شهید حمداله دکامی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «سردار شهیدحمداله دکامی نام پدر : یدالله محل تولد :سنقر/آقبلاق تاریخ تولد : ۱...» ایجاد کرد)
 
 
(۶ نسخه‌های متوسط توسط ۴ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
سردار شهیدحمداله دکامی
+
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی
 +
|نام فرد                = حمداله دکامی
 +
|تصویر                  = hamdollah-dakami.jpg
 +
|توضیح تصویر            =
 +
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 +
|شهرت                  =
 +
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
 +
|تولد                  =  [[زادروزهای 7 شهریور|1336/06/07]]
 +
|شهادت                  =
 +
|وفات                  =
 +
|مرگ                    =
 +
|محل دفن                =
 +
|مفقود                  =
 +
|جانباز                =
 +
|اسارت                  =
 +
|نیرو                  =
 +
|یگانهای خدمت          =
 +
|طول خدمت              =
 +
|درجه                  =
 +
|سمت‌ها                  =
 +
|جنگ‌‌ها                  =
 +
|نشان‌های لیاقت          =
 +
|عملیات‌              =
 +
|فعالیت‌ها              =
 +
|تحصیلات                =
 +
|تخصص‌ها                =
 +
|شغل                    =
 +
|خانواده                =
 +
}}
 +
 
 +
 
 +
سردار شهید حمدالله دکامی
 
نام پدر : یدالله
 
نام پدر : یدالله
  
  
محل تولد :سنقر/آقبلاق
+
محل تولد :سنقر/ [[آقبلاق]]
  
  
سطر ۱۷: سطر ۴۸:
 
==زندگینامه==
 
==زندگینامه==
  
در نظرش هیچ چیز معلوم نبود. صدای گریه‌ی نوزاد که شنیدنفس راحتی کشید و آرام به خواب رفت. سال ۱۳۳۶ کودکی به دنیا آمد که بعدها یکی از مؤثرترین مهره‌ها ی انقلابی کرمانشاه شد. حمدالله ۶ ماهه بود که مادرش فوت کرد. بعد از فوت مادر به ناچار از سنقر به قصر شیرین مهاجرت کردند. پس از اتمام درسش به نهضت امام (ره) پیوست وبعدازخستگی‌های شبانه‌روزی وقتی انقلاب به ثمر رسیده را دید به طور مؤثرتر در تشکیل کمیته‌ی انقلاب، جهاد سازندگی و سپاه پاسداران قصر شیرین فعالیت کرد.
+
در نظرش هیچ چیز معلوم نبود. صدای گریه‌ی نوزاد که شنید نفس راحتی کشید و آرام به خواب رفت. سال ۱۳۳۶ کودکی به دنیا آمد که بعدها یکی از مؤثرترین مهره‌ها‌ی انقلابی کرمانشاه شد. حمدالله ۶ ماهه بود که مادرش فوت کرد. بعد از فوت مادر به ناچار از [[سنقر]] به [[قصر شیرین]] مهاجرت کردند. پس از اتمام درسش به نهضت امام (ره) پیوست وبعدازخستگی‌های شبانه‌روزی وقتی انقلاب به ثمر رسیده را دید به طور مؤثرتر در تشکیل کمیته‌ی انقلاب، [[جهاد سازندگی]] و [[سپاه پاسداران]] [[قصر شیرین]] فعالیت کرد.
  
انتخاب نهایی شغلش جایی جز سپاه پاسداران نبود. به علت علاقه‌ی وافری که به ورزش داشت کشتی را به طور حرفه‌ای دنبال کرد و اندام ورزیده‌اش موجب شد یکی از بهترین کشتی‌ گیرها شود. هنوز کارهایش را سر و سامان نداده بود که اول مهرماه سال ۱۳۵۹ درحال ی‌ که از ورود عراق ی‌ ها به خاک ایران مطلع نبود توسط آن‌ها اسیر و به اردوگاه منتقل شد.
+
انتخاب نهایی شغلش جایی جز سپاه پاسداران نبود. به علت علاقه‌ی وافری که به ورزش داشت کشتی را به طور حرفه‌ای دنبال کرد و اندام ورزیده‌اش موجب شد یکی از بهترین کشتی‌ گیرها شود. هنوز کارهایش را سر و سامان نداده بود که اول مهرماه سال ۱۳۵۹ درحال ی‌ که از ورود عراقی‌ ها به خاک ایران مطلع نبود توسط آن‌ها اسیر و به اردوگاه منتقل شد.
  
صبح یکی از روزهای اسارت هنگامی که از خواب
+
صبح یکی از روزهای اسارت هنگامی که از خواب بیدار شد، در کمال تعجب پدرش را در محیط اردوگاه میان اسرای جدید دید . ۱۰ سال در کنار هم اسیر بودند و او این ۱۰ سال را فرصتی برای حفظ قرآن و [[نهج‌البلاغه]] و تشکیل تیم کشتی دید . کم کم شوق رهایی از بند ۱۰ ساله در درونش نفوذمی‌ کرد؛ طعم رهایی چقدر شیرین بود!
بیدار شد، در کمال تعجب پدرش را در محیط اردوگاه میان اسرای جدید دید . ۱۰ سال در کنار هم اسیر بودند و او این ۱۰ سال را فرصتی برای حفظ قرآن و نهج‌البلاغهو تشکیل تیم کشتی دید . کم کم شوق رهایی از بند ۱۰ ساله در درونش نفوذمی‌ کرد؛ طعم رهایی چقدر شیرین بود!
+
  
بعد ازآزادی برای مدت کوتاه ی در مرکز پشتیبانی غرب نیروی زمینی سپاه به خدمت مشغول شد و سپس به تهران آمد. مسئول نظارت در نمایندگی ولی فقیه آماد و معاونت‌ هماهنگ کننده فرمانده ی آماد و همچنین به عنوان جانشین فرماندهی آماد و پشتیبانی نیروی زمینی سپاه و با درجه سرداری معاونت فرماندهی لجستیک نیروی زمینی سپاه به ادامه‌ی فعالیت پرداخت. دوسال واندی قبل ازشهادت باسمت فرمانده ی نیروی مقاومت بسیج در منطقه‌ ی غرب کشور به شهر کرمانشاه رفت.
+
بعد از آزادی برای مدت کوتاه ی در مرکز پشتیبانی غرب نیروی زمینی سپاه به خدمت مشغول شد و سپس به تهران آمد. مسئول نظارت در نمایندگی ولی فقیه آماد و معاونت‌ هماهنگ کننده فرمانده ی آماد و همچنین به عنوان جانشین فرماندهی آماد و پشتیبانی نیروی زمینی سپاه و با درجه سرداری معاونت فرماندهی لجستیک نیروی زمینی سپاه به ادامه‌ی فعالیت پرداخت. دوسال و اندی قبل از شهادت با سمت فرمانده ی نیروی مقاومت بسیج در منطقه‌ ی غرب کشور به شهر [[کرمانشاه]] رفت.
  
زندگی با همه‌ی فراز و نشیبهایش سهم شیرینی را به او داده بود. ۲ دختر و پسری که تمام توانش رابرای خوب تربیت کردنشان به کار برد. ماه رمضان سال ۱۳۸۱ بود که در حین انجام مأموریت و اعزام به شهر تهران لباس شهادت بر تن کرد و برای همیشه به سوی  خدا شتافت .
+
زندگی با همه‌ی فراز و نشیب‌هایش سهم شیرینی را به او داده بود. ۲ دختر و پسری که تمام توانش را برای خوب تربیت‌کردنشان به کار برد. ماه رمضان سال ۱۳۸۱ بود که در حین انجام مأموریت و اعزام به شهر تهران لباس شهادت بر تن کرد و برای همیشه به سوی  خدا شتافت .<ref>[http://www.shohadayekermanshah.ir%20 سایت شهدای کرمانشاه]</ref>
  
  
http://www.shohadayekermanshah.ir
 
  
منبع: سایت شهدای کرمانشاه
+
==پانویس==
 +
<references/>
 +
== رده‌ها ==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:حمد_الله_دکامی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان کرمانشاه]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان سنقر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ اسفند ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۰۸

حمداله دکامی
Hamdollah-dakami.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد 1336/06/07


سردار شهید حمدالله دکامی نام پدر : یدالله


محل تولد :سنقر/ آقبلاق


تاریخ تولد : ۱۳۳۶


تاریخ شهادت : ۱۳۸۱


طول مدت حیات :۴۵


زندگینامه

در نظرش هیچ چیز معلوم نبود. صدای گریه‌ی نوزاد که شنید نفس راحتی کشید و آرام به خواب رفت. سال ۱۳۳۶ کودکی به دنیا آمد که بعدها یکی از مؤثرترین مهره‌ها‌ی انقلابی کرمانشاه شد. حمدالله ۶ ماهه بود که مادرش فوت کرد. بعد از فوت مادر به ناچار از سنقر به قصر شیرین مهاجرت کردند. پس از اتمام درسش به نهضت امام (ره) پیوست وبعدازخستگی‌های شبانه‌روزی وقتی انقلاب به ثمر رسیده را دید به طور مؤثرتر در تشکیل کمیته‌ی انقلاب، جهاد سازندگی و سپاه پاسداران قصر شیرین فعالیت کرد.

انتخاب نهایی شغلش جایی جز سپاه پاسداران نبود. به علت علاقه‌ی وافری که به ورزش داشت کشتی را به طور حرفه‌ای دنبال کرد و اندام ورزیده‌اش موجب شد یکی از بهترین کشتی‌ گیرها شود. هنوز کارهایش را سر و سامان نداده بود که اول مهرماه سال ۱۳۵۹ درحال ی‌ که از ورود عراقی‌ ها به خاک ایران مطلع نبود توسط آن‌ها اسیر و به اردوگاه منتقل شد.

صبح یکی از روزهای اسارت هنگامی که از خواب بیدار شد، در کمال تعجب پدرش را در محیط اردوگاه میان اسرای جدید دید . ۱۰ سال در کنار هم اسیر بودند و او این ۱۰ سال را فرصتی برای حفظ قرآن و نهج‌البلاغه و تشکیل تیم کشتی دید . کم کم شوق رهایی از بند ۱۰ ساله در درونش نفوذمی‌ کرد؛ طعم رهایی چقدر شیرین بود!

بعد از آزادی برای مدت کوتاه ی در مرکز پشتیبانی غرب نیروی زمینی سپاه به خدمت مشغول شد و سپس به تهران آمد. مسئول نظارت در نمایندگی ولی فقیه آماد و معاونت‌ هماهنگ کننده فرمانده ی آماد و همچنین به عنوان جانشین فرماندهی آماد و پشتیبانی نیروی زمینی سپاه و با درجه سرداری معاونت فرماندهی لجستیک نیروی زمینی سپاه به ادامه‌ی فعالیت پرداخت. دوسال و اندی قبل از شهادت با سمت فرمانده ی نیروی مقاومت بسیج در منطقه‌ ی غرب کشور به شهر کرمانشاه رفت.

زندگی با همه‌ی فراز و نشیب‌هایش سهم شیرینی را به او داده بود. ۲ دختر و پسری که تمام توانش را برای خوب تربیت‌کردنشان به کار برد. ماه رمضان سال ۱۳۸۱ بود که در حین انجام مأموریت و اعزام به شهر تهران لباس شهادت بر تن کرد و برای همیشه به سوی خدا شتافت .[۱]


پانویس

  1. سایت شهدای کرمانشاه

رده‌ها