شهید جواد جوادیان: تفاوت بین نسخهها
Jafari9809 (بحث | مشارکتها) |
Jafari9809 (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۳۰: | سطر ۳۰: | ||
+ | |||
+ | ==خاطرات== | ||
+ | •روحیات شهید | ||
+ | سید جواد از نوجوانی تغییر و تحول عجیبی در وجودش و افکارش ایجاد شد. در سن 14 سالگی نوار سیاحت غرب را در منزل یکی از دوستانش گوش کرده بود و وقتی به خانه آمد حال و هوای عجیبی داشت، رنگش پریده بود و نصف شب با صدای بلند گریه میکرد و نماز شب میخواند.از همان مرحله به اندازهای تغییر کرد که همه به او «بچه شیخ» میگفتند، علاقه زیادی به خرید کتابهای دینی و مُهر و تسبیح و انگشتر داشت و خیلی زود در سن 20 سالگی ازدواج کرد. | ||
+ | •نماز شب | ||
+ | سید جواد با همه فرق میکرد با اینکه یک برادر دیگر هم دارم اما همیشه روی جواد تعصب خاصی داشتم؛ جواد دوستان منبری و خوبی داشت و بیشتر اوقات با دوستانش بود. جواد هر روز باید دست پدر و مادرم را میبوسید بعد فعالیتهای زندگیاش را از سر میگرفت و نماز شب را هیچوقت ترک نکرد. | ||
+ | •راه را باید بروم | ||
+ | جواد سه بار دیگر به سوریه رفته بود؛ آخرین باری که قرار بود برود به ایشان گفتم نرو برادر؛ تو یک دختر 3 ساله و یک پسر 8 ساله داری؛ باید بچهها را از آب و گل درآوری، جنگ سوریه و عراق ادامه دارد، اجازه بده یکی دو سال دیگر برو اما در جواب من گفت دل من نازکتر از این حرفها است؛ دل کندن از خانواده و پدر و مادر برایم سخت است هرشب تا صبح گریه میکنم اما این راه را باید بروم. | ||
+ | |||
+ | •شهادت | ||
+ | جواد به من گفته بود اگر اگر خدا خواست و شهید شدم تفنگ من را روی زمین نگذارید و در آخرین تماسی که با هم داشتیم گفت حواست به همه چیز باشد، گفت من برمیگردم اما پیکرم میآید، میخواهم به عنوان خط شکن بروم، جواد به خواسته خودش رسید چرا که خیلی دوست داشت شهید شود و همیشه میگفت دعا کنید شهید شوم.<ref> [https://harimeharam.ir/news/731?n= خبر گزاری تسنیم]</ref> | ||
نسخهٔ ۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۲۹
جواد جوادیان | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | خراسان رضو ی ، مشهد |
شهادت | 1362/12/12 |
محل دفن | بهشترضا |
یگانهای خدمت | سپاه پاسداران |
سمتها | امدادگر |
خاطرات
•روحیات شهید
سید جواد از نوجوانی تغییر و تحول عجیبی در وجودش و افکارش ایجاد شد. در سن 14 سالگی نوار سیاحت غرب را در منزل یکی از دوستانش گوش کرده بود و وقتی به خانه آمد حال و هوای عجیبی داشت، رنگش پریده بود و نصف شب با صدای بلند گریه میکرد و نماز شب میخواند.از همان مرحله به اندازهای تغییر کرد که همه به او «بچه شیخ» میگفتند، علاقه زیادی به خرید کتابهای دینی و مُهر و تسبیح و انگشتر داشت و خیلی زود در سن 20 سالگی ازدواج کرد.
•نماز شب سید جواد با همه فرق میکرد با اینکه یک برادر دیگر هم دارم اما همیشه روی جواد تعصب خاصی داشتم؛ جواد دوستان منبری و خوبی داشت و بیشتر اوقات با دوستانش بود. جواد هر روز باید دست پدر و مادرم را میبوسید بعد فعالیتهای زندگیاش را از سر میگرفت و نماز شب را هیچوقت ترک نکرد. •راه را باید بروم جواد سه بار دیگر به سوریه رفته بود؛ آخرین باری که قرار بود برود به ایشان گفتم نرو برادر؛ تو یک دختر 3 ساله و یک پسر 8 ساله داری؛ باید بچهها را از آب و گل درآوری، جنگ سوریه و عراق ادامه دارد، اجازه بده یکی دو سال دیگر برو اما در جواب من گفت دل من نازکتر از این حرفها است؛ دل کندن از خانواده و پدر و مادر برایم سخت است هرشب تا صبح گریه میکنم اما این راه را باید بروم.
•شهادت جواد به من گفته بود اگر اگر خدا خواست و شهید شدم تفنگ من را روی زمین نگذارید و در آخرین تماسی که با هم داشتیم گفت حواست به همه چیز باشد، گفت من برمیگردم اما پیکرم میآید، میخواهم به عنوان خط شکن بروم، جواد به خواسته خودش رسید چرا که خیلی دوست داشت شهید شود و همیشه میگفت دعا کنید شهید شوم.[۱]
وصیت نامه
« فلیقاتل فی سبیل ا... الذین یبشرون الحیوه الدنیا و بالاخره و من یقاتل فی سبیل ا... فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجراً عظیماً » (نساء/ 74)
ما باید از روحا... عزیز متشکر باشیم که ما را از غفلت بیرون آورده و وارد وادی آگاهی و تحرک نموده است. باید متشکر باشیم از او که بر ما منت نهاد و عزت را بر ما ارزانی داشت. او که همچون نوح، ناخدای کشتی توحید در دریای ظلمت این دوران و همچون ابراهیم بت شکن و همچون عیسی، دارای رحمت و عطوفت و همچون داوود دارای خشیت الهی و همچون علی پر صلابت و سازش ناپذیر است و او میزان ماست. و امروز بر ماست که با وفاداری به این شعار که : «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست» برای اعطای این نعمت، خدا را شکر کنیم و از او قدرشناسی کنیم، چرا که امروز وجود او امتحانی است برای ما. امروز میشود شناخت که چه کسی مسلمبن عقیل را به دست عبیدا... سپرد و چه کسی او را پناه داد. امروز میتوان به عینالیقین حبیببن مظاهر را از آن کس که در زیر پوشش تاریکی شب عاشورا، حسین«ع» را تنها گذاشت، تشخیص داد. و امروز میتوان خود را در تمام دوران صدر اسلام حاضر کرد و جواب بسیاری از سؤالات را یافت. چرا که انسان بر نفس خود بیناست.
خدایا! تو خود گواهی که به خاطر شهید بودن و گریز از دنیا به جنگ کفار نمیروم، بلکه برای ادای وظیفهی شرعی دفاع از دین مقدس اسلام به جهاد میروم. خدایا! این بندهی ضعیف را به خاطر گناهانش مواخذه نفرما و این نوکری را در راه خودت قبول کن.
ای مردم! ای امت امام و ای ملت شریفم ! آگاه باشید و از تفرقه بپرهیزید و همیشه فرمان امام خمینی را ملاک خود قرار دهید و بدانید که اسلام ناطق، همین خمینی است که از کوه استوارتر است. از او پیروی کنید. مبادا مانند اهل کوفه، امام را تنها بگذارید. مبادا بی وفایی کنید. مبادا قلب امام و قلب ملت ایران را به درد آورید. کاری نکنید که امام لب به شکایت بگشاید. همیشه از روحانیت حمایت کنید. زیرا اینها هستند که با سرد و گرم این انقلاب ساختهاند و پیشتازان انقلاب اسلامی بودهاند و همیشه خواهند بود و تنها هدفشان اسلام است و فقط همین هدف است که غرب زدهها و ملی گراها و لیبرالها به ستوه آورده است.
خدایا! تو را به خاطر حضور حجتهای خویش بر زمین، برای این که بندگانت هرگز بیسرپرست نمانند، سپاس میگویم. خدایا ! خمینی، نایب بر حق امام زمان«ع» را که نوری درظلمت شاهنشاهی و انفجاری در سکوت متوالی قرنها بود و همو که همهی ما را از ورطهی فحشا و منکرات نجات داد، نگهدار باش !
در خاتمه خطابم به دو قشر است : روحانیت که در جامعه همواره رهگشا و راهبر امت بودهاند و پاسداران که امروز حافظان انقلابند. مسؤولیت این دو گروه امروز بیشتر از همه و بیشتر از هر زمانی است. همان طور که وجود آنها الگو و نمونهای است برای اجتماع و امت ما. کوچکترین خطا و لغزش آنان، صدمات جبران ناپذیری است بر انقلاب. بنابراین این دو گروه باید با شناخت هر چه بیشتر مسؤولیت و تعهد خویش را در خودسازی و تزکیه به کار برند تا نقطهی ضعفی برای سوء استفادهی دشمن نماند.
ضمناً من 20 روز، روزه قرض دارم که خودتان به آن رسیدگی میکنید و اگر احیاناً از من بدی دیدهاید، زیر پای خود بگذارید. از طرف من از اقوام حلال بودی حاصل نمایید. اشهد ان لا اله الا ا... . اشهد ان محمداً رسول ا... . اشهد ان علیاً ولی ا... .