شهید مجتبی ذوالفقار نسب: تفاوت بین نسخهها
Kheyri9803 (بحث | مشارکتها) (←خاطرات و گزارشات :) |
Saeidfar98 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۲۱: | سطر ۲۱: | ||
==زندگ ی نامه :== | ==زندگ ی نامه :== | ||
− | + | شهید مجتبی ذوالفقار نسب، هشتم خرداد ماه ۱۳۵۶ در جهرم دیده به جهان گشود.وی پس از گذراندن تحصیلات متوسطه در جهرم، بهمن ۱۳۷۵ در دانشگاه افسری امام علی علیه السلام پذیرفته شد. | |
− | + | وی بعد از اتمام دوره افسری به ایرانشهر منتقل و به عنوان فرمانده گروهان مشغول به خدمت شد و پس از آن به شیراز انتقال یافت و به عنوان مسئول شعبه آزمایشات مرکز پیاده در این شهر به کار گیری شد. | |
− | او سپس به شوشتر منتقل و در آنجا ابتدا به عنوان | + | او سپس به شوشتر منتقل و در آنجا ابتدا به عنوان جانشین گردان و بعد از آن به عنوان مسئول رکن دوم [[تیپ ۴۵ تکاور شوشتر]] مشغول خدمت میشود. |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
+ | شهید ذوالفقار نسب ۲۸ اسفندماه ۹۴ داوطلبانه به مأموریت مستشاری در [[سوریه]] اعزام و ۲۱ فروردین ماه ۱۳۹۵ در درگیری با جبهه تکفیری النصره، به خ یل شهدای مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها، پیوست و مراسم تشییع و تدفین این شهید گرانقدر روزپنجشنبه ۲۶ فروردین ماه در جهرم برگزار شد. | ||
==وص ی ت نامه :== | ==وص ی ت نامه :== |
نسخهٔ ۱۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۵۱
نام پدر :
محل تولد: جهرم
محل شهادت: حلب، سور ی ه
محل دفن: جهرم
وصعبت تاهل: متاهل
تعداد فرزندان : ۲
rId4
زندگ ی نامه :
شهید مجتبی ذوالفقار نسب، هشتم خرداد ماه ۱۳۵۶ در جهرم دیده به جهان گشود.وی پس از گذراندن تحصیلات متوسطه در جهرم، بهمن ۱۳۷۵ در دانشگاه افسری امام علی علیه السلام پذیرفته شد.
وی بعد از اتمام دوره افسری به ایرانشهر منتقل و به عنوان فرمانده گروهان مشغول به خدمت شد و پس از آن به شیراز انتقال یافت و به عنوان مسئول شعبه آزمایشات مرکز پیاده در این شهر به کار گیری شد.
او سپس به شوشتر منتقل و در آنجا ابتدا به عنوان جانشین گردان و بعد از آن به عنوان مسئول رکن دوم تیپ ۴۵ تکاور شوشتر مشغول خدمت میشود.
شهید ذوالفقار نسب ۲۸ اسفندماه ۹۴ داوطلبانه به مأموریت مستشاری در سوریه اعزام و ۲۱ فروردین ماه ۱۳۹۵ در درگیری با جبهه تکفیری النصره، به خ یل شهدای مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها، پیوست و مراسم تشییع و تدفین این شهید گرانقدر روزپنجشنبه ۲۶ فروردین ماه در جهرم برگزار شد.
وص ی ت نامه :
سلام به پدر و مادر عز ی زم و همچن ی ن برادران بزرگوام و خواهران نازن ی نم
اکنون که از جمع شما به سرا ی باق ی رفتم، بدان ی د که با قلب ی مطمئن و آرام به هدف ی که سالها منتظرش بودم رس ی دم . از برادرانم م ی خواهم که از بچهها ی م مراقبت کنند تا بو ی پدر را از عموها ی شان استشمام کنند. مراسمها ی م را ساده برگزار کن ی د و فقط برا ی امام حس ی ن و عق ی له بن ی هاشم گر ی ه کن ی د؛ جزع فزع نکن ی د . به ی ار ی خدا اگر جا ی من خوب بود و اجازه داشتم انشاءالله شفاعت همه شما را خواهم کرد. انشاءالله پره ی زگار باش ی د و تقوا پ ی شه کن ی د و بدان ی د کل ی د اسرار نماز اول وقت است. برادرانم را به حفظ ح ی ا و خواهرانم را به حفظ حجاب اسلام ی و همه را به خوردن لقمه حلال وص ی ت م ی کنم؛ همه شما عز ی زان را به سبقت در کارها ی خ ی ر و صله رحم سفارش م ی کنم . دوستان و همکاران را سلام برسان ی د و از آنها برا ی من طلب حل ی ت کن ی د، خانواده همسر را سلام برسان ی د و بگو یی د اگر شه ی د شدم برا ی م فاتحه بخوان ی د .
خاطرات و گزارشات :
همسر شه ی د سرهنگ مجتب ی ذوالفقارنسب در دلنوشته ا ی خطاب به حضرت ول ی امر چن ی ن آورده است :
با عرض سلام و تبر ی ک و تهن ی ت خدمت مولا ی م ول ی عصر صاحب الزمان (عج)
« کلنا عباسک ی ا ز ی نب» رهبرا ؛ شاهد باش که مجتبا ی من با عزم ی راسخ و ن ی ت ی خالصانه و داوطلبانه برا ی دفاع از حرم عق ی له بن ی هاشم و عمه سادات پا ی به م ی دان مبارزه نهاد و تا آخر ی ن نفس در دفاع از حرم عمهتان ا ی ستاد و جان خود را خالصانه در ا ی ن راه فدا کرد .
س ی دا؛ مطمئن باش تا جوانان ی همانند مجتبا در ا ی ران اسلام ی هستند نم ی گذرند حت ی ی ک آجر از حرم مطهر کم شود و اجازه نم ی دهند که پا ی نحس و نجس تکف ی ر ی ها به حرم باز شود و در مقابل تمام کجرو ی ها و کجفهم ی ها م ی ا ی ستند .
آقا ی من؛ به عمهتان عق ی له بن ی هاشم بفرما که دو فرزند نوجوان مجتب ی را چنان ترب ی ت م ی کنم تا همچون پدرشان در رکابتان تا رفع تمام پل ی د ی ها و ظلم و جورها مبارزه کنند و در راه حس ی ن بن عل ی عل ی ه السلام فدا شوند و جانشان را تقد ی م به قاسم بن الحسن نما ی ند .
خداوندا؛ ا ی ن هد ی ه کوچک را از خانواده ما قبول فرما و به ما صبر جز ی ل عنا ی ت کن تا غم سنگ ی ن هجران مجتب ی را تحمل نما یی م و بتوان ی م در برابر تمام صحنهها ی افراد کج فهم ا ی ستادگ ی کن ی م و ا ی ن بار سنگ ی ن امانت را به سر منزل مقصود و قرب اله ی ببر ی م .
فرزند شه ی د مجتب ی ذوالفقارنسب ن ی ز در دلنوشته ا ی خطاب به پدر شه ی د خود آورده است :
« به نام خدا ی شه ی دان . بابا ی خوبم سلام؛ خوش آمد ی ، شهادتت مبارک. خ ی ل ی دلم برا ی ت تنگ شده، خ ی ل ی زودتر از ا ی نها منتظرت بودم. فکر م ی کردم برا ی ع ی د م ی آ یی . من و داداش عباس کنار سفره هفت س ی ن برا ی ت دعا کرد ی م، هر وقت کس ی در م ی زد دعا م ی کرد ی م تو باش ی ، مامان م ی گفت با با جانتان رفته از حرم حضرت ز ی نب سلام الله عل ی ها دفاع کنه، آخه دشمنا م ی خوان اونرو خراب کنن .
بابا ی شه ی دم حالا د ی گه به جا ی تو با ی د به عکست نگاه کنم؛ اگه دل منو و داداش عباس برا ی ت تنگ شد با ی د چکار کنم. ی ادمان نرفته ما رو بغل م ی کرد ی و م ی بوس ی د ی . بابا جون عز ی زم، نگران ما هم نباش مردم همه آمدهاند تا ما تنها نباش ی م؛ نگران مامان هم نباش، حالا د ی گه خود م مرد خونه شدم و از اون و داداش عباس مراقبت م ی کنم . بابا جون مهربونم تو هم برا ی ما خ ی ل ی دعا کن؛ همه م ی گن که پ ی ش امام حس ی ن عل ی ه السلام رفت ی . سلام منو و داداش عباس رو به آقا برسون و بهش بگو اگر چه دشمنان، پدرم را از من گرفتند ول ی مردانه تا پا ی جان ا ی ستاده و گوش به فرمان پدرم س ی دعل ی خواه ی م بود. دوستت دارم بابا.»
نگارخانه تصاویر
منبع: