شهید کمیل صفری تبار: تفاوت بین نسخهها
(←گالری تصاویر) |
|||
(۳ نسخههای متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۴: | سطر ۴: | ||
به محض اینکه اولین حقوقش را از سپاه گرفت دو دفترچه پس انداز برای خودش باز کرد، یکی مربوط به حقوق و مزایا، دیگری مربوط به هدایا؛ | به محض اینکه اولین حقوقش را از سپاه گرفت دو دفترچه پس انداز برای خودش باز کرد، یکی مربوط به حقوق و مزایا، دیگری مربوط به هدایا؛ | ||
− | می گفت: « طبق فتوای مقام معظم | + | می گفت: « طبق فتوای [[مقام معظم رهبری]]، هدیه [[خمس]] ندارد» برای خودش، سال خمسی تعیین کرد تا اگر مازاد بر هزینه سالیانه، چیزی در حسابش مانده باشد،خُمس آنرا بدهد. |
یکسال مقداری پول به مستمندان داده بود و با خوشحالی می گفت: امسال خمس داده ام.<ref>راوی مادر شهید</ref> | یکسال مقداری پول به مستمندان داده بود و با خوشحالی می گفت: امسال خمس داده ام.<ref>راوی مادر شهید</ref> | ||
*پندنامه | *پندنامه | ||
− | «گرچه به کمتر از شهادت راضی نیستم؛ ولی از خدا می خواهم که اگر شهید نشدم، اجر شهید را به من بدهد.» | + | «گرچه به کمتر از [[شهادت]] راضی نیستم؛ ولی از خدا می خواهم که اگر [[شهید]] نشدم، اجر [[شهید]] را به من بدهد.» |
*نماز شب | *نماز شب | ||
کمیل آخر شب ها به بهونه ورزش از خونه میزد بیرونیه شب پدرش تعقیبش میکنه... | کمیل آخر شب ها به بهونه ورزش از خونه میزد بیرونیه شب پدرش تعقیبش میکنه... | ||
− | میبینه کمیل میره مزار شهدا و مشغول نماز شب میشه... | + | میبینه کمیل میره مزار [[شهدا]] و مشغول نماز شب میشه... |
*خواستگاری | *خواستگاری | ||
− | موقع خواستگاری از من پرسید: ممکنه من یه روزی به شهادت برسم! شما با این موضوع مخالفتی ندارین و می توانی با آن کنار بیآیی؟! من چیزی نگفتم، فقط نگاهش کردم: دوباره پرسیدند و من گفتم : نه مخالفتی ندارم؛ از همانجا فهمیدم که او از جنس زمینی ها نیست.»<ref>همسرشهید</ref> | + | موقع خواستگاری از من پرسید: ممکنه من یه روزی به [[شهادت]] برسم! شما با این موضوع مخالفتی ندارین و می توانی با آن کنار بیآیی؟! من چیزی نگفتم، فقط نگاهش کردم: دوباره پرسیدند و من گفتم : نه مخالفتی ندارم؛ از همانجا فهمیدم که او از جنس زمینی ها نیست.»<ref>همسرشهید</ref> |
+ | |||
+ | *ترفند پاسداری | ||
+ | |||
+ | شنیده بودم که فرمانده های ما گفتند دست پدر ومادر را باید بوسید ومن هم چند بار قصد چنین کاری را داشتم که یک بار به شوخی توانستم دست پدرم را ببوسم البته پدرم اجازه نمی داد که دستش را ببوسم وبالاخره با چند ترفند پاسداری توانستم به مقصود خود برسم.<ref> | ||
+ | الگوی زندگی من</ref> | ||
== گالری تصاویر == | == گالری تصاویر == | ||
سطر ۲۵: | سطر ۳۰: | ||
photo_2019-12-21_17-21-30.jpg | photo_2019-12-21_17-21-30.jpg | ||
photo_2019-12-22_19-30-50.jpg | photo_2019-12-22_19-30-50.jpg | ||
+ | photo_2020-01-05_22-36-41.jpg | ||
+ | photo_2020-01-13_18-52-30.jpg | ||
</gallery> | </gallery> | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ دی ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۰۲
محتویات
خاطرات
- خمس اموال
به محض اینکه اولین حقوقش را از سپاه گرفت دو دفترچه پس انداز برای خودش باز کرد، یکی مربوط به حقوق و مزایا، دیگری مربوط به هدایا؛ می گفت: « طبق فتوای مقام معظم رهبری، هدیه خمس ندارد» برای خودش، سال خمسی تعیین کرد تا اگر مازاد بر هزینه سالیانه، چیزی در حسابش مانده باشد،خُمس آنرا بدهد. یکسال مقداری پول به مستمندان داده بود و با خوشحالی می گفت: امسال خمس داده ام.[۱]
- پندنامه
«گرچه به کمتر از شهادت راضی نیستم؛ ولی از خدا می خواهم که اگر شهید نشدم، اجر شهید را به من بدهد.»
- نماز شب
کمیل آخر شب ها به بهونه ورزش از خونه میزد بیرونیه شب پدرش تعقیبش میکنه... میبینه کمیل میره مزار شهدا و مشغول نماز شب میشه...
- خواستگاری
موقع خواستگاری از من پرسید: ممکنه من یه روزی به شهادت برسم! شما با این موضوع مخالفتی ندارین و می توانی با آن کنار بیآیی؟! من چیزی نگفتم، فقط نگاهش کردم: دوباره پرسیدند و من گفتم : نه مخالفتی ندارم؛ از همانجا فهمیدم که او از جنس زمینی ها نیست.»[۲]
- ترفند پاسداری
شنیده بودم که فرمانده های ما گفتند دست پدر ومادر را باید بوسید ومن هم چند بار قصد چنین کاری را داشتم که یک بار به شوخی توانستم دست پدرم را ببوسم البته پدرم اجازه نمی داد که دستش را ببوسم وبالاخره با چند ترفند پاسداری توانستم به مقصود خود برسم.[۳]