شهید محمدرضا حبیب الهی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۵۵: | سطر ۵۵: | ||
متن کامل خاطره | متن کامل خاطره | ||
− | شهید حبیب الهی از لحاظ هیکل درشت بودند وآدم با ابهتی بودندواز قیافه ایشان برمی آمد که خیلی انسان خشنی هستند در صورتیکه بسیار انسان خوشرو وخوش برخوردی بودند.به یاد دارم یکروز به عنوان شوخی به ایشان گفتم:خدا نکند که شما شهید شوی وگرنه مردم برای تشییع جنازه ات مشکل خواهند داشت مگر اینکه جنازه ات را جلوی آفتاب بگذارند تا کمی خشک شود چون خیلی هیکل درشتی داری که ایشان در جوابم گفتند:من که لیاقت شهادت را ندارم والا بر بال ملائک سوار خواهم بود. | + | شهید حبیب الهی از لحاظ هیکل درشت بودند وآدم با ابهتی بودندواز قیافه ایشان برمی آمد که خیلی انسان خشنی هستند در صورتیکه بسیار انسان خوشرو وخوش برخوردی بودند.به یاد دارم یکروز به عنوان شوخی به ایشان گفتم:خدا نکند که شما شهید شوی وگرنه مردم برای تشییع جنازه ات مشکل خواهند داشت مگر اینکه جنازه ات را جلوی آفتاب بگذارند تا کمی خشک شود چون خیلی هیکل درشتی داری که ایشان در جوابم گفتند:من که لیاقت شهادت را ندارم والا بر بال ملائک سوار خواهم بود.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=6528 سایت یاران رضا]</ref> |
− | + | ==پانویس== | |
+ | <references /> | ||
==رده== | ==رده== | ||
{{ترتیبپیشفرض:محمدرضا حبیب الهی }} | {{ترتیبپیشفرض:محمدرضا حبیب الهی }} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۱
محمدرضا حبیب الهی | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | قاین |
شهادت | ۱۳۶۴/۱۱/۲۲ |
محل دفن | فرج آبادباقرجان |
سمتها | تخریب |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدرغلامحسین |
خاطرات جهاد با نفس موضوع جهاد با نفس راوی حسن رضا عبدالهی متن کامل خاطره
قبل از عملیات من به مرخصی آمده بودم که پدر وهمسر شهید از آمدن من مطلع شدند وروزی که خواستم برگردم با تاکید زیاد سفارش نمودند که به شهید حبیب الهی بگویم که حداقل تماس تلفنی با همسرش داشته باشد گویا همسرش خیلی نگران ومتاثر بود،به محض اینکه بنده به منطقه رسیدم به محور رفتم واز شهید خواستم که با همسرش تماس بگیرد،ابتدا ایشان پذیرفت وآماده شد که با هم به ستاد لشکر رفته واز تلفن ستاد با قاین تماس بگیرد ولی به هنگام حرکت به خاطر مطلب بسیار ظریف از این کار منصرف شدند وهر چه اصرار کردم قانع نشد،آن مطلبی که مورد نظر است این بود که ایشان فرمود:صدای زن نازک است ودل انسان را می لرزاند ممکن است با تماس تلفنی سبب شود که در انجام وظیفه ام در عملیات دوری کنم وموفق نباشم،الان وقت تماس نیست،که با اصرار وپا فشاری مرا هم قانع کرد،که همیشه این حرف دلنشین او درگوشم طنین انداز است.
بدون موضوع
راوی غلامحسین حبیب الهی متن کامل خاطره
یادم هست که در تهران همراه شهید حبیب الهی برای کار رفته بودیم، افرادی که با ما سروکاربودند خیلی از پسرم راضی بودند وبه او احترام می گذاشتند واز محبوبیت خاصی برخوردار بود،آنقدر در محل کارش با دوستان مهربان بود که زمانیکه به فیض شهادت نائل شده بود همان کارکنان از تهران به شهرستان قائن آمدند ودر مراسم تشییع جنازه اش شرکت کردند ونیز هرچند وقت یک بار هم به قائن می آمدند وبر سرمزارشهید می روند وفاتحه می خوانند،که این نشان دهنده علاقه فراوان است که آنها نسبت به شهید بزرگوار دارند.
لحظه و نحوه شهادت
راوی حسن رضا عبدالهی متن کامل خاطره
شهیدمحمدرضا حبیب الهی درعملیات والفجرهشت ودرکناراروندرود و روبه روی فاو با حمله هواپیمای دشمن ،بوسیله برخورد بمبی درنزدیکی وی،منجربه شهادت ایشان گردید،گویا شهید درآن موقع مشغول هدایت سایرنیروها به داخل پناهگاه ها بوده.
مبارزه با ضد انقلاب و منافقين
راوی محمدرضا برات نزاد متن کامل خاطره
به خاطر دارم زمانیکه بنی صدرخائن رئیس جمهوربود،شبی که حضرت امام خمینی(ره) بنی صدررا ازسمتش عزل کرد یکی ازدوستان که از یک روستا هستیم گفت:چرا بنی صدررا از سمتش عزل کرده،ایشان خیلی مرد شجاعی است که به جبهه می رفت وحالا وضع مملکت از این به بعد خراب می شود.که شهید محمدرضاحبیب الهی روبه دوستان کرد وگفت:آن جبهه ای که بنی صدررفته به دردخودش می خورد او فقط رفته در اهواز توی سنگرعکس گرفته که مردم بگویند اوبه جبهه رفته است. بنی صدرخائن با این راه وروش سرمردم را کلاه گذاشته است. نام گوینده:حسن علیپور
توانايي جسمي رزمي
راوی حسن علیپور متن کامل خاطره
شهید حبیب الهی از لحاظ هیکل درشت بودند وآدم با ابهتی بودندواز قیافه ایشان برمی آمد که خیلی انسان خشنی هستند در صورتیکه بسیار انسان خوشرو وخوش برخوردی بودند.به یاد دارم یکروز به عنوان شوخی به ایشان گفتم:خدا نکند که شما شهید شوی وگرنه مردم برای تشییع جنازه ات مشکل خواهند داشت مگر اینکه جنازه ات را جلوی آفتاب بگذارند تا کمی خشک شود چون خیلی هیکل درشتی داری که ایشان در جوابم گفتند:من که لیاقت شهادت را ندارم والا بر بال ملائک سوار خواهم بود.[۱]