شهید محمد اسماعیل حیدری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۳۴: سطر ۳۴:
 
-    یک شب درخواب محمد اسماعیل را دیدم که با یک ظاهرآراسته درکنار یک جوی آب که اطراف آن را پرازسبزه های زیبا وگلهای بهشتی پرکرده بودند ایستاده است به اوگفتم: شما اینجا چه می کنید؟ گفت: درحال نگهبانی هستم ومأموریتی دارم که باید انجام دهم گفتم: کی برمی گردی ؟ گفت: تا غروب آفتاب بعد ازمن خداحافظی کرد ودور شد تا اینکه ازنظرم ناپدید شد درهمان لحظه ازخواب بیدار شدم.
 
-    یک شب درخواب محمد اسماعیل را دیدم که با یک ظاهرآراسته درکنار یک جوی آب که اطراف آن را پرازسبزه های زیبا وگلهای بهشتی پرکرده بودند ایستاده است به اوگفتم: شما اینجا چه می کنید؟ گفت: درحال نگهبانی هستم ومأموریتی دارم که باید انجام دهم گفتم: کی برمی گردی ؟ گفت: تا غروب آفتاب بعد ازمن خداحافظی کرد ودور شد تا اینکه ازنظرم ناپدید شد درهمان لحظه ازخواب بیدار شدم.
  
-    یک شب بعد ازشهادت محمد اسماعیل اورا درخواب دیدم به من گفت: چرا ناراحت هستی ؟ گفتم: سه روزاست به دنبال شما می گردیم ولی نمی توانیم پیدایت کنیم گفت: جای من خوب است و ازمن خاطرجمع باشید می خواهید جایی که من هستم به شما نشان بدهم. گفتم: آری . ما را با خود به پای کوهی برد که یک در آهنی کوچکی داشت ونمی شد دونفری به آنجا وارد شویم با هم تعارف کردم و او قبول کرد که اول وارد شود وقتی به جلو دررسید درباز شد و اوداخل شد ولی تا من می خواستم وارد شوم دربسته شد. من هرچه فریاد زدم کسی در را بازنکرد وگریه کردم که ازخواب بیدارشدم .
+
-    یک شب بعد ازشهادت محمد اسماعیل اورا درخواب دیدم به من گفت: چرا ناراحت هستی ؟ گفتم: سه روزاست به دنبال شما می گردیم ولی نمی توانیم پیدایت کنیم گفت: جای من خوب است و ازمن خاطرجمع باشید می خواهید جایی که من هستم به شما نشان بدهم. گفتم: آری . ما را با خود به پای کوهی برد که یک در آهنی کوچکی داشت ونمی شد دونفری به آنجا وارد شویم با هم تعارف کردم و او قبول کرد که اول وارد شود وقتی به جلو دررسید درباز شد و اوداخل شد ولی تا من می خواستم وارد شوم دربسته شد. من هرچه فریاد زدم کسی در را بازنکرد وگریه کردم که ازخواب بیدارشدم .<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7608 سایت یاران رضا]</ref>
 
+
==پانویس==
سایت یاران رضا
+
<references />
 
+
http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7608
+
 
==رده==
 
==رده==
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمداسماعیل حیدری}}
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمداسماعیل حیدری}}

نسخهٔ ‏۲۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۷

محمد اسماعیل حیدری
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد سبزوار
شهادت ۱۳۶۲/۱/۲۲
سمت‌ها تیربارچی-ادوات
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
خانواده نام پدرعلی اصغر


خاطرات:

- یک شب درخواب محمد اسماعیل را دیدم که با یک ظاهرآراسته درکنار یک جوی آب که اطراف آن را پرازسبزه های زیبا وگلهای بهشتی پرکرده بودند ایستاده است به اوگفتم: شما اینجا چه می کنید؟ گفت: درحال نگهبانی هستم ومأموریتی دارم که باید انجام دهم گفتم: کی برمی گردی ؟ گفت: تا غروب آفتاب بعد ازمن خداحافظی کرد ودور شد تا اینکه ازنظرم ناپدید شد درهمان لحظه ازخواب بیدار شدم.

- یک شب بعد ازشهادت محمد اسماعیل اورا درخواب دیدم به من گفت: چرا ناراحت هستی ؟ گفتم: سه روزاست به دنبال شما می گردیم ولی نمی توانیم پیدایت کنیم گفت: جای من خوب است و ازمن خاطرجمع باشید می خواهید جایی که من هستم به شما نشان بدهم. گفتم: آری . ما را با خود به پای کوهی برد که یک در آهنی کوچکی داشت ونمی شد دونفری به آنجا وارد شویم با هم تعارف کردم و او قبول کرد که اول وارد شود وقتی به جلو دررسید درباز شد و اوداخل شد ولی تا من می خواستم وارد شوم دربسته شد. من هرچه فریاد زدم کسی در را بازنکرد وگریه کردم که ازخواب بیدارشدم .[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده