شهید علی تمجیدی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «بسمه تعالی نام علی تمجیدی نام پدر حسن نام مادر زینب محل شهادت هورالهویزه محل...» ایجاد کرد)
 
 
(۲ نسخه‌های متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱۳: سطر ۱۳:
 
مزار شهید قزوین - قزوین
 
مزار شهید قزوین - قزوین
 
   
 
   
زندگی نامه
+
==زندگی نامه==
 
تمجیدی، علی: سیزدهم مرداد ۱۳۴۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش حسن، خواربارفروش بود و مادرش زینب نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سی‌ام آبان ۱۳۶۴، در هورالهویزه بر اثر اصابت ترکش به چانه و کتف، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
 
تمجیدی، علی: سیزدهم مرداد ۱۳۴۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش حسن، خواربارفروش بود و مادرش زینب نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سی‌ام آبان ۱۳۶۴، در هورالهویزه بر اثر اصابت ترکش به چانه و کتف، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
  
  
  
وصیت نامه
+
==وصیت نامه==
شهید، علی تمجیدی: بار دیگر بحمدالله نصیب‎مان شد تا در جبهه های حق علیه باطل حضور پیدا کنیم تا شاید -ان شاء الله- بتوانیم با قدمی که در راه او می گذاریم، گناهان گذشته مان را جبران کنیم و امیدی هم نیست به جز رحمت او که ما را فراخوانده و قسم یاد کرده که پاک‎کننده‎ی گناهان رهروانش باشد. مادر خوب و مهربانم! امیدوارم که حقی را که بر گردنم داری و زحماتی را که برایم از کودکی کشیدی، توانسته باشم ذره ای از آن دریای بی کران مهر و محبت تو را، -اگر خدا قبول کند- ادا کرده باشم و توانسته باشم مایه ی سربلندی شما در روز رستاخیز باشم. مادر عزیزم! من با تو چه می توانم بگویم که هر چه دارم از تو دارم و هر چه می دانم، از تو فراگرفته ام؛ از اسلام بگویم، از انقلاب بگویم، از امام بگویم، از شهادت بگویم، از ایثار و فداکاری بگویم، از صبر و مقاومت بگویم، از چه بگویم؟ که هر چه دارم از تو دارم و تمامی آنها را از تو آموخته ام. مادرم! امیدوارم که با دلی بدون غم -به جان امام عزیزمان- و با قلبی شاد برایم دعا کنید تا شاید -ان شاء الله- خدا از سر تقصیراتم درگذرد. ...و اما شما خواهران عزیزم! شما مسؤولیت سنگینی را بر دوش دارید که همانا مسؤولیت پرورش فرزندان آینده‎ی این انقلاب است. کوشا باشید و به گفته‎ی امام عزیزمان: «مرد از دامن زن به معراج می رسد.» پس بکوشید که این امانت خدا را به درستی تحویل جامعه بدهید تا در روز قیامت پیش حضرت زهرا(س) و خانواده‎ی شهیدان، روسیاه نباشید. ...و اما شما پدر بزرگوارم! اینجاست که دیگر نمی توانم چیزی بگویم و دیگر قادر به بیان زحمات و صبر و بردباری شما نیستم. دیگر قادر به بیان زحماتی که در سردترین روزهای زمستان و گرم‎ترین روزهای تابستان با کارهای طاقت‎فرسایی که انجام می دادید، نیستم؛ ولی امیدوارم که با مهربانی و با تمام حقی که بر گردنم دارید، مرا عفو نمایید؛ چون من نتوانستم، وظیفه‎ی فرزندی خود را نسبت به شما ادا کنم.۱ (۱۱۷۰۲۱۸) علی تمجیدی ۲۲/۰۳/۱۳۶۳
+
شهید، علی تمجیدی: بار دیگر بحمدالله نصیب‎مان شد تا در جبهه های حق علیه باطل حضور پیدا کنیم تا شاید -ان شاء الله- بتوانیم با قدمی که در راه او می گذاریم، گناهان گذشته مان را جبران کنیم و امیدی هم نیست به جز رحمت او که ما را فراخوانده و قسم یاد کرده که پاک‎کننده‎ی گناهان رهروانش باشد. مادر خوب و مهربانم! امیدوارم که حقی را که بر گردنم داری و زحماتی را که برایم از کودکی کشیدی، توانسته باشم ذره ای از آن دریای بی کران مهر و محبت تو را، -اگر خدا قبول کند- ادا کرده باشم و توانسته باشم مایه ی سربلندی شما در روز رستاخیز باشم. مادر عزیزم! من با تو چه می توانم بگویم که هر چه دارم از تو دارم و هر چه می دانم، از تو فراگرفته ام؛ از اسلام بگویم، از انقلاب بگویم، از امام بگویم، از شهادت بگویم، از ایثار و فداکاری بگویم، از صبر و مقاومت بگویم، از چه بگویم؟ که هر چه دارم از تو دارم و تمامی آنها را از تو آموخته ام. مادرم! امیدوارم که با دلی بدون غم -به جان امام عزیزمان- و با قلبی شاد برایم دعا کنید تا شاید -ان شاء الله- خدا از سر تقصیراتم درگذرد. ...و اما شما خواهران عزیزم! شما مسؤولیت سنگینی را بر دوش دارید که همانا مسؤولیت پرورش فرزندان آینده‎ی این انقلاب است. کوشا باشید و به گفته‎ی امام عزیزمان: «مرد از دامن زن به معراج می رسد.» پس بکوشید که این امانت خدا را به درستی تحویل جامعه بدهید تا در روز قیامت پیش حضرت زهرا(س) و خانواده‎ی شهیدان، روسیاه نباشید. ...و اما شما پدر بزرگوارم! اینجاست که دیگر نمی توانم چیزی بگویم و دیگر قادر به بیان زحمات و صبر و بردباری شما نیستم. دیگر قادر به بیان زحماتی که در سردترین روزهای زمستان و گرم‎ترین روزهای تابستان با کارهای طاقت‎فرسایی که انجام می دادید، نیستم؛ ولی امیدوارم که با مهربانی و با تمام حقی که بر گردنم دارید، مرا عفو نمایید؛ چون من نتوانستم، وظیفه‎ی فرزندی خود را نسبت به شما ادا کنم.۱ (۱۱۷۰۲۱۸) علی تمجیدی <ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1477 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref>۲۲/۰۳/۱۳۶۳
منبع : پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین
+
 
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1477
+
 
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
== رده‌ها ==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:علی_تمجیدی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان قزوین]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۰۹

بسمه تعالی نام علی تمجیدی نام پدر حسن نام مادر زینب محل شهادت هورالهویزه محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۴۳/۰۵/۱۳ محل شهادت هورالهویزه تاریخ شهادت ۱۳۶۴/۰۸/۳۰ استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت هویزه وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی تحصیلات دوم راهنمائی رشته - عملیات سال تفحص محل کار بنیاد تحت پوشش مزار شهید قزوین - قزوین

زندگی نامه

تمجیدی، علی: سیزدهم مرداد ۱۳۴۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش حسن، خواربارفروش بود و مادرش زینب نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سی‌ام آبان ۱۳۶۴، در هورالهویزه بر اثر اصابت ترکش به چانه و کتف، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.


وصیت نامه

شهید، علی تمجیدی: بار دیگر بحمدالله نصیب‎مان شد تا در جبهه های حق علیه باطل حضور پیدا کنیم تا شاید -ان شاء الله- بتوانیم با قدمی که در راه او می گذاریم، گناهان گذشته مان را جبران کنیم و امیدی هم نیست به جز رحمت او که ما را فراخوانده و قسم یاد کرده که پاک‎کننده‎ی گناهان رهروانش باشد. مادر خوب و مهربانم! امیدوارم که حقی را که بر گردنم داری و زحماتی را که برایم از کودکی کشیدی، توانسته باشم ذره ای از آن دریای بی کران مهر و محبت تو را، -اگر خدا قبول کند- ادا کرده باشم و توانسته باشم مایه ی سربلندی شما در روز رستاخیز باشم. مادر عزیزم! من با تو چه می توانم بگویم که هر چه دارم از تو دارم و هر چه می دانم، از تو فراگرفته ام؛ از اسلام بگویم، از انقلاب بگویم، از امام بگویم، از شهادت بگویم، از ایثار و فداکاری بگویم، از صبر و مقاومت بگویم، از چه بگویم؟ که هر چه دارم از تو دارم و تمامی آنها را از تو آموخته ام. مادرم! امیدوارم که با دلی بدون غم -به جان امام عزیزمان- و با قلبی شاد برایم دعا کنید تا شاید -ان شاء الله- خدا از سر تقصیراتم درگذرد. ...و اما شما خواهران عزیزم! شما مسؤولیت سنگینی را بر دوش دارید که همانا مسؤولیت پرورش فرزندان آینده‎ی این انقلاب است. کوشا باشید و به گفته‎ی امام عزیزمان: «مرد از دامن زن به معراج می رسد.» پس بکوشید که این امانت خدا را به درستی تحویل جامعه بدهید تا در روز قیامت پیش حضرت زهرا(س) و خانواده‎ی شهیدان، روسیاه نباشید. ...و اما شما پدر بزرگوارم! اینجاست که دیگر نمی توانم چیزی بگویم و دیگر قادر به بیان زحمات و صبر و بردباری شما نیستم. دیگر قادر به بیان زحماتی که در سردترین روزهای زمستان و گرم‎ترین روزهای تابستان با کارهای طاقت‎فرسایی که انجام می دادید، نیستم؛ ولی امیدوارم که با مهربانی و با تمام حقی که بر گردنم دارید، مرا عفو نمایید؛ چون من نتوانستم، وظیفه‎ی فرزندی خود را نسبت به شما ادا کنم.۱ (۱۱۷۰۲۱۸) علی تمجیدی [۱]۲۲/۰۳/۱۳۶۳


پانویس

  1. پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین

رده‌ها