شهیدصیادشیرازی: تفاوت بین نسخهها
Farhodi9704 (بحث | مشارکتها) |
(←خاطرات) |
||
(۱۷ نسخههای متوسط توسط ۵ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | |||
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | ||
|نام فرد = شهید صیاد شیرازی | |نام فرد = شهید صیاد شیرازی | ||
− | |تصویر = | + | |تصویر = علی_صیاد_شیرازی_01.jpg |
− | + | ||
|توضیح تصویر = | |توضیح تصویر = | ||
|ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
سطر ۴۱: | سطر ۳۹: | ||
− | + | *جزییات شهادت سپهبد صیاد شیرازی | |
[[تیمسار]] [[سپهبد]] علی صیاد شیرازی جانشین [[ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران|ستاد کل نیروهای مسلح]] روز شنبه 21 فروردینماه 1378 در حوالی خانهاش مورد سوءقصد [[سازمان مجاهدین خلق ایران|عوامل تروریست]] قرار گرفت و به [[شهادت]] رسید. ساعت 6 و 45 دقیقه صبح این روز، که [[تیمسار]] صیاد شیرازی با اتومبیل خود به قصد عزیمت به محل کارش از خانه خارج شده بود، مورد هجوم مرد ناشناسی قرار گرفت و به شدت مجروح شد، اهالی محل که از این حادثه مطلع شده بودند بلافاصله او را به بیمارستان فرهنگ انتقال دادند که متأسفانه بر اثر شدت جراحات وارده، تلاش پزشکان برای نجات وی بی نتیجه بود و او در بیمارستان به [[شهادت]] رسید. به گفته شاهدان، مرد تروریست با پوشش لباس رفتگر در حوالی خانه شهید به کمین نشست و [[تیمسار]] را هنگام خروج از خانه به رگبار بست، در این حال شهید صیاد که سوار بر خودرو تویوتای سفید رنگ خود بود مورد اصابت گلوله تروریست واقع شد. در پی این حادثه یک سخنگوی گروهکهای تروریستی [[سازمان مجاهدین خلق ایران|منافقین]] در تماس با خبرگزاری فرانسه در نیکوزیا مسئولیت این جنایت را بر عهده گرفت.<ref name="shahed" /> | [[تیمسار]] [[سپهبد]] علی صیاد شیرازی جانشین [[ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران|ستاد کل نیروهای مسلح]] روز شنبه 21 فروردینماه 1378 در حوالی خانهاش مورد سوءقصد [[سازمان مجاهدین خلق ایران|عوامل تروریست]] قرار گرفت و به [[شهادت]] رسید. ساعت 6 و 45 دقیقه صبح این روز، که [[تیمسار]] صیاد شیرازی با اتومبیل خود به قصد عزیمت به محل کارش از خانه خارج شده بود، مورد هجوم مرد ناشناسی قرار گرفت و به شدت مجروح شد، اهالی محل که از این حادثه مطلع شده بودند بلافاصله او را به بیمارستان فرهنگ انتقال دادند که متأسفانه بر اثر شدت جراحات وارده، تلاش پزشکان برای نجات وی بی نتیجه بود و او در بیمارستان به [[شهادت]] رسید. به گفته شاهدان، مرد تروریست با پوشش لباس رفتگر در حوالی خانه شهید به کمین نشست و [[تیمسار]] را هنگام خروج از خانه به رگبار بست، در این حال شهید صیاد که سوار بر خودرو تویوتای سفید رنگ خود بود مورد اصابت گلوله تروریست واقع شد. در پی این حادثه یک سخنگوی گروهکهای تروریستی [[سازمان مجاهدین خلق ایران|منافقین]] در تماس با خبرگزاری فرانسه در نیکوزیا مسئولیت این جنایت را بر عهده گرفت.<ref name="shahed" /> | ||
در خصوص آخرین ملاقات این که طبق روال و سنت همیشگی به اتفاق خانواده در روز عید غدیر خدمت ایشان رسیدیم و با حاج آقا و حاج خانم دیدار به عمل آوردیم. صبح آن روز حاج آقا جهت دیدار با [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|مقام معظم رهبری]] خدمت ایشان رفته بودند. پس از بازگشت از بیت [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|آقا]]، به هر کی از ما یک اسکناس دویست تومانی دادند گفتند که این عیدی [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|آقا]]ست. از ایشان تشکر کردیم و بعد متوجه شدیم که درجه [[سرلشگری]] ایشان همان روز توسط [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|مقام معظم رهبری]] تأیید شد. من خندیدم و گفتم: «حاج آقا ، با این حساب به عنوان شیرینی ارتقا درجه ، یک هتل استقلال میهمان شما هستیم .» ایشان خندیدند و گفتند که ما خیلی به دنبال این نیستیم که [[سرتیپ]] شویم، [[سرلشگر]] بشویم و [[ستوان]] بشویم. حتی ایشان تعبیر [[ستوان]] را هم عنوان نمودند و فرمودند که میخواهیم خدمت کنیم فرقی نمیکند که چه درجهای داشته باشیم. و من به شوخی گفتم البته برای ما فرق میکند و یک شیرینی درست و حسابی هم داره … بعد ایشان لبخندی زدند و همه صلوات فرستادیم. و حاج آقا گفتند که حالا چلوکباب امروز را من میدهم. بعد هم خندیدند و من هم گفتم چلوکباب امروز را به عنوان پیش مقدمه قبول میکنیم <ref name="shahed" /> - راوی مهندس بهروز امامی | در خصوص آخرین ملاقات این که طبق روال و سنت همیشگی به اتفاق خانواده در روز عید غدیر خدمت ایشان رسیدیم و با حاج آقا و حاج خانم دیدار به عمل آوردیم. صبح آن روز حاج آقا جهت دیدار با [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|مقام معظم رهبری]] خدمت ایشان رفته بودند. پس از بازگشت از بیت [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|آقا]]، به هر کی از ما یک اسکناس دویست تومانی دادند گفتند که این عیدی [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|آقا]]ست. از ایشان تشکر کردیم و بعد متوجه شدیم که درجه [[سرلشگری]] ایشان همان روز توسط [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|مقام معظم رهبری]] تأیید شد. من خندیدم و گفتم: «حاج آقا ، با این حساب به عنوان شیرینی ارتقا درجه ، یک هتل استقلال میهمان شما هستیم .» ایشان خندیدند و گفتند که ما خیلی به دنبال این نیستیم که [[سرتیپ]] شویم، [[سرلشگر]] بشویم و [[ستوان]] بشویم. حتی ایشان تعبیر [[ستوان]] را هم عنوان نمودند و فرمودند که میخواهیم خدمت کنیم فرقی نمیکند که چه درجهای داشته باشیم. و من به شوخی گفتم البته برای ما فرق میکند و یک شیرینی درست و حسابی هم داره … بعد ایشان لبخندی زدند و همه صلوات فرستادیم. و حاج آقا گفتند که حالا چلوکباب امروز را من میدهم. بعد هم خندیدند و من هم گفتم چلوکباب امروز را به عنوان پیش مقدمه قبول میکنیم <ref name="shahed" /> - راوی مهندس بهروز امامی | ||
+ | |||
+ | *سخنان [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|امام خامنهای «ادام الله ظله العالی»]] در مورد شهید | ||
+ | [[پرونده:علی صیاد شیرازی 16.jpg|300px|thumb|left|حضور امام خامنهای «ادام الله ظله العالی» قبل از تشییع پیکر شهید صیاد شیرازی]] | ||
+ | پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت شهادت [[سپهبد]] صیاد شیرازی | ||
+ | |||
+ | بسمالله الرحمن الرحیم | ||
+ | |||
+ | من المومنین رجال صد قوا ماعاهدواالله علیه فمنهم منقضی نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا | ||
+ | |||
+ | امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مو من و پارسا و پرهیزکار سپهبد علی صیاد شیرازی امروز به دست [[سازمان مجاهدین خلق ایران|منافقین]] مجرم و خونخوار و روسیاه به [[شهادت]] رسید. این نه اولین و نه آخرین باری است که دلی نورانی و سرشار از عشق و ایمان و وفاداری به آرمانهای بلند الهی، هدف تیر خشم و عناد و عصبیت از سوی زمره جنایتکار و فاسدی که ادامه حیات خود را در خدمتگزاری به دشمنان اسلام دانسته است قرار میگیرد و دست خائن خودفروختهای نهال ثمربخش انسان والایی را قطع میکند. او مانند دیگر مردان حق از روزی که قدم در راه [[انقلاب اسلامی ایران|انقلاب]] نهادند همواره سر و جان خود را نثار در راه خدا بر روی دست داشتند. | ||
+ | |||
+ | سرزمینهای داغ [[خوزستان]] و گردنههای برافراشته [[کردستان]]، سالها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاکنهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهههای [[هشت سال دفاع مقدس|دفاع مقدس]] صدها خاطره از رشادت و از خود گذشتگی او حفظ کرده است. خطر مرگ کوچکترین از آن است که بندگان صالح خدا را از راه او بازگرداند و عشق به منال دنیوی حقیرتر از آن است که در دل نورانی شایستگان جایی بیابد. کوردلان منافق بدانند که با این جنایتها روز به روز نفرت ملت ایران از آنان بیشتر خواهد شد و خون مردان پاکدامن و پارسا همچون صیاد شیرازی و [[شهید لاجوردی]] بدنامی و سیاه رویی آنان را در تاریخ و در دل این ملت همیشگی خواهد کرد و سردمداران استکبار که با وجود لافزنیهای ضد تروریستی خود به امید آن نشستهاند که تروریستهای مزدورشان در ایران اسلامی با شهید کردن مردان استوار و مقاوم انقلاب راه تسلط بر ایران اسلامی را هموار کنند، بدانند که خون شهیدان راه حق ملت مو من ما را راسختر و ناپذیر تر و مقاومتر میسازد. رحمت و فضل بیکران الهی بر روح شهید عزیزمان علی صیاد شیرازی و لعنت و نفرین خدا و فرشتگان و بندگان صالحش بر ایادی منفور و مطرود استکبار. اینجانب [[شهادت]] این بنده برگزیده خدا را به ملت ایران به خصوص به یاران [[هشت سال دفاع مقدس|دفاع مقدس]] و ایثارگران جبهههای نور و حقیقت و به خانواده گرامی و فداکار و بازماندگان محترمش تبریک و تسلیت میگویم و صمیمیترین درود خود را بر روح پاک او و خون به ناحق ریخته او نثار میکنم. | ||
+ | |||
+ | والسلام علی عباد الله الصالحین. | ||
+ | |||
+ | [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|سید علی خامنهای]] | ||
+ | |||
+ | 21/1/78 <ref name="shahed">نرم افزار شاهد</ref> | ||
+ | |||
سطر ۷۵: | سطر ۹۲: | ||
[http://www.aparat.com/v/kglCS امیر سرافراز لشگر اسلام - مشاهده در آپارات] | [http://www.aparat.com/v/kglCS امیر سرافراز لشگر اسلام - مشاهده در آپارات] | ||
− | + | ==وصیت نامه== | |
− | == | + | |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، [[جمهوری اسلامی ایران|نظام]]ت و [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت]]ت قرار دادی، خدایا تو خود میدانی که همواره آماده بودهام آنچه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم نثار کنم، اگر این نبود آن هم خواست تو بود. پروردگارا! رفتن در دست توست، من نمیدانم چه موقع خواهم رفت، ولی میدانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمان عجلالله تعالیفرجهالشریف قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خوردهات بجنگم تا به فیض شهادت برسم. از پدر و مادرم که حق بزرگی بر گردن من دارند میخواهم مرا ببخشند، من نیز همواره برایشان دعا کردهام که عاقبتشان به خیر باشد. از همسر گرامی و فداکار و فرزندانم میخواهم که مرا ببخشند که کمتر توانستهام به آنها برسم و بیشتر میخواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده، آنچه از دنیا برایم باقی میماند حق است که در اختیار همسرم قرار گیرد... . خداوندا! ولی امرت حضرت [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|آیتالله خامنهای]] را تا ظهور حضرت مهدی عجلالله تعالیفرجهالشریف زنده و پاینده و موفق بدار، آمین یا العالمین، من الله التوفیق. <ref name="sobh" /> | خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، [[جمهوری اسلامی ایران|نظام]]ت و [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت]]ت قرار دادی، خدایا تو خود میدانی که همواره آماده بودهام آنچه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم نثار کنم، اگر این نبود آن هم خواست تو بود. پروردگارا! رفتن در دست توست، من نمیدانم چه موقع خواهم رفت، ولی میدانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمان عجلالله تعالیفرجهالشریف قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خوردهات بجنگم تا به فیض شهادت برسم. از پدر و مادرم که حق بزرگی بر گردن من دارند میخواهم مرا ببخشند، من نیز همواره برایشان دعا کردهام که عاقبتشان به خیر باشد. از همسر گرامی و فداکار و فرزندانم میخواهم که مرا ببخشند که کمتر توانستهام به آنها برسم و بیشتر میخواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده، آنچه از دنیا برایم باقی میماند حق است که در اختیار همسرم قرار گیرد... . خداوندا! ولی امرت حضرت [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|آیتالله خامنهای]] را تا ظهور حضرت مهدی عجلالله تعالیفرجهالشریف زنده و پاینده و موفق بدار، آمین یا العالمین، من الله التوفیق. <ref name="sobh" /> | ||
− | + | ==آثار== | |
− | == | + | *دست نوشته |
چند نکته از زبان حالم | چند نکته از زبان حالم | ||
− | |||
عظیمترین نعمت خدا را نعمت عظیم [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت]] میدانم و استحکام در پیوند با [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت]] را ضمانت بخش هدایت و عاقبت به خیری میپندارم فلذا نه تنها در قلب و زبان بلکه در عمل کوشیدهام ارادتم را به [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت]] به ثبوت برسانم و از خداوند متعال مسئلت دارم که مرا در این مهم یاری فرماید. در تجربه بیست سال خدمت به [[انقلاب اسلامی ایران|انقلاب]] رمز موفقیت فردی و جمعی را در ادامه راه شهدا رسیدن به صلاحیت والذین جاه دوا میدانم به لطف خدا تجربه سنگینی را کسب نمودهام. معتقدم هرچه بر شدت و غلظت فضای معنوی کار افزوده گردد زمینه نزول معرفتها، بصیرتها و نصرتهای الهی برای مجموعه فراهمتر میگردد. [[سازمان بسیج مستضعفین|بسیج]] را کانون توسعه فرهنگ اصیل اسلام ناب محمدی (ص) میدانم. | عظیمترین نعمت خدا را نعمت عظیم [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت]] میدانم و استحکام در پیوند با [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت]] را ضمانت بخش هدایت و عاقبت به خیری میپندارم فلذا نه تنها در قلب و زبان بلکه در عمل کوشیدهام ارادتم را به [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت]] به ثبوت برسانم و از خداوند متعال مسئلت دارم که مرا در این مهم یاری فرماید. در تجربه بیست سال خدمت به [[انقلاب اسلامی ایران|انقلاب]] رمز موفقیت فردی و جمعی را در ادامه راه شهدا رسیدن به صلاحیت والذین جاه دوا میدانم به لطف خدا تجربه سنگینی را کسب نمودهام. معتقدم هرچه بر شدت و غلظت فضای معنوی کار افزوده گردد زمینه نزول معرفتها، بصیرتها و نصرتهای الهی برای مجموعه فراهمتر میگردد. [[سازمان بسیج مستضعفین|بسیج]] را کانون توسعه فرهنگ اصیل اسلام ناب محمدی (ص) میدانم. | ||
سطر ۱۱۰: | سطر ۱۰۵: | ||
سرتیپ علی صیاد شیرازی<ref name="shahed" /> | سرتیپ علی صیاد شیرازی<ref name="shahed" /> | ||
− | |||
== خاطرات == | == خاطرات == | ||
− | + | *درسی از [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] | |
در یکی از جلسات همراه چند تن از مسئولین و فرماندهان خدمت [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] (ره) رسیدیم و به ترتیب گزارش میدادیم. ناگهان همه حواسم متوجه [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] شد. شخصی در حال گزارش دادن بود، هنوز جملهاش تمام نشده بود که یک دفعه حضرت [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] بلند شدند و به سمتی از اتاق رفتند. [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] بی مقدمه این کار را انجام داده بودند و همه متعجب بودیم. یکی از حضار گفتند: «[[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|آقا]] کسالتی پیش آمد؟» سپس [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] پاسخی دادند که با تمام وجود لرزیدم. فرمودند: «وقت نماز است.» [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] به نماز ایستادند و ما هم به ایشان اقتدا کرده، نماز را به جماعت خواندیم. آن روز اهمیت نماز اول وقت برای همه ما آشکار شد زیرا [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] همواره میفرمودند: «در رأس همه امور [[هشت سال دفاع مقدس|جنگ]] است.» و حال آنکه در یک جلسه مربوط به [[هشت سال دفاع مقدس|جنگ]] اقامه نماز اول وقت را ارجح میدانستند. <ref name="sobh" /> - راوی: شهیدصیادشیرازی | در یکی از جلسات همراه چند تن از مسئولین و فرماندهان خدمت [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] (ره) رسیدیم و به ترتیب گزارش میدادیم. ناگهان همه حواسم متوجه [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] شد. شخصی در حال گزارش دادن بود، هنوز جملهاش تمام نشده بود که یک دفعه حضرت [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] بلند شدند و به سمتی از اتاق رفتند. [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] بی مقدمه این کار را انجام داده بودند و همه متعجب بودیم. یکی از حضار گفتند: «[[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|آقا]] کسالتی پیش آمد؟» سپس [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] پاسخی دادند که با تمام وجود لرزیدم. فرمودند: «وقت نماز است.» [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] به نماز ایستادند و ما هم به ایشان اقتدا کرده، نماز را به جماعت خواندیم. آن روز اهمیت نماز اول وقت برای همه ما آشکار شد زیرا [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] همواره میفرمودند: «در رأس همه امور [[هشت سال دفاع مقدس|جنگ]] است.» و حال آنکه در یک جلسه مربوط به [[هشت سال دفاع مقدس|جنگ]] اقامه نماز اول وقت را ارجح میدانستند. <ref name="sobh" /> - راوی: شهیدصیادشیرازی | ||
− | + | *عیدی بزرگ | |
شهید صیاد شیرازی مردی با اخلاص، پاک نیت و صبور بود. عمری برای خدمت به اسلام و میهن اسلامی در مقابل دشمنان ایستاد و هر آنچه داشت در طبق اخلاص گذاشت. ایشان روز عید غدیر خم به خدمت [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|رهبر انقلاب]] (فرمانده کل قوا) شرفیاب شده بود. من شب قبل از آن خواب دیدم [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|رهبر انقلاب]] با ناراحتی به من نگاه میکنند. عرض کردم: «از من ناراحتید؟»فرمودند: «نه، امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف هم از شما راضی است». من خوشحال شدم و تقاضای کارت ملاقات کردم و ایشان یک کارت به من دادند. پس از [[شهادت]] صیاد شیرازی فهمیدم که تعبیر خوابم [[شهادت]] همسرم بوده است. او روز عید غدیر، عیدی بزرگی از مولایش گرفت. مزد آن همه تلاش و عشق و ایثار فقط [[شهادت]] بود. <ref name="sobh" /> - راوی: همسر شهید | شهید صیاد شیرازی مردی با اخلاص، پاک نیت و صبور بود. عمری برای خدمت به اسلام و میهن اسلامی در مقابل دشمنان ایستاد و هر آنچه داشت در طبق اخلاص گذاشت. ایشان روز عید غدیر خم به خدمت [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|رهبر انقلاب]] (فرمانده کل قوا) شرفیاب شده بود. من شب قبل از آن خواب دیدم [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|رهبر انقلاب]] با ناراحتی به من نگاه میکنند. عرض کردم: «از من ناراحتید؟»فرمودند: «نه، امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف هم از شما راضی است». من خوشحال شدم و تقاضای کارت ملاقات کردم و ایشان یک کارت به من دادند. پس از [[شهادت]] صیاد شیرازی فهمیدم که تعبیر خوابم [[شهادت]] همسرم بوده است. او روز عید غدیر، عیدی بزرگی از مولایش گرفت. مزد آن همه تلاش و عشق و ایثار فقط [[شهادت]] بود. <ref name="sobh" /> - راوی: همسر شهید | ||
− | + | *سربازی دقیق بود | |
روزی همراه جمعی در محضر [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|فرمانده معظم کل قوا]] بودیم. متوجه شدیم که شهید صیاد شیرازی نکات مهم فرمایشات ایشان را یادداشت میکند. پس از ختم جلسه از او سؤال کردیم: «با توجه به اینکه مشروح سخنان [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|معظم له]] در رسانهها منتشر میشود، آیا نیازی به یادداشت بود؟» این عاشق [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت]] پاسخ داد: «بله. من این فرمایشات را صرفاً سخنرانی تلقی نمیکنم بلکه امر فرمانده خود و نایب امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف میدانم. لذا آنها را یادداشت میکنم تا مبادا در اجرای اوامرشان کوچکترین وقفهای ایجاد شود». | روزی همراه جمعی در محضر [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|فرمانده معظم کل قوا]] بودیم. متوجه شدیم که شهید صیاد شیرازی نکات مهم فرمایشات ایشان را یادداشت میکند. پس از ختم جلسه از او سؤال کردیم: «با توجه به اینکه مشروح سخنان [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|معظم له]] در رسانهها منتشر میشود، آیا نیازی به یادداشت بود؟» این عاشق [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت]] پاسخ داد: «بله. من این فرمایشات را صرفاً سخنرانی تلقی نمیکنم بلکه امر فرمانده خود و نایب امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف میدانم. لذا آنها را یادداشت میکنم تا مبادا در اجرای اوامرشان کوچکترین وقفهای ایجاد شود». | ||
سطر ۱۲۷: | سطر ۱۲۱: | ||
− | + | *نماز اول وقت | |
سوار بر [[بالگرد|هلیکوپتر]]، در آسمان [[کردستان]] بودیم، دیدم صیاد مدام به ساعتش نگاه میکند. وقتی علت کارش را پرسیدم، گفت: «الآن موقع نمازه» بعدش هم، به [[خلبان]] اشاره کرد که همین جا فرود بیا! خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم. گفت: «اشکالی ندا ره، ما باید همین جا نماز به خونیم!» [[بالگرد|هلیکوپتر]] نشست. صیاد با آب قمقمهای که داشت، وضو گرفت و به نماز ایستاد، ما هم به او اقتدا کردیم.<ref name="sobh" /> | سوار بر [[بالگرد|هلیکوپتر]]، در آسمان [[کردستان]] بودیم، دیدم صیاد مدام به ساعتش نگاه میکند. وقتی علت کارش را پرسیدم، گفت: «الآن موقع نمازه» بعدش هم، به [[خلبان]] اشاره کرد که همین جا فرود بیا! خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم. گفت: «اشکالی ندا ره، ما باید همین جا نماز به خونیم!» [[بالگرد|هلیکوپتر]] نشست. صیاد با آب قمقمهای که داشت، وضو گرفت و به نماز ایستاد، ما هم به او اقتدا کردیم.<ref name="sobh" /> | ||
+ | *پارتی بازی ممنوع! | ||
− | + | از بستگان صیاد بود. از خدمت فرار کرده بود. پرونده اش را فرستاده بودند دادگاه نظامی و به زندان محکومش کرده بودند. | |
+ | مادر صیاد با دفتر تماس گرفت که «به حاج علی بگو یه کاری بکنه. این پسر جوونه، سربازه؛ گناه داره.» | ||
+ | گفتم: حاج خانوم، خودتون بگید بهتر نیست؟ | ||
+ | گفت: «قبول نمی کنه.» گفتم: چرا؟ | ||
+ | گفت: «خودش تلفن زده که عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه! آبروی منو نبره!» | ||
+ | |||
+ | امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی | ||
+ | یادگاران/ ص57 | ||
+ | [[پرونده:Photo 2018-11-23 04-37-27.jpg|370px|بیقاب|وسط|شهید علی صیاد شیرازی]] | ||
+ | *خوشخلقی | ||
کلاس راهنمایی بود. هرچقدر به بچهها میگفت کم توقع باشید و سعی کنید کارهایتان را خودتان انجام دهید، خودش چند برابر عمل میکرد. یادم هست یک روز که از مدرسه آمد، من توی حیاط بودم. دیگ آبگوشت هم روی اجاق بود، نزدیک شد و گفت: «عزیز، گرسنمه، ناهار چی داریم؟» میدانستم آبگوشت دوست ندارد، بهش گفتم: «علی جون چون کار داشتم، نتونستم چیز دیگهای غیر آبگوشت درست کنم.» هیچی نگفت، سرش را پایین انداخت و رفت آشپزخانه. دنبالش رفتم، دیدم کتری رو آب کرده و روی گاز گذاشته بود تا جوش بیاید. چند دقیقه بعد چایی درست کرد و با نان خورد. بعدش هم رفت خوابید. علی (صیاد شیرازی) خیلی کم توقع بود و هیچ وقت بداخلاقی نکرد.<ref name="sobh" /> | کلاس راهنمایی بود. هرچقدر به بچهها میگفت کم توقع باشید و سعی کنید کارهایتان را خودتان انجام دهید، خودش چند برابر عمل میکرد. یادم هست یک روز که از مدرسه آمد، من توی حیاط بودم. دیگ آبگوشت هم روی اجاق بود، نزدیک شد و گفت: «عزیز، گرسنمه، ناهار چی داریم؟» میدانستم آبگوشت دوست ندارد، بهش گفتم: «علی جون چون کار داشتم، نتونستم چیز دیگهای غیر آبگوشت درست کنم.» هیچی نگفت، سرش را پایین انداخت و رفت آشپزخانه. دنبالش رفتم، دیدم کتری رو آب کرده و روی گاز گذاشته بود تا جوش بیاید. چند دقیقه بعد چایی درست کرد و با نان خورد. بعدش هم رفت خوابید. علی (صیاد شیرازی) خیلی کم توقع بود و هیچ وقت بداخلاقی نکرد.<ref name="sobh" /> | ||
− | + | *ارادت شهید به [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت]] | |
فرزند شهید در اینباره میفرمایند: | فرزند شهید در اینباره میفرمایند: | ||
سطر ۱۴۱: | سطر ۱۴۵: | ||
− | + | *خاطراتی از دوران [[هشت سال دفاع مقدس|دفاع مقدس]] | |
− | + | *دریابان [[علی شمخانی|شمخانی]] میگویند | |
مهمترین موضوعی که به عنوان یکی از ویژگیهای شخصیتی شهید بزرگوار سپهبد صیاد شیرازی در ذهن من ثبت شده است، به توانایی و عزم خستگیناپذیر ایشان در کسوت فرماندهی برمیگردد. او فرماندهی آگاه و با اراده در ایجاد و طراحی عملیات در سطح [[نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران|نیروی زمینی ارتش]] نیز از نقاط برجسته شخصیت اوست انجام این اقدامات به صورت همزمان بدون وجود فرماندهای با انگیزه و ارزشمند مثل صیاد شیرازی هرگز ممکن نمیشد. | مهمترین موضوعی که به عنوان یکی از ویژگیهای شخصیتی شهید بزرگوار سپهبد صیاد شیرازی در ذهن من ثبت شده است، به توانایی و عزم خستگیناپذیر ایشان در کسوت فرماندهی برمیگردد. او فرماندهی آگاه و با اراده در ایجاد و طراحی عملیات در سطح [[نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران|نیروی زمینی ارتش]] نیز از نقاط برجسته شخصیت اوست انجام این اقدامات به صورت همزمان بدون وجود فرماندهای با انگیزه و ارزشمند مثل صیاد شیرازی هرگز ممکن نمیشد. | ||
سطر ۱۴۸: | سطر ۱۵۲: | ||
− | + | *یک خبرنگار نقل میکند | |
روز عید سعید غدیر جای آنهایی که نبودند واقعاً خالی بود. ساعت حدود 9 صبح گلیمهای حسینیه [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام خمینی (ره)]] با قدوم سرباز فداکار و امیر سرافراز سپاه سپهبد صیاد شیرازی رضوان الله تعالی علیه عطر افشان شد. او از اولین زائرین زیارت [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|مقام عظمای ولایت و فرماندهی کل قوا]] بود.کنارش قرار گرفتم و ضمن عرض سلام و تبریک گفتم: [[سردار]] از همه زودتر تشریف آوردید. با یک تبسم بشاش و پرآوازه اظهار داشت باور کنید از دیشب تا به حال قرار نداشتم. دائم به فکر این بودم که شب طولانی هر چه زودتر به صبح سپیده دم مبدل شود تا بتوانم مراد و مرشد همیشه جاوید ا[[نقلاب اسلامی ایران|نقلاب اسلامی]] را زیارت کنم. در ادامه بدون اینکه به او بگویم من یک خبرنگار هستم، گفتم: سردار خوشا به حال روزهایی که شما در [[شاخ شمران]]، [[مهران]]، [[سردشت]]، [[مریوان]]، [[بانه]]، در عملیاتهای بزرگی مثل [[عملیات طریقالقدس|طریقالقدس]]، [[عملیات فتح المبین|فتح المبین]]، [[عملیات بیت المقدس|بیت المقدس]]، [[عملیات خیبر|خیبر]]، [[عملیات بدر|بدر]]، [[عملیات والفجر|والفجر]]، [[عملیات ثامنالائمه|ثامنالائمه]] و... بودید و سردار شجاع اسلام، [[شهید مصطفی چمران|شهید چمران]] با شما درباره عملیات گفتگو میکرد و دائم از جنابعالی به عنوان فرمانده قهرمان و شجاع یاد میکرد. چه خاطرهای از آن شبهای پرفراز و نشیب دارید؟ فرمود: بزرگترین خاطره من شجاعت، مردانگی، دلیری و از خود گذشتگی [[شهید مصطفی چمران|شهید چمران]] بود که فرمود [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] فرمان داده باید حصر [[آبادان]] شکسته شود، تا این فرمان اجرا نشود من خود را سرباز فداکار [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] و مطیع امر [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت و فرماندهی کل قوا]] نمیدانم. در ادامه در مورد عشق و علاقهاش به [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|مقام رهبری]] پرسیدم. دوباره فرمود: شما از یک مقلد چه توقعی دارید؟ گفتم: شما با مقلدان دیگر فرق دارید، فرمود من خوشحالم که در امر [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت و رهبری]] [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|آقا]] ذوب شدهام و به این ذوب شدن افتخار میکنم و امیدوارم تا لحظه آخر عمر همچنان باقی بمانم انشاءالله. | روز عید سعید غدیر جای آنهایی که نبودند واقعاً خالی بود. ساعت حدود 9 صبح گلیمهای حسینیه [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام خمینی (ره)]] با قدوم سرباز فداکار و امیر سرافراز سپاه سپهبد صیاد شیرازی رضوان الله تعالی علیه عطر افشان شد. او از اولین زائرین زیارت [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|مقام عظمای ولایت و فرماندهی کل قوا]] بود.کنارش قرار گرفتم و ضمن عرض سلام و تبریک گفتم: [[سردار]] از همه زودتر تشریف آوردید. با یک تبسم بشاش و پرآوازه اظهار داشت باور کنید از دیشب تا به حال قرار نداشتم. دائم به فکر این بودم که شب طولانی هر چه زودتر به صبح سپیده دم مبدل شود تا بتوانم مراد و مرشد همیشه جاوید ا[[نقلاب اسلامی ایران|نقلاب اسلامی]] را زیارت کنم. در ادامه بدون اینکه به او بگویم من یک خبرنگار هستم، گفتم: سردار خوشا به حال روزهایی که شما در [[شاخ شمران]]، [[مهران]]، [[سردشت]]، [[مریوان]]، [[بانه]]، در عملیاتهای بزرگی مثل [[عملیات طریقالقدس|طریقالقدس]]، [[عملیات فتح المبین|فتح المبین]]، [[عملیات بیت المقدس|بیت المقدس]]، [[عملیات خیبر|خیبر]]، [[عملیات بدر|بدر]]، [[عملیات والفجر|والفجر]]، [[عملیات ثامنالائمه|ثامنالائمه]] و... بودید و سردار شجاع اسلام، [[شهید مصطفی چمران|شهید چمران]] با شما درباره عملیات گفتگو میکرد و دائم از جنابعالی به عنوان فرمانده قهرمان و شجاع یاد میکرد. چه خاطرهای از آن شبهای پرفراز و نشیب دارید؟ فرمود: بزرگترین خاطره من شجاعت، مردانگی، دلیری و از خود گذشتگی [[شهید مصطفی چمران|شهید چمران]] بود که فرمود [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] فرمان داده باید حصر [[آبادان]] شکسته شود، تا این فرمان اجرا نشود من خود را سرباز فداکار [[حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(قدس الله نفسه الزکیه)|امام]] و مطیع امر [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت و فرماندهی کل قوا]] نمیدانم. در ادامه در مورد عشق و علاقهاش به [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|مقام رهبری]] پرسیدم. دوباره فرمود: شما از یک مقلد چه توقعی دارید؟ گفتم: شما با مقلدان دیگر فرق دارید، فرمود من خوشحالم که در امر [[ولایت مطلقه فقیه|ولایت و رهبری]] [[حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (ادام الله ظله العالی)|آقا]] ذوب شدهام و به این ذوب شدن افتخار میکنم و امیدوارم تا لحظه آخر عمر همچنان باقی بمانم انشاءالله. | ||
سطر ۱۵۴: | سطر ۱۵۸: | ||
− | + | *خدمتگزاری شهید به مجالس عزاداری حضرت امام حسین علیهالسلام | |
'''حجتالاسلام علی دوانی خاطرهای دارند:''' | '''حجتالاسلام علی دوانی خاطرهای دارند:''' | ||
شهید شیرازی شب اول هر ماه در منزلش مراسم وعظ و عزاداری برپا میکرد همسایگان دیده بودند که روزهای اول هر ماه شخصی بیرون خانه و درحالیکه چفیهای به سر و صورت بسته جلو در ورودی را جاروب میکند و آب میپاشد، که متوجه میشوند او خود سپهبد صیاد شیرازی است.<ref name="navid" /> | شهید شیرازی شب اول هر ماه در منزلش مراسم وعظ و عزاداری برپا میکرد همسایگان دیده بودند که روزهای اول هر ماه شخصی بیرون خانه و درحالیکه چفیهای به سر و صورت بسته جلو در ورودی را جاروب میکند و آب میپاشد، که متوجه میشوند او خود سپهبد صیاد شیرازی است.<ref name="navid" /> | ||
+ | *کوچهی بیانتها | ||
+ | |||
+ | از یک محله به یک مدرسه میرفتند اما با دو مسیرِ متفاوت. | ||
+ | هر چه دوستش اصرار میکرد که بیا از همین کوچه برویم،قبول نمیکرد. | ||
+ | میگفت:«این کوچه پُر از دختره،من نمیام. معلوم نیست این کوچه به کجا ختم میشه»<ref>کتــاب یادگاران11،ص8</ref> | ||
+ | |||
+ | *پارتی بازی ممنوع! | ||
+ | |||
+ | از بستگان صیاد بود. از خدمت فرار کرده بود. پرونده اش را فرستاده بودند دادگاه نظامی و به زندان محکومش کرده بودند. | ||
+ | مادر صیاد با دفتر تماس گرفت که «به حاج علی بگو یه کاری بکنه. این پسر جوونه، سربازه؛ گناه داره.» | ||
+ | گفتم: حاج خانوم، خودتون بگید بهتر نیست؟ | ||
+ | گفت: «قبول نمی کنه.» گفتم: چرا؟ | ||
+ | گفت: «خودش تلفن زده که عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه! آبروی منو نبره!» | ||
+ | |||
+ | <ref>یادگاران/ ص57</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۴۰
شهید صیاد شیرازی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | 1323 ، درگز ، خراسان |
شهادت | 1378/1/21 ، توسط منافقین |
درجه | سپهبد |
محتویات
زندگینامه
علی صیاد شیرازی در سال 1323 در شهرستان درگز از توابع استان خراسان چشم به جهان گشود. پدر او کارمند ژاندارمری بود، اما چندی بعد به ارتش انتقال یافت و به اقتضای شغلش به همراه خانواده در اکثر شهرهای ایران برای مدتی سکونت نمود. علی نیز تحت تأثیر شغل پدر به ارتش علاقمند شد.
از این رو پس از اخذ مدرک دیپلم وارد دانشکده افسری شد و در مهرماه سال 1346 با درجه ستوان دومی (در رسته توپخانه) به ارتش راه یافت. او پس از طی دوره آموزشی در شیراز و اصفهان به لشگر تبریز و چندی بعد به لشگر زرهی کرمانشاه منتقل گشت. وی در سال 1350 آموزش زبان انگلیسی را در تهران به پایان رساند و با دختر عموی خویش ازدواج نمود. صیادشیرازی جهت تکمیل تخصصهای توپخانه در سال 1352 به آمریکا رفت و در سال 1353 جهت آموزش نیروهای نظامی به اصفهان بازگشت. او در اصفهان با تشکیل کلاسهای مذهبی و شرکت در جلسات بحثهای دینی، ساواک را نسبت به خویش حساس نمود و با اوج گیری انقلاب انزجار خویش را از نظام پهلوی علنی کرد. به همین علت در 19 بهمنماه دستگیر و زندانی شد. با پیروزی انقلاب از زندان رهایی یافت و به همراه سردار رحیم صفوی و حجةالاسلام سالک از پادگان اصفهان محافظت نمود. صیادشیرازی در همین زمان با آیتالله خامنهای آشنا شد و با درجه سرگردی به غرب ایران رفت و به یاری برادران غیور خود، سنندج را از دست منافقین آزاد نمود. مدتی بعد با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب گشت.
اما بنیصدر او را از کار برکنار نمود. با حضور شهید رجائی در سمت ریاست جمهوری صیادشیرازی بار دیگر به ارتش بازگشت و قرارگاه حمزه سید الشهداء را تأسیس نمود. وی در طول سالهای دفاع مقدس با سمتهای مهم لشگری در عملیاتهای مختلف شرکت کرد. از جمله این مسئولیتها میتوان فرماندهی نیروی زمینی، نمایندگی امام در شورای عالی دفاع (به پیشنهاد آیتالله خامنهای) و جانشین ریاست ستاد کل را نام برد. سرانجام سپهبد علی صیادشیرازی در تاریخ 21/1/1378 در سن 55 سالگی پس از عمری جهاد در راه خدا توسط منافقین به شهادت رسید. [۱]
- جزییات شهادت سپهبد صیاد شیرازی
تیمسار سپهبد علی صیاد شیرازی جانشین ستاد کل نیروهای مسلح روز شنبه 21 فروردینماه 1378 در حوالی خانهاش مورد سوءقصد عوامل تروریست قرار گرفت و به شهادت رسید. ساعت 6 و 45 دقیقه صبح این روز، که تیمسار صیاد شیرازی با اتومبیل خود به قصد عزیمت به محل کارش از خانه خارج شده بود، مورد هجوم مرد ناشناسی قرار گرفت و به شدت مجروح شد، اهالی محل که از این حادثه مطلع شده بودند بلافاصله او را به بیمارستان فرهنگ انتقال دادند که متأسفانه بر اثر شدت جراحات وارده، تلاش پزشکان برای نجات وی بی نتیجه بود و او در بیمارستان به شهادت رسید. به گفته شاهدان، مرد تروریست با پوشش لباس رفتگر در حوالی خانه شهید به کمین نشست و تیمسار را هنگام خروج از خانه به رگبار بست، در این حال شهید صیاد که سوار بر خودرو تویوتای سفید رنگ خود بود مورد اصابت گلوله تروریست واقع شد. در پی این حادثه یک سخنگوی گروهکهای تروریستی منافقین در تماس با خبرگزاری فرانسه در نیکوزیا مسئولیت این جنایت را بر عهده گرفت.[۲]
در خصوص آخرین ملاقات این که طبق روال و سنت همیشگی به اتفاق خانواده در روز عید غدیر خدمت ایشان رسیدیم و با حاج آقا و حاج خانم دیدار به عمل آوردیم. صبح آن روز حاج آقا جهت دیدار با مقام معظم رهبری خدمت ایشان رفته بودند. پس از بازگشت از بیت آقا، به هر کی از ما یک اسکناس دویست تومانی دادند گفتند که این عیدی آقاست. از ایشان تشکر کردیم و بعد متوجه شدیم که درجه سرلشگری ایشان همان روز توسط مقام معظم رهبری تأیید شد. من خندیدم و گفتم: «حاج آقا ، با این حساب به عنوان شیرینی ارتقا درجه ، یک هتل استقلال میهمان شما هستیم .» ایشان خندیدند و گفتند که ما خیلی به دنبال این نیستیم که سرتیپ شویم، سرلشگر بشویم و ستوان بشویم. حتی ایشان تعبیر ستوان را هم عنوان نمودند و فرمودند که میخواهیم خدمت کنیم فرقی نمیکند که چه درجهای داشته باشیم. و من به شوخی گفتم البته برای ما فرق میکند و یک شیرینی درست و حسابی هم داره … بعد ایشان لبخندی زدند و همه صلوات فرستادیم. و حاج آقا گفتند که حالا چلوکباب امروز را من میدهم. بعد هم خندیدند و من هم گفتم چلوکباب امروز را به عنوان پیش مقدمه قبول میکنیم [۲] - راوی مهندس بهروز امامی
- سخنان امام خامنهای «ادام الله ظله العالی» در مورد شهید
پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت شهادت سپهبد صیاد شیرازی
بسمالله الرحمن الرحیم
من المومنین رجال صد قوا ماعاهدواالله علیه فمنهم منقضی نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا
امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مو من و پارسا و پرهیزکار سپهبد علی صیاد شیرازی امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید. این نه اولین و نه آخرین باری است که دلی نورانی و سرشار از عشق و ایمان و وفاداری به آرمانهای بلند الهی، هدف تیر خشم و عناد و عصبیت از سوی زمره جنایتکار و فاسدی که ادامه حیات خود را در خدمتگزاری به دشمنان اسلام دانسته است قرار میگیرد و دست خائن خودفروختهای نهال ثمربخش انسان والایی را قطع میکند. او مانند دیگر مردان حق از روزی که قدم در راه انقلاب نهادند همواره سر و جان خود را نثار در راه خدا بر روی دست داشتند.
سرزمینهای داغ خوزستان و گردنههای برافراشته کردستان، سالها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاکنهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهههای دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خود گذشتگی او حفظ کرده است. خطر مرگ کوچکترین از آن است که بندگان صالح خدا را از راه او بازگرداند و عشق به منال دنیوی حقیرتر از آن است که در دل نورانی شایستگان جایی بیابد. کوردلان منافق بدانند که با این جنایتها روز به روز نفرت ملت ایران از آنان بیشتر خواهد شد و خون مردان پاکدامن و پارسا همچون صیاد شیرازی و شهید لاجوردی بدنامی و سیاه رویی آنان را در تاریخ و در دل این ملت همیشگی خواهد کرد و سردمداران استکبار که با وجود لافزنیهای ضد تروریستی خود به امید آن نشستهاند که تروریستهای مزدورشان در ایران اسلامی با شهید کردن مردان استوار و مقاوم انقلاب راه تسلط بر ایران اسلامی را هموار کنند، بدانند که خون شهیدان راه حق ملت مو من ما را راسختر و ناپذیر تر و مقاومتر میسازد. رحمت و فضل بیکران الهی بر روح شهید عزیزمان علی صیاد شیرازی و لعنت و نفرین خدا و فرشتگان و بندگان صالحش بر ایادی منفور و مطرود استکبار. اینجانب شهادت این بنده برگزیده خدا را به ملت ایران به خصوص به یاران دفاع مقدس و ایثارگران جبهههای نور و حقیقت و به خانواده گرامی و فداکار و بازماندگان محترمش تبریک و تسلیت میگویم و صمیمیترین درود خود را بر روح پاک او و خون به ناحق ریخته او نثار میکنم.
والسلام علی عباد الله الصالحین.
21/1/78 [۲]
نگارخانهی تصاویر
نگارخانهی ویدئو
امیر سرافراز لشگر اسلام - مشاهده در آپارات
وصیت نامه
خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی، خدایا تو خود میدانی که همواره آماده بودهام آنچه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم نثار کنم، اگر این نبود آن هم خواست تو بود. پروردگارا! رفتن در دست توست، من نمیدانم چه موقع خواهم رفت، ولی میدانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمان عجلالله تعالیفرجهالشریف قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خوردهات بجنگم تا به فیض شهادت برسم. از پدر و مادرم که حق بزرگی بر گردن من دارند میخواهم مرا ببخشند، من نیز همواره برایشان دعا کردهام که عاقبتشان به خیر باشد. از همسر گرامی و فداکار و فرزندانم میخواهم که مرا ببخشند که کمتر توانستهام به آنها برسم و بیشتر میخواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده، آنچه از دنیا برایم باقی میماند حق است که در اختیار همسرم قرار گیرد... . خداوندا! ولی امرت حضرت آیتالله خامنهای را تا ظهور حضرت مهدی عجلالله تعالیفرجهالشریف زنده و پاینده و موفق بدار، آمین یا العالمین، من الله التوفیق. [۱]
آثار
- دست نوشته
چند نکته از زبان حالم عظیمترین نعمت خدا را نعمت عظیم ولایت میدانم و استحکام در پیوند با ولایت را ضمانت بخش هدایت و عاقبت به خیری میپندارم فلذا نه تنها در قلب و زبان بلکه در عمل کوشیدهام ارادتم را به ولایت به ثبوت برسانم و از خداوند متعال مسئلت دارم که مرا در این مهم یاری فرماید. در تجربه بیست سال خدمت به انقلاب رمز موفقیت فردی و جمعی را در ادامه راه شهدا رسیدن به صلاحیت والذین جاه دوا میدانم به لطف خدا تجربه سنگینی را کسب نمودهام. معتقدم هرچه بر شدت و غلظت فضای معنوی کار افزوده گردد زمینه نزول معرفتها، بصیرتها و نصرتهای الهی برای مجموعه فراهمتر میگردد. بسیج را کانون توسعه فرهنگ اصیل اسلام ناب محمدی (ص) میدانم.
و من الله توفیق
مورخه 8/12/77
سرتیپ علی صیاد شیرازی[۲]
خاطرات
- درسی از امام
در یکی از جلسات همراه چند تن از مسئولین و فرماندهان خدمت امام (ره) رسیدیم و به ترتیب گزارش میدادیم. ناگهان همه حواسم متوجه امام شد. شخصی در حال گزارش دادن بود، هنوز جملهاش تمام نشده بود که یک دفعه حضرت امام بلند شدند و به سمتی از اتاق رفتند. امام بی مقدمه این کار را انجام داده بودند و همه متعجب بودیم. یکی از حضار گفتند: «آقا کسالتی پیش آمد؟» سپس امام پاسخی دادند که با تمام وجود لرزیدم. فرمودند: «وقت نماز است.» امام به نماز ایستادند و ما هم به ایشان اقتدا کرده، نماز را به جماعت خواندیم. آن روز اهمیت نماز اول وقت برای همه ما آشکار شد زیرا امام همواره میفرمودند: «در رأس همه امور جنگ است.» و حال آنکه در یک جلسه مربوط به جنگ اقامه نماز اول وقت را ارجح میدانستند. [۱] - راوی: شهیدصیادشیرازی
- عیدی بزرگ
شهید صیاد شیرازی مردی با اخلاص، پاک نیت و صبور بود. عمری برای خدمت به اسلام و میهن اسلامی در مقابل دشمنان ایستاد و هر آنچه داشت در طبق اخلاص گذاشت. ایشان روز عید غدیر خم به خدمت رهبر انقلاب (فرمانده کل قوا) شرفیاب شده بود. من شب قبل از آن خواب دیدم رهبر انقلاب با ناراحتی به من نگاه میکنند. عرض کردم: «از من ناراحتید؟»فرمودند: «نه، امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف هم از شما راضی است». من خوشحال شدم و تقاضای کارت ملاقات کردم و ایشان یک کارت به من دادند. پس از شهادت صیاد شیرازی فهمیدم که تعبیر خوابم شهادت همسرم بوده است. او روز عید غدیر، عیدی بزرگی از مولایش گرفت. مزد آن همه تلاش و عشق و ایثار فقط شهادت بود. [۱] - راوی: همسر شهید
- سربازی دقیق بود
روزی همراه جمعی در محضر فرمانده معظم کل قوا بودیم. متوجه شدیم که شهید صیاد شیرازی نکات مهم فرمایشات ایشان را یادداشت میکند. پس از ختم جلسه از او سؤال کردیم: «با توجه به اینکه مشروح سخنان معظم له در رسانهها منتشر میشود، آیا نیازی به یادداشت بود؟» این عاشق ولایت پاسخ داد: «بله. من این فرمایشات را صرفاً سخنرانی تلقی نمیکنم بلکه امر فرمانده خود و نایب امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف میدانم. لذا آنها را یادداشت میکنم تا مبادا در اجرای اوامرشان کوچکترین وقفهای ایجاد شود».
علی آن قدر به مقام معظم رهبری ارادت داشت که همیشه هنگام نماز برای سلامتی ایشان دعا میکرد. حتی یک بار فرمودند: «اگر رهبرم به من بگوید خودت را داخل هیزم افروختهای از آتش بینداز، خدا شاهد است این کار را میکنم. یا اگر برای کمک به کشورهای اسلامی بگویند که اعزام شوم؛ بیدرنگ میروم و جانم را تقدیم میکنم. تمام تلاش من در جهت جلب رضایت آقا و رهبرم است که میدانم رضایت او رضایت مولایمان بقیةالله است. من اگر بخواهم رضایت امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف را جلب کنم باید مطیع رهبرم باشم.» [۱] - راوی: امیر سرلشگر علی شهبازی
- نماز اول وقت
سوار بر هلیکوپتر، در آسمان کردستان بودیم، دیدم صیاد مدام به ساعتش نگاه میکند. وقتی علت کارش را پرسیدم، گفت: «الآن موقع نمازه» بعدش هم، به خلبان اشاره کرد که همین جا فرود بیا! خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگه اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم. گفت: «اشکالی ندا ره، ما باید همین جا نماز به خونیم!» هلیکوپتر نشست. صیاد با آب قمقمهای که داشت، وضو گرفت و به نماز ایستاد، ما هم به او اقتدا کردیم.[۱]
- پارتی بازی ممنوع!
از بستگان صیاد بود. از خدمت فرار کرده بود. پرونده اش را فرستاده بودند دادگاه نظامی و به زندان محکومش کرده بودند. مادر صیاد با دفتر تماس گرفت که «به حاج علی بگو یه کاری بکنه. این پسر جوونه، سربازه؛ گناه داره.» گفتم: حاج خانوم، خودتون بگید بهتر نیست؟ گفت: «قبول نمی کنه.» گفتم: چرا؟ گفت: «خودش تلفن زده که عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه! آبروی منو نبره!»
امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی یادگاران/ ص57
- خوشخلقی
کلاس راهنمایی بود. هرچقدر به بچهها میگفت کم توقع باشید و سعی کنید کارهایتان را خودتان انجام دهید، خودش چند برابر عمل میکرد. یادم هست یک روز که از مدرسه آمد، من توی حیاط بودم. دیگ آبگوشت هم روی اجاق بود، نزدیک شد و گفت: «عزیز، گرسنمه، ناهار چی داریم؟» میدانستم آبگوشت دوست ندارد، بهش گفتم: «علی جون چون کار داشتم، نتونستم چیز دیگهای غیر آبگوشت درست کنم.» هیچی نگفت، سرش را پایین انداخت و رفت آشپزخانه. دنبالش رفتم، دیدم کتری رو آب کرده و روی گاز گذاشته بود تا جوش بیاید. چند دقیقه بعد چایی درست کرد و با نان خورد. بعدش هم رفت خوابید. علی (صیاد شیرازی) خیلی کم توقع بود و هیچ وقت بداخلاقی نکرد.[۱]
- ارادت شهید به ولایت
فرزند شهید در اینباره میفرمایند:
من غالباً درد دلها و سؤالاتم را با ایشان مطرح میکردم و از ایشان راهنمایی میخواستم عمده پاسخهای ایشان هم این بود که باید مواظب باشیم خط ولایت را گم نکنیم. میگفت معیار ما در تمامی گزینشها و انتخابها اشاره و اراده ولایت است و تبعیت از ولایت فقیه باید در همه جا و در همه حال در وجود ما جاری و ساری باشد. محور دیگر از تأکیدات ایشان ایستادگی بر سر هدف و دفاع از کلمه حق در هر شرایطی بود و میگفت این دو هدف در سایه قرار گرفتن در خط اصیل ولایت حاصل میشود. میگفت: حرف رهبر را باید گوش کرد و به آن عمل نمود حالا دیگران و دشمنان هرچه میخواهند بگویند و هر دشمنی که دارند بروز دهند، برای دستوراتی غیر از امر رهبر جایگاهی قائل نبود. شهید در همه اوقات به خصوص نماز ارادت عمیق خود را به ولایت بروز میدادند که: «اللهم ایدآیه الله العظمی خامنهای اللهم واحفظه و ثبته» این دعا را همیشه زیر لب زمزمه میکرد و جزو ذکرهای دائمی وی بود. و این بوسهای که رهبر عزیزمان بر پیکر شهید زدند نیز تجلی همین عشق متقابل بود و به عقیده خودم این بوسه ایشان تجلیل از دو دهه تلاش و جهاد شهیدان و ایثارگران بود. [۳]
مهمترین موضوعی که به عنوان یکی از ویژگیهای شخصیتی شهید بزرگوار سپهبد صیاد شیرازی در ذهن من ثبت شده است، به توانایی و عزم خستگیناپذیر ایشان در کسوت فرماندهی برمیگردد. او فرماندهی آگاه و با اراده در ایجاد و طراحی عملیات در سطح نیروی زمینی ارتش نیز از نقاط برجسته شخصیت اوست انجام این اقدامات به صورت همزمان بدون وجود فرماندهای با انگیزه و ارزشمند مثل صیاد شیرازی هرگز ممکن نمیشد.
یکی دیگر از همرزمان ایشان میگویند: شهید چندین بار به افتخار جانبازی نائل آمد.یک مرتبه در کردستان در نتیجه حادثهای استخوانهای لگن وی خرد شد و در بیمارستان که بستری بود، دکتر معالج ایشان گفت: دیگر نمیتواند به نظامی ادامه دهد. اما شهید شیرازی با همان روحیهای که داشت با ویلچر به منطقه آمد و در آمبولانس هدایت عملیات را بر عهده گرفت. [۳]
- یک خبرنگار نقل میکند
روز عید سعید غدیر جای آنهایی که نبودند واقعاً خالی بود. ساعت حدود 9 صبح گلیمهای حسینیه امام خمینی (ره) با قدوم سرباز فداکار و امیر سرافراز سپاه سپهبد صیاد شیرازی رضوان الله تعالی علیه عطر افشان شد. او از اولین زائرین زیارت مقام عظمای ولایت و فرماندهی کل قوا بود.کنارش قرار گرفتم و ضمن عرض سلام و تبریک گفتم: سردار از همه زودتر تشریف آوردید. با یک تبسم بشاش و پرآوازه اظهار داشت باور کنید از دیشب تا به حال قرار نداشتم. دائم به فکر این بودم که شب طولانی هر چه زودتر به صبح سپیده دم مبدل شود تا بتوانم مراد و مرشد همیشه جاوید انقلاب اسلامی را زیارت کنم. در ادامه بدون اینکه به او بگویم من یک خبرنگار هستم، گفتم: سردار خوشا به حال روزهایی که شما در شاخ شمران، مهران، سردشت، مریوان، بانه، در عملیاتهای بزرگی مثل طریقالقدس، فتح المبین، بیت المقدس، خیبر، بدر، والفجر، ثامنالائمه و... بودید و سردار شجاع اسلام، شهید چمران با شما درباره عملیات گفتگو میکرد و دائم از جنابعالی به عنوان فرمانده قهرمان و شجاع یاد میکرد. چه خاطرهای از آن شبهای پرفراز و نشیب دارید؟ فرمود: بزرگترین خاطره من شجاعت، مردانگی، دلیری و از خود گذشتگی شهید چمران بود که فرمود امام فرمان داده باید حصر آبادان شکسته شود، تا این فرمان اجرا نشود من خود را سرباز فداکار امام و مطیع امر ولایت و فرماندهی کل قوا نمیدانم. در ادامه در مورد عشق و علاقهاش به مقام رهبری پرسیدم. دوباره فرمود: شما از یک مقلد چه توقعی دارید؟ گفتم: شما با مقلدان دیگر فرق دارید، فرمود من خوشحالم که در امر ولایت و رهبری آقا ذوب شدهام و به این ذوب شدن افتخار میکنم و امیدوارم تا لحظه آخر عمر همچنان باقی بمانم انشاءالله.
دوباره در جمال نورانیاش که اخلاص شکوفائی میکرد عمیق شدم و سؤال کردم الآن چه آرزویی دارید؟ فرمود: آرزو دارم هرچه زودتر فرمانده دلیر و شجاعم را زیارت کنم. شاید این آخرین زیارتم باشد در پایان عرض کردم سردار ارادت شما به آقا تا کجاست؟ فرمود: من از خدا خواستهام و حتی در وصایایم آوردهام که در رکاب این مرد خدا که جانشی ین بر حق آقا امام زمان است باشم و آخر شهید در راهش شوم. ولی من دو واژه مهم در وجود مبارک مقام معظم رهبری مشاهده میکنم که اولین آن شجاعت مدبرانه معظم له در برابر همه زورگویان به ویژه آمریکای جهان خوار است و دوم تواضع و مظلومیت ایشان که شباهت زیادی به مولایمان حضرت علی علیهالسلام دارند.[۳]
- خدمتگزاری شهید به مجالس عزاداری حضرت امام حسین علیهالسلام
حجتالاسلام علی دوانی خاطرهای دارند:
شهید شیرازی شب اول هر ماه در منزلش مراسم وعظ و عزاداری برپا میکرد همسایگان دیده بودند که روزهای اول هر ماه شخصی بیرون خانه و درحالیکه چفیهای به سر و صورت بسته جلو در ورودی را جاروب میکند و آب میپاشد، که متوجه میشوند او خود سپهبد صیاد شیرازی است.[۳]
- کوچهی بیانتها
از یک محله به یک مدرسه میرفتند اما با دو مسیرِ متفاوت. هر چه دوستش اصرار میکرد که بیا از همین کوچه برویم،قبول نمیکرد. میگفت:«این کوچه پُر از دختره،من نمیام. معلوم نیست این کوچه به کجا ختم میشه»[۴]
- پارتی بازی ممنوع!
از بستگان صیاد بود. از خدمت فرار کرده بود. پرونده اش را فرستاده بودند دادگاه نظامی و به زندان محکومش کرده بودند. مادر صیاد با دفتر تماس گرفت که «به حاج علی بگو یه کاری بکنه. این پسر جوونه، سربازه؛ گناه داره.» گفتم: حاج خانوم، خودتون بگید بهتر نیست؟ گفت: «قبول نمی کنه.» گفتم: چرا؟ گفت: «خودش تلفن زده که عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه! آبروی منو نبره!»
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ وبگاه صبح www.sobh.org
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ نرم افزار شاهد
- ↑ کتــاب یادگاران11،ص8
- ↑ یادگاران/ ص57