شهید مجتبی ذوالفقار نسب: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۲ نسخه‌های متوسط توسط کاربر مشابهی که نشان داده نشده)
سطر ۲۹: سطر ۲۹:
 
شهید ذوالفقار نسب ۲۸ اسفندماه ۹۴ داوطلبانه به مأموریت مستشاری در [[سوریه]] اعزام و ۲۱ فروردین ماه ۱۳۹۵ در درگیری با جبهه تکفیری النصره، به خ یل شهدای مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها، پیوست و مراسم تشییع و تدفین این شهید گرانقدر روزپنجشنبه ۲۶ فروردین ماه در جهرم برگزار شد.
 
شهید ذوالفقار نسب ۲۸ اسفندماه ۹۴ داوطلبانه به مأموریت مستشاری در [[سوریه]] اعزام و ۲۱ فروردین ماه ۱۳۹۵ در درگیری با جبهه تکفیری النصره، به خ یل شهدای مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها، پیوست و مراسم تشییع و تدفین این شهید گرانقدر روزپنجشنبه ۲۶ فروردین ماه در جهرم برگزار شد.
  
==وص ی ت نامه :==
+
==وصیت‌نامه :==
  
سلام به پدر و مادر عز ی زم و همچن ی ن برادران بزرگوام و خواهران نازن ی نم
+
سلام به پدر و مادر عزیزم و همچنین برادران بزرگوارم و خواهران نازنینم
  
اکنون که از جمع شما به سرا ی باق ی رفتم، بدان ی د که با قلب ی مطمئن و آرام به هدف ی که سال‌ها منتظرش بودم رس ی دم . از برادرانم م ی خواهم که از بچه‌ها ی م مراقبت کنند تا بو ی پدر را از عموها ی شان استشمام کنند. مراسم‌ها ی م را ساده برگزار کن ی د و فقط برا ی امام حس ی ن و عق ی له بن ی‌ هاشم گر ی ه کن ی د؛ جزع فزع نکن ی د . به ی ار ی خدا اگر جا ی من خوب بود و اجازه داشتم ان‌شاءالله شفاعت همه شما را خواهم کرد. ان‌شاءالله پره ی زگار باش ی د و تقوا پ ی شه کن ی د و بدان ی د کل ی د اسرار نماز اول وقت است. برادرانم را به حفظ ح ی ا و خواهرانم را به حفظ حجاب اسلام ی و همه را به خوردن لقمه حلال وص ی ت م ی‌ کنم؛ همه شما عز ی زان را به سبقت در کارها ی خ ی ر و صله رحم سفارش م ی‌ کنم . دوستان و همکاران را سلام برسان ی د و از آنها برا ی من طلب حل ی ت کن ی د، خانواده همسر را سلام برسان ی د و بگو یی د اگر شه ی د شدم برا ی م فاتحه بخوان ی د .
+
اکنون‌که از جمع شما به سرای باقی رفتم، بدانید که با قلبی مطمئن و آرام به هدفی که سال‌ها منتظرش بودم رسیدم. از برادرانم می‌خواهم که از بچه‌هایم مراقبت کنند تا بوی پدر را از عموهایشان استشمام کنند. مراسم‌هایم را ساده برگزار کنید و فقط برای امام حسین و عقیله بنی‌هاشم گریه کنید؛ جزع‌فزع نکنید . به یاری خدا اگر جای من خوب بود و اجازه داشتم ان‌شاءالله شفاعت همه شمارا خواهم کرد. ان‌شاءالله پرهیزگار باشید و تقواپیشه کنید و بدانید کلید اسرار نماز اول وقت است. برادرانم را به حفظ حیا و خواهرانم را به حفظ حجاب اسلامی و همه را به خوردن لقمه حلال وصیت می‌‌کنم؛ همه شما عزیزان را به سبقت در کارهای خیر و صله‌رحم سفارش می‌کنم . دوستان و همکاران را سلام برسانید و از آن‌ها برای من طلب حلالیت کنید، خانواده همسر را سلام برسانید و بگویید اگر شهید شدم برایم فاتحه بخوانید .
  
==خاطرات و گزارشات :==
+
==خاطرات و گزارش‌ها :==
  
همسر شه ی د سرهنگ مجتب ی ذوالفقارنسب در دلنوشته ا ی خطاب به حضرت ول ی امر چن ی ن آورده است :
+
همسر شهید سرهنگ مجتبی ذوالفقار نسب در دل نوشته‌ای خطاب به حضرت ولی امر چنین آورده است :
  
با عرض سلام و تبر ی ک و تهن ی ت خدمت مولا ی م ول ی عصر صاحب الزمان (عج)
+
با عرض سلام و تبریک و تهنیت خدمت مولایم ولی‌عصر صاحب‌الزمان (عج)
  
« کلنا عباسک ی ا ز ی نب» رهبرا ؛ شاهد باش که مجتبا ی من با عزم ی راسخ و ن ی ت ی خالصانه و داوطلبانه برا ی دفاع از حرم عق ی له بن ی هاشم و عمه سادات پا ی به م ی دان مبارزه نهاد و تا آخر ی ن نفس در دفاع از حرم عمه‌تان ا ی ستاد و جان خود را خالصانه در ا ی ن راه فدا کرد .
+
« کلنا عباسک یا زینب» رهبرا ؛ شاهد باش که مجتبای من با عزمی راسخ و نیتی خالصانه و داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم و عمه سادات پای به میدان مبارزه نهاد و تاآخرین‌نفس در دفاع از حرم عمه‌تان ایستاد و جان خود را خالصانه در این راه فدا کرد .
  
س ی دا؛ مطمئن باش تا جوانان ی همانند مجتبا در ا ی ران اسلام ی هستند نم ی گذرند حت ی ی ک آجر از حرم مطهر کم شود و اجازه نم ی‌ دهند که پا ی نحس و نجس تکف ی ر ی‌ ها به حرم باز شود و در مقابل تمام کج‌رو ی‌ ها و کج‌فهم ی‌ ها م ی‌ ا ی ستند .
+
سیدا؛ مطمئن باش تا جوانانی همانند مجتبی در ایران اسلامی هستند نمی‌گذارند حتی یک آجر از حرم مطهر کم شود و اجازه نمی‌دهند که پای نحس و نجس تکفیری‌ها به حرم باز شود و در مقابل تمام کج‌روی‌ها و کج‌فهمی‌ها می‌ایستند .
  
آقا ی من؛ به عمه‌تان عق ی له بن ی هاشم بفرما که دو فرزند نوجوان مجتب ی را چنان ترب ی ت م ی‌ کنم تا همچون پدرشان در رکابتان تا رفع تمام پل ی د ی‌ ها و ظلم و جورها مبارزه کنند و در راه حس ی ن بن عل ی عل ی ه السلام فدا شوند و جانشان را تقد ی م به قاسم بن الحسن نما ی ند .
+
آقای من؛ به عمه‌تان عقیله بنی‌هاشم بفرما که دو فرزند نوجوان مجتبی را چنان تربیت می‌کنم تا همچون پدرشان در رکابتان تا رفع تمام پلیدی‌ها و ظلم و جورها مبارزه کنند و درراه حسین بن علی علیه‌السلام فدا شوند و جانشان را تقدیم به قاسم بن احسن نمایند .
  
خداوندا؛ ا ی ن هد ی ه کوچک را از خانواده ما قبول فرما و به ما صبر جز ی ل عنا ی ت کن تا غم سنگ ی ن هجران مجتب ی را تحمل نما یی م و بتوان ی م در برابر تمام صحنه‌ها ی افراد کج فهم ا ی ستادگ ی کن ی م و ا ی ن بار سنگ ی ن امانت را به سر منزل مقصود و قرب اله ی ببر ی م .
+
خداوندا؛ این هدیه کوچک را از خانواده ما قبول فرما و به ما صبر جزیل عنایت کن تا غم سنگین هجران مجتبی را تحمل نماییم و بتوانیم در برابر تمام صحنه‌های افراد کج‌فهم ایستادگی کنیم و این بار سنگین امانت را به سرمنزل مقصود و قرب الهی ببریم.
  
فرزند شه ی د مجتب ی ذوالفقارنسب ن ی ز در دلنوشته ا ی خطاب به پدر شه ی د خود آورده است :
+
فرزند شهید مجتبی ذوالفقار نسب نیز در دل نوشته‌ای خطاب به پدر شهید خود آورده است :
  
« به نام خدا ی شه ی دان . بابا ی خوبم سلام؛ خوش آمد ی ، شهادتت مبارک. خ ی ل ی دلم برا ی ت تنگ شده، خ ی ل ی زودتر از ا ی نها منتظرت بودم. فکر م ی‌ کردم برا ی ع ی د م ی‌ آ یی . من و داداش عباس کنار سفره هفت س ی ن برا ی ت دعا کرد ی م، هر وقت کس ی در م ی‌ زد دعا م ی‌ کرد ی م تو باش ی ، مامان م ی‌ گفت با با جانتان رفته از حرم حضرت ز ی نب سلام الله عل ی ها دفاع کنه، آخه دشمنا م ی‌ خوان اون‌رو خراب کنن .
+
« به نام خدای شهیدان . بابای خوبم سلام؛ خوش‌آمدی ، شهادتت مبارک. خیل ی دلم برایت تنگ‌شده، خیلی زودتر از این‌ها منتظرت بودم. فکر می‌کردم به را ی عید می‌آ‌یی. من و داداش عباس کنار سفره هفت‌سین برایت دعا کردیم، هر وقت کسی در می‌زد دعا می‌کردیم تو باشی ، مامان می‌گفت باباجانتان رفته از حرم حضرت زینب سلام‌الله علیها دفاع کنه، آخه دشمنا می‌خواند اون‌رو خراب کنن .
  
بابا ی شه ی دم حالا د ی گه به جا ی تو با ی د به عکست نگاه کنم؛ اگه دل منو و داداش عباس برا ی ت تنگ شد با ی د چکار کنم. ی ادمان نرفته ما رو بغل م ی‌ کرد ی و م ی‌ بوس ی د ی . بابا جون عز ی زم، نگران ما هم نباش مردم همه آمده‌اند تا ما تنها نباش ی م؛ نگران مامان هم نباش، حالا د ی گه خود م مرد خونه شدم و از اون و داداش عباس مراقبت م ی‌ کنم . بابا جون مهربونم تو هم برا ی ما خ ی ل ی دعا کن؛ همه م ی‌ گن که پ ی ش امام حس ی ن عل ی ه السلام رفت ی . سلام منو و داداش عباس رو به آقا برسون و بهش بگو اگر چه دشمنان، پدرم را از من گرفتند ول ی مردانه تا پا ی جان ا ی ستاده‌ و گوش به فرمان پدرم س ی دعل ی خواه ی م بود. دوستت دارم بابا.»
+
بابای شهیدم حالا دیگه به‌جای تو باید به عکست نگاه کنم؛ اگه دل منو و داداش عباس برایت تنگ شد باید چکار کنم. یادمان نرفته ما رو بغل می‌کردی و می‌بوسیدی. بابا جون عزیزم، نگران ما هم نباش مردم همه آمده‌اند تا ما تنها نباشیم؛ نگران مامان هم نباش، حالا دیگه خودم مرد خونه شدم و از اون و داداش عباس مراقبت می‌کنم . بابا جون مهربونم تو هم برای ما خیلی دعا کن؛ همه می گن که پیش امام حسین علیه‌السلام رفتی. سلام منو و داداش عباس رو به آقا برسون و بهش بگو اگرچه دشمنان، پدرم را از من گرفتند ولی مردانه تا پای جان ایستاده‌ و گوش‌به‌فرمان پدرم سید علی خواهیم بود. دوستت دارم بابا.»
  
 
==نگارخانه تصاویر==
 
==نگارخانه تصاویر==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۱۴

شهیدمجتبی ذوالفقار نسب

نام پدر :

محل تولد: جهرم

تاریخ تولد : ۵۶/۳/۸

تاریخ شهادت: ۹۵/۱/۲۱

محل شهادت: حلب، سور ی ه

محل دفن: جهرم

وصعبت تاهل: متاهل

تعداد فرزندان : ۲

rId4

زندگی نامه :

شهید مجتبی ذوالفقار نسب، هشتم خرداد ماه ۱۳۵۶ در جهرم دیده به جهان گشود.وی پس از گذراندن تحصیلات متوسطه در جهرم، بهمن ۱۳۷۵ در دانشگاه افسری امام علی علیه السلام پذیرفته شد.

وی بعد از اتمام دوره‌ افسری به ایرانشهر منتقل و به عنوان فرمانده گروهان مشغول به خدمت شد و پس از آن به شیراز انتقال یافت و به عنوان مسئول شعبه آزمایشات مرکز پیاده در این شهر به کار گیری شد.

او سپس به شوشتر منتقل و در آنجا ابتدا به عنوان جانشین گردان و بعد از آن به عنوان مسئول رکن دوم تیپ ۴۵ تکاور شوشتر مشغول خدمت می‌‌شود.

شهید ذوالفقار نسب ۲۸ اسفندماه ۹۴ داوطلبانه به مأموریت مستشاری در سوریه اعزام و ۲۱ فروردین ماه ۱۳۹۵ در درگیری با جبهه تکفیری النصره، به خ یل شهدای مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها، پیوست و مراسم تشییع و تدفین این شهید گرانقدر روزپنجشنبه ۲۶ فروردین ماه در جهرم برگزار شد.

وصیت‌نامه :

سلام به پدر و مادر عزیزم و همچنین برادران بزرگوارم و خواهران نازنینم

اکنون‌که از جمع شما به سرای باقی رفتم، بدانید که با قلبی مطمئن و آرام به هدفی که سال‌ها منتظرش بودم رسیدم. از برادرانم می‌خواهم که از بچه‌هایم مراقبت کنند تا بوی پدر را از عموهایشان استشمام کنند. مراسم‌هایم را ساده برگزار کنید و فقط برای امام حسین و عقیله بنی‌هاشم گریه کنید؛ جزع‌فزع نکنید . به یاری خدا اگر جای من خوب بود و اجازه داشتم ان‌شاءالله شفاعت همه شمارا خواهم کرد. ان‌شاءالله پرهیزگار باشید و تقواپیشه کنید و بدانید کلید اسرار نماز اول وقت است. برادرانم را به حفظ حیا و خواهرانم را به حفظ حجاب اسلامی و همه را به خوردن لقمه حلال وصیت می‌‌کنم؛ همه شما عزیزان را به سبقت در کارهای خیر و صله‌رحم سفارش می‌کنم . دوستان و همکاران را سلام برسانید و از آن‌ها برای من طلب حلالیت کنید، خانواده همسر را سلام برسانید و بگویید اگر شهید شدم برایم فاتحه بخوانید .

خاطرات و گزارش‌ها :

همسر شهید سرهنگ مجتبی ذوالفقار نسب در دل نوشته‌ای خطاب به حضرت ولی امر چنین آورده است :

با عرض سلام و تبریک و تهنیت خدمت مولایم ولی‌عصر صاحب‌الزمان (عج)

« کلنا عباسک یا زینب» رهبرا ؛ شاهد باش که مجتبای من با عزمی راسخ و نیتی خالصانه و داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم و عمه سادات پای به میدان مبارزه نهاد و تاآخرین‌نفس در دفاع از حرم عمه‌تان ایستاد و جان خود را خالصانه در این راه فدا کرد .

سیدا؛ مطمئن باش تا جوانانی همانند مجتبی در ایران اسلامی هستند نمی‌گذارند حتی یک آجر از حرم مطهر کم شود و اجازه نمی‌دهند که پای نحس و نجس تکفیری‌ها به حرم باز شود و در مقابل تمام کج‌روی‌ها و کج‌فهمی‌ها می‌ایستند .

آقای من؛ به عمه‌تان عقیله بنی‌هاشم بفرما که دو فرزند نوجوان مجتبی را چنان تربیت می‌کنم تا همچون پدرشان در رکابتان تا رفع تمام پلیدی‌ها و ظلم و جورها مبارزه کنند و درراه حسین بن علی علیه‌السلام فدا شوند و جانشان را تقدیم به قاسم بن احسن نمایند .

خداوندا؛ این هدیه کوچک را از خانواده ما قبول فرما و به ما صبر جزیل عنایت کن تا غم سنگین هجران مجتبی را تحمل نماییم و بتوانیم در برابر تمام صحنه‌های افراد کج‌فهم ایستادگی کنیم و این بار سنگین امانت را به سرمنزل مقصود و قرب الهی ببریم.

فرزند شهید مجتبی ذوالفقار نسب نیز در دل نوشته‌ای خطاب به پدر شهید خود آورده است :

« به نام خدای شهیدان . بابای خوبم سلام؛ خوش‌آمدی ، شهادتت مبارک. خیل ی دلم برایت تنگ‌شده، خیلی زودتر از این‌ها منتظرت بودم. فکر می‌کردم به را ی عید می‌آ‌یی. من و داداش عباس کنار سفره هفت‌سین برایت دعا کردیم، هر وقت کسی در می‌زد دعا می‌کردیم تو باشی ، مامان می‌گفت باباجانتان رفته از حرم حضرت زینب سلام‌الله علیها دفاع کنه، آخه دشمنا می‌خواند اون‌رو خراب کنن .

بابای شهیدم حالا دیگه به‌جای تو باید به عکست نگاه کنم؛ اگه دل منو و داداش عباس برایت تنگ شد باید چکار کنم. یادمان نرفته ما رو بغل می‌کردی و می‌بوسیدی. بابا جون عزیزم، نگران ما هم نباش مردم همه آمده‌اند تا ما تنها نباشیم؛ نگران مامان هم نباش، حالا دیگه خودم مرد خونه شدم و از اون و داداش عباس مراقبت می‌کنم . بابا جون مهربونم تو هم برای ما خیلی دعا کن؛ همه می گن که پیش امام حسین علیه‌السلام رفتی. سلام منو و داداش عباس رو به آقا برسون و بهش بگو اگرچه دشمنان، پدرم را از من گرفتند ولی مردانه تا پای جان ایستاده‌ و گوش‌به‌فرمان پدرم سید علی خواهیم بود. دوستت دارم بابا.»

نگارخانه تصاویر

منبع:

http://www.takrimeshahid.ir/2016/09/13/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AC%D8%AA%D8%A8%DB%8C-%D8%B0%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%81%D9%82%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D8%B3%D8%A8-%D9%80-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3/