، شهید شد . مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است .
وصیت نامه
شهید، علمدار کلپی: اکنون که این برگه را به عنوان وصیت نامه می نویسم، از سلامت جسمی و عقلی برخوردار می باشم و آماده ام هر لحظه که خداوند بخواهد، وداع کنم و به دیگر خفتگان خاک بپیوندم . از آرزوهای همیشگی من این بود که در راه خدا کُشته شوم تا شاید شهادتم نفعی برای خلق خداوند داشته باشد . یادتان نرود، امام را تنها نگذارید و فرمایشات امام را با دل و جان گوش دهید؛ چون امام بود که دوباره اسلام را زنده کرد و ما را از خواب غفلت - که همان مرگ بود - بیدار کرد . موقع شهادتم، همان موقعی است که من به حجله ی عروسی می روم و حجله ی عروسی من آن روز است که در خون خود و در میان سنگر بِغَلتم . در آخر از پدر و مادرم - که می بایست در پیری دست آنها را بگیرم - معذرت می خواهم . چنانچه شاعر می گوید : (۱۶۳۰۳۷۷) نمک بر زخم من، شیرین تر از خواب سحر گردد / جگرها خون شود، تا یک پسر مثل پدر گردد علمدار کلپی ۱۳/۱۱/۶۶