شهید هادی سمایی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «کد شهید: 6213411 تاریخ تولد : نام : هادی‌ محل تولد : گناباد نام خانوادگی : سمایی‌...» ایجاد کرد)
 
 
(۲ نسخه‌های متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
کد شهید: 6213411 تاریخ تولد :
+
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی
نام : هادی‌ محل تولد : گناباد
+
|نام فرد                = هادی سمایی
نام خانوادگی : سمایی‌ تاریخ شهادت : 1362/08/29
+
|تصویر                  = 
نام پدر : عباسی‌ مکان شهادت :
+
|توضیح تصویر            =
 +
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 +
|شهرت                  =
 +
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
 +
|تولد                   =  [[گنا اباد]]
 +
|شهادت                 = [[۱۳۶۲/۸/۲۹]]
 +
|وفات                  =
 +
|مرگ                    =
 +
|محل دفن                = بهشت قاسم
 +
|مفقود                  = 
 +
|جانباز                =
 +
|اسارت                  =
 +
|نیرو                  =
 +
|یگانهای خدمت          =
 +
|طول خدمت              =
 +
|درجه                  =
 +
|سمت‌ها                  = رزمنده
 +
|جنگ‌‌ها                  = [[جنگ ایران و عراق]]
 +
|نشان‌های لیاقت          =
 +
|عملیات‌              =
 +
|فعالیت‌ها              =
 +
|تحصیلات                =
 +
|تخصص‌ها                =
 +
|شغل                    =
 +
|خانواده                = نام پدر[[عباس]]
 +
}}
  
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
 
شغل : یگان خدمتی :
 
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
 
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌
 
گلزار : بهشت‌قاسم‌
 
  
 
==خاطرات==
 
==خاطرات==
 
یک شب خواب دیدم در یک باغ سر سبز و پر از گل و درخت هستم و تاجایی که چشم می دید سرسبز بود ودر آن همه نوع درخت میوه وجود داشت . در حال قدم زدن بودم که یک دفعه یک نفر را دیدم که به طرف من می آمد وقتی به من رسید دیدم همرزمم هادی سمائی است به ایشان گفتم :شما مگر شهید نشده ای ؟گفت :چرا من به درجه رفیع شهادت نائل آمدم و از همان روز در اینجا زندگی می کنم و جایم بسیار راحت است . همانطور که با هم صحبت می کردیم دیدم در همان ناحیه ی که به شهادت رسیده است نوار قرمز رنگی بسته است .ایشان به من گفت :با من کار نداری ؟گفتم:تازه چند دقیقه بیشتر نیست که شما را دیده ام کجا می خواهی بروی ؟گفت :اگر هر وقت مرا خواستی ببینی من در همین جا هستم و می توانی در اینجا مرا پیدا کنی . من الان باید بروم چون منتظرم هستند و با من خداحافظی کرد و گفت :هر چه می خواهی می توانی از میوه های این درختان بخوری و مرا بوسید ورفت .من هم از خواب بیدار شدم .
 
یک شب خواب دیدم در یک باغ سر سبز و پر از گل و درخت هستم و تاجایی که چشم می دید سرسبز بود ودر آن همه نوع درخت میوه وجود داشت . در حال قدم زدن بودم که یک دفعه یک نفر را دیدم که به طرف من می آمد وقتی به من رسید دیدم همرزمم هادی سمائی است به ایشان گفتم :شما مگر شهید نشده ای ؟گفت :چرا من به درجه رفیع شهادت نائل آمدم و از همان روز در اینجا زندگی می کنم و جایم بسیار راحت است . همانطور که با هم صحبت می کردیم دیدم در همان ناحیه ی که به شهادت رسیده است نوار قرمز رنگی بسته است .ایشان به من گفت :با من کار نداری ؟گفتم:تازه چند دقیقه بیشتر نیست که شما را دیده ام کجا می خواهی بروی ؟گفت :اگر هر وقت مرا خواستی ببینی من در همین جا هستم و می توانی در اینجا مرا پیدا کنی . من الان باید بروم چون منتظرم هستند و با من خداحافظی کرد و گفت :هر چه می خواهی می توانی از میوه های این درختان بخوری و مرا بوسید ورفت .من هم از خواب بیدار شدم .
  
یادم می آید شبی هادی سمائی را در خواب دیدم به طوری که جایگاه بسیار سرسبز و پر از گلی داشت . من از هادی سئوال کردم ، پسر تو که شهید شده ای چه اتفاق برای تو افتاده است ؟ گفت : اصغر جان . من از این دنیای فانی راحت شدم . در همان محلی که مجروح شده بود نوار قرمزی بر روی آن محل بود .
+
یادم می آید شبی هادی سمائی را در خواب دیدم به طوری که جایگاه بسیار سرسبز و پر از گلی داشت . من از هادی سئوال کردم ، پسر تو که شهید شده ای چه اتفاق برای تو افتاده است ؟ گفت : اصغر جان . من از این دنیای فانی راحت شدم . در همان محلی که مجروح شده بود نوار قرمزی بر روی آن محل بود .<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=11796 سایت یاران رضا]</ref>
منبع: سایت یاران رضا 
+
==پانویس==
http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=11796
+
<references/>
 +
==رده==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:هادی سمایی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان خراسان رضوی]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان گناباد]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۴۵

هادی سمایی
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد گنا اباد
شهادت ۱۳۶۲/۸/۲۹
محل دفن بهشت قاسم
سمت‌ها رزمنده
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
خانواده نام پدرعباس


خاطرات

یک شب خواب دیدم در یک باغ سر سبز و پر از گل و درخت هستم و تاجایی که چشم می دید سرسبز بود ودر آن همه نوع درخت میوه وجود داشت . در حال قدم زدن بودم که یک دفعه یک نفر را دیدم که به طرف من می آمد وقتی به من رسید دیدم همرزمم هادی سمائی است به ایشان گفتم :شما مگر شهید نشده ای ؟گفت :چرا من به درجه رفیع شهادت نائل آمدم و از همان روز در اینجا زندگی می کنم و جایم بسیار راحت است . همانطور که با هم صحبت می کردیم دیدم در همان ناحیه ی که به شهادت رسیده است نوار قرمز رنگی بسته است .ایشان به من گفت :با من کار نداری ؟گفتم:تازه چند دقیقه بیشتر نیست که شما را دیده ام کجا می خواهی بروی ؟گفت :اگر هر وقت مرا خواستی ببینی من در همین جا هستم و می توانی در اینجا مرا پیدا کنی . من الان باید بروم چون منتظرم هستند و با من خداحافظی کرد و گفت :هر چه می خواهی می توانی از میوه های این درختان بخوری و مرا بوسید ورفت .من هم از خواب بیدار شدم .

یادم می آید شبی هادی سمائی را در خواب دیدم به طوری که جایگاه بسیار سرسبز و پر از گلی داشت . من از هادی سئوال کردم ، پسر تو که شهید شده ای چه اتفاق برای تو افتاده است ؟ گفت : اصغر جان . من از این دنیای فانی راحت شدم . در همان محلی که مجروح شده بود نوار قرمزی بر روی آن محل بود .[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده