شهید مرتضی ابوالقاسم زاده: تفاوت بین نسخهها
Jafari9809 (بحث | مشارکتها) |
|||
(۲ نسخههای متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | |
− | + | |نام فرد = مرتضی ابوالقاسم زاده | |
− | + | |تصویر = | |
− | + | |توضیح تصویر = | |
− | + | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | |
− | + | |شهرت = | |
− | + | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | |
− | + | |تولد = [[1343]] ، [[بابلسر]] ، [[مازندران]] | |
− | + | |شهادت = [[الگو:شهدای 28 فروردین|1360/01/28]] | |
− | + | |وفات = | |
− | + | |مرگ = | |
− | + | |محل دفن =امامزاده ابراهیم بابلسر | |
− | + | |مفقود = | |
− | + | |جانباز = | |
− | + | |اسارت = | |
− | + | |نیرو = | |
− | + | |یگانهای خدمت = جنگها ی نامنظم، فدائ ی ان اسلام | |
− | + | |طول خدمت = | |
− | + | |درجه = | |
− | + | |سمتها = | |
− | + | |جنگها = | |
− | + | |نشانهای لیاقت = | |
− | + | |عملیات = | |
− | + | |فعالیتها = | |
− | + | |تحصیلات = | |
− | + | |تخصصها = | |
− | + | |شغل = | |
− | + | |خانواده = | |
− | + | }} | |
− | + | ||
− | + | ||
− | تحصیلات | + | |
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
− | + | ||
==زندگی نامه== | ==زندگی نامه== | ||
− | شهید در تاریخ | + | شهید در تاریخ [[1343]]، و در پل سفید چشم به جهان گشود پدرش منوچهر، بازنشسته ی راه آهن و مادرش |
مریم صابر ی ، خانه دار بود .وی فرزند اول خانواده بود | مریم صابر ی ، خانه دار بود .وی فرزند اول خانواده بود | ||
سطر ۶۷: | سطر ۳۸: | ||
از لحاظ مذهبی در خانواده متدین و مذهبی رشد و نمو کرد و زندگی شان با درآمد کارمند ی پدر می گذشت . | از لحاظ مذهبی در خانواده متدین و مذهبی رشد و نمو کرد و زندگی شان با درآمد کارمند ی پدر می گذشت . | ||
− | به مکتب برا ی فراگیری قرآن می رفت. | + | به مکتب برا ی فراگیری [[قرآن]] می رفت. |
− | به خاطر موقعیت شغلی پدر به ساری و بعد به بندر ترکمن رفتند و سپس به بابلسر آمدند. وی در | + | به خاطر موقعیت شغلی پدر به [[ساری]] و بعد به بندر ترکمن رفتند و سپس به بابلسر آمدند. وی در |
هنرستان فنی انوشیروان روان بابل در رشته اتومکانیک تحصیل کرد | هنرستان فنی انوشیروان روان بابل در رشته اتومکانیک تحصیل کرد | ||
− | از طریق برنامه هایی که از تلویزیون ، در خصوص جبهه پخش می شد ، و همچنین حضور دوستانش در مساجد ، تحت تأثیر قرار گرفت. | + | از طریق برنامه هایی که از تلویزیون ، در خصوص [[جبهه]] پخش می شد ، و همچنین حضور دوستانش در مساجد ، تحت تأثیر قرار گرفت. |
در دوران انقلاب در تظاهرات حضور داشت ، در توز یع اعلامیه و راهپیما یی بر علیه رژیم شرکت می کرد. | در دوران انقلاب در تظاهرات حضور داشت ، در توز یع اعلامیه و راهپیما یی بر علیه رژیم شرکت می کرد. | ||
− | در همان دوران تحصیل ی اشدر پایگاه بسیج فعالیت می کرد، همچنین شب ها نگهبانی می داد . | + | در همان دوران تحصیل ی اشدر پایگاه [[بسیج]] فعالیت می کرد، همچنین شب ها نگهبانی می داد . |
− | در درگیری با سازمان مجاهدین خلق حضور داشت که مورد ضرب و شتم | + | در درگیری با سازمان مجاهدین خلق حضور داشت که مورد ضرب و شتم شدیدی از سو ی آنها قرار گرفت. |
− | یک مرحله ، از تاریخ 13/01/1360 تا 31/01/1360 ، از سپاه بابلسر، زیر نظر جنگ های نا منظم فدائیان اسلام به منطقه ی آبادان. | + | یک مرحله ، از تاریخ 13/01/1360 تا 31/01/1360 ، از [[سپاه]] بابلسر، زیر نظر [[جنگ]] های نا منظم فدائیان اسلام به منطقه ی [[آبادان]]. |
− | در تاریخ 31/01/1360 در منطقه حصر آبادان در اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. | + | در تاریخ [[31/01/1360]] در منطقه حصر آبادان در اثر اصابت [[ترکش]] به شهادت رسید. |
در تاریخ 01/02/1360 در امامزاده ابراهیم بابلسر به خاک سپرده شد | در تاریخ 01/02/1360 در امامزاده ابراهیم بابلسر به خاک سپرده شد | ||
سطر ۸۹: | سطر ۶۰: | ||
==خاطرات== | ==خاطرات== | ||
− | دوست شهید – آقای علی رضاپور فضل الله – می گو ید : از لحاظ | + | دوست شهید – آقای علی رضاپور فضل الله – می گو ید : از لحاظ معنوی و عرفانی انسان سر به زیر ، مؤدب و محجوب به حیا بود و از نظر دینی هم اهل [[نماز]] و [[روزه]] و مسائل اسلام ی بود. و از نظر اخلاقی بسیار خوش خلق و اهل رفت و آمد و مذاکره با اقوام و دوستان بود. |
− | عشق و علاقه ی خاصی به دفاع از مملکت خودش داشت،چنانکه مادرش در این خصوص می گوید: « شبی برای نگهبانی می خواست به مسجد برود به من گفت : «مادر ! من امشب به مسجد می روم و فردا صبح راه ی جبهه می شوم» گفتم پدرت نیست باید به او اطلاع دهی ، او گفت : پدر اطلاع دارد . من به او گفتم : فردا نرو، بگذار برا ی وقتی دیگر . گفت : «دفعه ی بعد جنگ تمام می شود » گفتم: اگر جنگ تمام شد به لبنان برو و با اسرائیلی ها مبارزه کن ، گفت : «مملکت خودم را رها کنم و از کشور دیگر ی دفاع کنم. » | + | عشق و علاقه ی خاصی به دفاع از مملکت خودش داشت،چنانکه مادرش در این خصوص می گوید: « شبی برای نگهبانی می خواست به [[مسجد]] برود به من گفت : «مادر ! من امشب به مسجد می روم و فردا صبح راه ی جبهه می شوم» گفتم پدرت نیست باید به او اطلاع دهی ، او گفت : پدر اطلاع دارد . من به او گفتم : فردا نرو، بگذار برا ی وقتی دیگر . گفت : «دفعه ی بعد جنگ تمام می شود » گفتم: اگر جنگ تمام شد به لبنان برو و با اسرائیلی ها مبارزه کن ، گفت : «مملکت خودم را رها کنم و از کشور دیگر ی دفاع کنم. » |
==وصیت نامه== | ==وصیت نامه== | ||
سطر ۹۸: | سطر ۶۹: | ||
− | <ref>سایت جنگ و درنگ</ref> | + | <ref>[http://jangoderang.ir/shohada/information/5 سایت جنگ و درنگ]</ref> |
+ | |||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۴۹
مرتضی ابوالقاسم زاده | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | 1343 ، بابلسر ، مازندران |
شهادت | 1360/01/28 |
محل دفن | امامزاده ابراهیم بابلسر |
یگانهای خدمت | جنگها ی نامنظم، فدائ ی ان اسلام |
محتویات
زندگی نامه
شهید در تاریخ 1343، و در پل سفید چشم به جهان گشود پدرش منوچهر، بازنشسته ی راه آهن و مادرش
مریم صابر ی ، خانه دار بود .وی فرزند اول خانواده بود
از لحاظ مذهبی در خانواده متدین و مذهبی رشد و نمو کرد و زندگی شان با درآمد کارمند ی پدر می گذشت .
به مکتب برا ی فراگیری قرآن می رفت.
به خاطر موقعیت شغلی پدر به ساری و بعد به بندر ترکمن رفتند و سپس به بابلسر آمدند. وی در
هنرستان فنی انوشیروان روان بابل در رشته اتومکانیک تحصیل کرد
از طریق برنامه هایی که از تلویزیون ، در خصوص جبهه پخش می شد ، و همچنین حضور دوستانش در مساجد ، تحت تأثیر قرار گرفت.
در دوران انقلاب در تظاهرات حضور داشت ، در توز یع اعلامیه و راهپیما یی بر علیه رژیم شرکت می کرد.
در همان دوران تحصیل ی اشدر پایگاه بسیج فعالیت می کرد، همچنین شب ها نگهبانی می داد .
در درگیری با سازمان مجاهدین خلق حضور داشت که مورد ضرب و شتم شدیدی از سو ی آنها قرار گرفت.
یک مرحله ، از تاریخ 13/01/1360 تا 31/01/1360 ، از سپاه بابلسر، زیر نظر جنگ های نا منظم فدائیان اسلام به منطقه ی آبادان.
در تاریخ 31/01/1360 در منطقه حصر آبادان در اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
در تاریخ 01/02/1360 در امامزاده ابراهیم بابلسر به خاک سپرده شد
خاطرات
دوست شهید – آقای علی رضاپور فضل الله – می گو ید : از لحاظ معنوی و عرفانی انسان سر به زیر ، مؤدب و محجوب به حیا بود و از نظر دینی هم اهل نماز و روزه و مسائل اسلام ی بود. و از نظر اخلاقی بسیار خوش خلق و اهل رفت و آمد و مذاکره با اقوام و دوستان بود.
عشق و علاقه ی خاصی به دفاع از مملکت خودش داشت،چنانکه مادرش در این خصوص می گوید: « شبی برای نگهبانی می خواست به مسجد برود به من گفت : «مادر ! من امشب به مسجد می روم و فردا صبح راه ی جبهه می شوم» گفتم پدرت نیست باید به او اطلاع دهی ، او گفت : پدر اطلاع دارد . من به او گفتم : فردا نرو، بگذار برا ی وقتی دیگر . گفت : «دفعه ی بعد جنگ تمام می شود » گفتم: اگر جنگ تمام شد به لبنان برو و با اسرائیلی ها مبارزه کن ، گفت : «مملکت خودم را رها کنم و از کشور دیگر ی دفاع کنم. »
وصیت نامه
به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید . در دفاع از میهن از هیج چیز دریغ نکنید ، چرا که دفاع از میهن دفاع از ناموس است و مرگ باعزت بهتر اززندگی با ذلت است. نماز اول وقت را فراموش نکرده ودر انجام فرائض دینی کوشا باشید . از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است.