شهید مجتبی ذوالفقار نسب: تفاوت بین نسخهها
Heydari9711 (بحث | مشارکتها) |
Saeidfar98 (بحث | مشارکتها) |
||
(۵ نسخههای متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۹: | سطر ۱۹: | ||
rId4 | rId4 | ||
− | == | + | ==زندگی نامه :== |
− | + | شهید مجتبی ذوالفقار نسب، هشتم خرداد ماه ۱۳۵۶ در جهرم دیده به جهان گشود.وی پس از گذراندن تحصیلات متوسطه در جهرم، بهمن ۱۳۷۵ در دانشگاه افسری امام علی علیه السلام پذیرفته شد. | |
− | + | وی بعد از اتمام دوره افسری به ایرانشهر منتقل و به عنوان فرمانده گروهان مشغول به خدمت شد و پس از آن به شیراز انتقال یافت و به عنوان مسئول شعبه آزمایشات مرکز پیاده در این شهر به کار گیری شد. | |
− | او سپس به شوشتر منتقل و در آنجا ابتدا به عنوان | + | او سپس به شوشتر منتقل و در آنجا ابتدا به عنوان جانشین گردان و بعد از آن به عنوان مسئول رکن دوم [[تیپ ۴۵ تکاور شوشتر]] مشغول خدمت میشود. |
− | + | شهید ذوالفقار نسب ۲۸ اسفندماه ۹۴ داوطلبانه به مأموریت مستشاری در [[سوریه]] اعزام و ۲۱ فروردین ماه ۱۳۹۵ در درگیری با جبهه تکفیری النصره، به خ یل شهدای مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها، پیوست و مراسم تشییع و تدفین این شهید گرانقدر روزپنجشنبه ۲۶ فروردین ماه در جهرم برگزار شد. | |
− | + | ==وصیتنامه :== | |
+ | سلام به پدر و مادر عزیزم و همچنین برادران بزرگوارم و خواهران نازنینم | ||
− | + | اکنونکه از جمع شما به سرای باقی رفتم، بدانید که با قلبی مطمئن و آرام به هدفی که سالها منتظرش بودم رسیدم. از برادرانم میخواهم که از بچههایم مراقبت کنند تا بوی پدر را از عموهایشان استشمام کنند. مراسمهایم را ساده برگزار کنید و فقط برای امام حسین و عقیله بنیهاشم گریه کنید؛ جزعفزع نکنید . به یاری خدا اگر جای من خوب بود و اجازه داشتم انشاءالله شفاعت همه شمارا خواهم کرد. انشاءالله پرهیزگار باشید و تقواپیشه کنید و بدانید کلید اسرار نماز اول وقت است. برادرانم را به حفظ حیا و خواهرانم را به حفظ حجاب اسلامی و همه را به خوردن لقمه حلال وصیت میکنم؛ همه شما عزیزان را به سبقت در کارهای خیر و صلهرحم سفارش میکنم . دوستان و همکاران را سلام برسانید و از آنها برای من طلب حلالیت کنید، خانواده همسر را سلام برسانید و بگویید اگر شهید شدم برایم فاتحه بخوانید . | |
− | + | ==خاطرات و گزارشها :== | |
− | + | همسر شهید سرهنگ مجتبی ذوالفقار نسب در دل نوشتهای خطاب به حضرت ولی امر چنین آورده است : | |
− | + | با عرض سلام و تبریک و تهنیت خدمت مولایم ولیعصر صاحبالزمان (عج) | |
− | + | « کلنا عباسک یا زینب» رهبرا ؛ شاهد باش که مجتبای من با عزمی راسخ و نیتی خالصانه و داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنیهاشم و عمه سادات پای به میدان مبارزه نهاد و تاآخریننفس در دفاع از حرم عمهتان ایستاد و جان خود را خالصانه در این راه فدا کرد . | |
− | + | سیدا؛ مطمئن باش تا جوانانی همانند مجتبی در ایران اسلامی هستند نمیگذارند حتی یک آجر از حرم مطهر کم شود و اجازه نمیدهند که پای نحس و نجس تکفیریها به حرم باز شود و در مقابل تمام کجرویها و کجفهمیها میایستند . | |
− | + | آقای من؛ به عمهتان عقیله بنیهاشم بفرما که دو فرزند نوجوان مجتبی را چنان تربیت میکنم تا همچون پدرشان در رکابتان تا رفع تمام پلیدیها و ظلم و جورها مبارزه کنند و درراه حسین بن علی علیهالسلام فدا شوند و جانشان را تقدیم به قاسم بن احسن نمایند . | |
− | + | خداوندا؛ این هدیه کوچک را از خانواده ما قبول فرما و به ما صبر جزیل عنایت کن تا غم سنگین هجران مجتبی را تحمل نماییم و بتوانیم در برابر تمام صحنههای افراد کجفهم ایستادگی کنیم و این بار سنگین امانت را به سرمنزل مقصود و قرب الهی ببریم. | |
− | + | فرزند شهید مجتبی ذوالفقار نسب نیز در دل نوشتهای خطاب به پدر شهید خود آورده است : | |
− | + | « به نام خدای شهیدان . بابای خوبم سلام؛ خوشآمدی ، شهادتت مبارک. خیل ی دلم برایت تنگشده، خیلی زودتر از اینها منتظرت بودم. فکر میکردم به را ی عید میآیی. من و داداش عباس کنار سفره هفتسین برایت دعا کردیم، هر وقت کسی در میزد دعا میکردیم تو باشی ، مامان میگفت باباجانتان رفته از حرم حضرت زینب سلامالله علیها دفاع کنه، آخه دشمنا میخواند اونرو خراب کنن . | |
− | + | بابای شهیدم حالا دیگه بهجای تو باید به عکست نگاه کنم؛ اگه دل منو و داداش عباس برایت تنگ شد باید چکار کنم. یادمان نرفته ما رو بغل میکردی و میبوسیدی. بابا جون عزیزم، نگران ما هم نباش مردم همه آمدهاند تا ما تنها نباشیم؛ نگران مامان هم نباش، حالا دیگه خودم مرد خونه شدم و از اون و داداش عباس مراقبت میکنم . بابا جون مهربونم تو هم برای ما خیلی دعا کن؛ همه می گن که پیش امام حسین علیهالسلام رفتی. سلام منو و داداش عباس رو به آقا برسون و بهش بگو اگرچه دشمنان، پدرم را از من گرفتند ولی مردانه تا پای جان ایستاده و گوشبهفرمان پدرم سید علی خواهیم بود. دوستت دارم بابا.» | |
− | + | ==نگارخانه تصاویر== | |
+ | <gallery> | ||
− | + | Image:290970_176-150x150.jpg | |
+ | Image:سایت-4.jpg | ||
+ | Image:نسب.jpg | ||
+ | </gallery> | ||
منبع: | منبع: | ||
http://www.takrimeshahid.ir/2016/09/13/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AC%D8%AA%D8%A8%DB%8C-%D8%B0%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%81%D9%82%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D8%B3%D8%A8-%D9%80-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3/ | http://www.takrimeshahid.ir/2016/09/13/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AC%D8%AA%D8%A8%DB%8C-%D8%B0%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%81%D9%82%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D8%B3%D8%A8-%D9%80-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3/ |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۱۴
نام پدر :
محل تولد: جهرم
محل شهادت: حلب، سور ی ه
محل دفن: جهرم
وصعبت تاهل: متاهل
تعداد فرزندان : ۲
rId4
زندگی نامه :
شهید مجتبی ذوالفقار نسب، هشتم خرداد ماه ۱۳۵۶ در جهرم دیده به جهان گشود.وی پس از گذراندن تحصیلات متوسطه در جهرم، بهمن ۱۳۷۵ در دانشگاه افسری امام علی علیه السلام پذیرفته شد.
وی بعد از اتمام دوره افسری به ایرانشهر منتقل و به عنوان فرمانده گروهان مشغول به خدمت شد و پس از آن به شیراز انتقال یافت و به عنوان مسئول شعبه آزمایشات مرکز پیاده در این شهر به کار گیری شد.
او سپس به شوشتر منتقل و در آنجا ابتدا به عنوان جانشین گردان و بعد از آن به عنوان مسئول رکن دوم تیپ ۴۵ تکاور شوشتر مشغول خدمت میشود.
شهید ذوالفقار نسب ۲۸ اسفندماه ۹۴ داوطلبانه به مأموریت مستشاری در سوریه اعزام و ۲۱ فروردین ماه ۱۳۹۵ در درگیری با جبهه تکفیری النصره، به خ یل شهدای مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها، پیوست و مراسم تشییع و تدفین این شهید گرانقدر روزپنجشنبه ۲۶ فروردین ماه در جهرم برگزار شد.
وصیتنامه :
سلام به پدر و مادر عزیزم و همچنین برادران بزرگوارم و خواهران نازنینم
اکنونکه از جمع شما به سرای باقی رفتم، بدانید که با قلبی مطمئن و آرام به هدفی که سالها منتظرش بودم رسیدم. از برادرانم میخواهم که از بچههایم مراقبت کنند تا بوی پدر را از عموهایشان استشمام کنند. مراسمهایم را ساده برگزار کنید و فقط برای امام حسین و عقیله بنیهاشم گریه کنید؛ جزعفزع نکنید . به یاری خدا اگر جای من خوب بود و اجازه داشتم انشاءالله شفاعت همه شمارا خواهم کرد. انشاءالله پرهیزگار باشید و تقواپیشه کنید و بدانید کلید اسرار نماز اول وقت است. برادرانم را به حفظ حیا و خواهرانم را به حفظ حجاب اسلامی و همه را به خوردن لقمه حلال وصیت میکنم؛ همه شما عزیزان را به سبقت در کارهای خیر و صلهرحم سفارش میکنم . دوستان و همکاران را سلام برسانید و از آنها برای من طلب حلالیت کنید، خانواده همسر را سلام برسانید و بگویید اگر شهید شدم برایم فاتحه بخوانید .
خاطرات و گزارشها :
همسر شهید سرهنگ مجتبی ذوالفقار نسب در دل نوشتهای خطاب به حضرت ولی امر چنین آورده است :
با عرض سلام و تبریک و تهنیت خدمت مولایم ولیعصر صاحبالزمان (عج)
« کلنا عباسک یا زینب» رهبرا ؛ شاهد باش که مجتبای من با عزمی راسخ و نیتی خالصانه و داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنیهاشم و عمه سادات پای به میدان مبارزه نهاد و تاآخریننفس در دفاع از حرم عمهتان ایستاد و جان خود را خالصانه در این راه فدا کرد .
سیدا؛ مطمئن باش تا جوانانی همانند مجتبی در ایران اسلامی هستند نمیگذارند حتی یک آجر از حرم مطهر کم شود و اجازه نمیدهند که پای نحس و نجس تکفیریها به حرم باز شود و در مقابل تمام کجرویها و کجفهمیها میایستند .
آقای من؛ به عمهتان عقیله بنیهاشم بفرما که دو فرزند نوجوان مجتبی را چنان تربیت میکنم تا همچون پدرشان در رکابتان تا رفع تمام پلیدیها و ظلم و جورها مبارزه کنند و درراه حسین بن علی علیهالسلام فدا شوند و جانشان را تقدیم به قاسم بن احسن نمایند .
خداوندا؛ این هدیه کوچک را از خانواده ما قبول فرما و به ما صبر جزیل عنایت کن تا غم سنگین هجران مجتبی را تحمل نماییم و بتوانیم در برابر تمام صحنههای افراد کجفهم ایستادگی کنیم و این بار سنگین امانت را به سرمنزل مقصود و قرب الهی ببریم.
فرزند شهید مجتبی ذوالفقار نسب نیز در دل نوشتهای خطاب به پدر شهید خود آورده است :
« به نام خدای شهیدان . بابای خوبم سلام؛ خوشآمدی ، شهادتت مبارک. خیل ی دلم برایت تنگشده، خیلی زودتر از اینها منتظرت بودم. فکر میکردم به را ی عید میآیی. من و داداش عباس کنار سفره هفتسین برایت دعا کردیم، هر وقت کسی در میزد دعا میکردیم تو باشی ، مامان میگفت باباجانتان رفته از حرم حضرت زینب سلامالله علیها دفاع کنه، آخه دشمنا میخواند اونرو خراب کنن .
بابای شهیدم حالا دیگه بهجای تو باید به عکست نگاه کنم؛ اگه دل منو و داداش عباس برایت تنگ شد باید چکار کنم. یادمان نرفته ما رو بغل میکردی و میبوسیدی. بابا جون عزیزم، نگران ما هم نباش مردم همه آمدهاند تا ما تنها نباشیم؛ نگران مامان هم نباش، حالا دیگه خودم مرد خونه شدم و از اون و داداش عباس مراقبت میکنم . بابا جون مهربونم تو هم برای ما خیلی دعا کن؛ همه می گن که پیش امام حسین علیهالسلام رفتی. سلام منو و داداش عباس رو به آقا برسون و بهش بگو اگرچه دشمنان، پدرم را از من گرفتند ولی مردانه تا پای جان ایستاده و گوشبهفرمان پدرم سید علی خواهیم بود. دوستت دارم بابا.»
نگارخانه تصاویر
منبع: